رمان تارگت پارت 217

5
(3)

 

شاید.. شاید درست به اندازه همین دردی که تو این یکی دو هفته به من چشونده درد می کشید و این.. یه کم من و راضی می کرد.
میران علاوه بر مادر ناتنیش.. یه نقطه ضعف دیگه هم داشت که می تونستم خیلی راحت بهش نزدیک بشم و روش انگشت بذارم..
«ریتا»
تو این مدت.. خیلی واضح تونستم عشقی که نسبت به اون حیوون داره رو.. توی چشماش بخونم.. پس مطمئناً انقدری براش عزیز هست که اگه یه بلایی سر حیوونش بیاد.. به خودشم حس مرگ دست بده. درست همون حسی که من تو تک تک لحظه های این روزا دارم.. با بند بند وجودم.. تحملش می کنم.
با این فکر سریع کیفم و برداشتم و با دستای لرزون درش و باز کردم.. اون بسته کوچیکی که توی جیب داخلیش جاساز کرده بودم و روش یه تیکه پارچه دوخته بودم تا راحت بیرون نیاد و درآوردم و حین نفس نفس زدنم نگاهی به دو تا قرص برنجی که لای سلفون پیچونده بودمش انداختم.
دو سه روز پیش بود که برای پیدا کردنش.. شاید صد تا داروخونه و عطاری و زیرپا گذاشتم و صد تا قسم دروغ گفتم تا بالاخره یکی باورش شد برای از بین بردن حشرات خونه ام می خوامش نه واسه خودکشی.
هرچند که اون فروشنده چشمای خیلی ضعیفی داشت.. وگرنه از حال و روز رو به فروپاشیم.. خیلی راحت متوجه دروغم می شد.
ولی با پولی که روی میزش گذاشتم دیگه به همچین چیزی اهمیت نداد و بعد از نیم ساعت زیر و رو کردن انباریش بالاخره دو تا قرص برام آورد و تاکید کرد که با چند لایه دستکش ازش استفاده کنم و موقع استفاده حتی نفس نکشم تا مسموم نشم.
خودمم نمی دونستم دردم چیه و چرا انقدر وقت گذاشتم واسه خریدن همچین چیزی.. یا اینکه چرا همون موقع که خریدم ازش استفاده نکردم.
شاید هنوز امید داشتم به بهتر شدن همه چیز و این و نگه داشتم برای وقتی که دیگه.. همین یه نمه قدرت صبر کردنم از بین می رفت.
نمی خواستم برای این کار قرص های معمولی بخورم که احتمال زنده موندنم با شستشوی معده زیاد باشه.. حتی اگه رگمم می زدم ممکن بود بعدش پشیمون بشم و از یکی بخوام به دادم برسه و من و به بیمارستان برسونه..
دل و جرات پرت کردن خودم از بالای یه ساختمون یا انداختن خودم زیر ماشینم نداشتم و می ترسیدم نه تنها نمیرم.. که تا آخر عمر علیل و زمین گیر بشم.
تنها چیزی که بعد از سرچ کردن های مداوم توی اینترنت فهمیدم به کارم میاد.. همین بود..

چون.. چون به محض خوردنش.. همه چیز تموم می شه و دیگه هیچ راهی برای برگشت و پشیمونی نیست.
بعدش فقط کافیه دو ساعت صبر کنی.. تا یه مرگ پر از زجر و دردناک داشته باشی و من.. به خاطر همه حماقت هایی که توی زندگیم داشتم.. همچین مرگی و حق خودم می دونستم!
اما حالا که داشتم فکر می کردم.. می دیدم مردن.. اونم وقتی هیچ کاری با میران نکردم و هیچ انتقامی ازش نگرفتم بی فایده اس. بعدش اون دنیا.. شرمنده خودم می شدم و همچین چیزی رو نمی خواستم.
پس باید قبلش یه کم مفید واقع می شدم.. یکی از این قرصا رو به خورد حیوونش می دادم و بعد که میران.. به جلز ولز افتاد.. بعد از این که خوب درد و عذاب و از پرپر شدن حیوون عزیزش.. یا به قول خودش دخترش.. توی چشماش دیدم.. بعد از این که خواست انتقام این حرکتم و ازم بگیره.. خودم و خلاص می کردم.
اینجوری.. دیگه هیچ کاری از دستش برنمیاد و تا آخر عمر.. توی عذاب این دو تا مرگ که جلوی چشمش رقم می خوره.. آتیش می گیره.
تو همین فکرای وحشتناک غرق شده بودم که با صدای زنگ گوشیم جوری جیغ کشیدم و تو جام پریدم که قرص از دستم افتاد و سریع برداشتم و انداختمش توی کیفم..
هنوز نفس نفس می زدم از فکرای شیطانی توی سرم و بدنم به رعشه افتاده بود.. با همون حال گوشی و برداشتم و دیدن شماره میران کافی بود واسه بدتر شدن حالم.
مسلماً با این حال نمی تونستم جوابش و بدم و بخوام چیزی رو ازش قایم کنم. برای همچین کار وحشتناکی.. درست مثل خودش.. به یه خونسردی شدید احتیاج داشتم.
واسه همین یه کم رو تخت نشستم و سعی کردم با چند تا نفس عمیق خودم و آروم کنم و وقتی دوباره گوشیم بعد از چند ثانیه قطع شدن.. زنگ خورد.. جواب دادم:
– بله؟
نفس نفس زدن های میران بیشتر از من بود وقتی گفت:
– بیدار شدی بالاخره تنبل خانوم؟
هنوز در حال تمرین نفس گیری بودم و حرفی هم نداشتم تا در جوابش بزنم که پرسید:
– رفتی؟ یا هستی هنوز؟
یه لحظه یاد دوربین های خونه اش افتادم و با ترس از اینکه نکنه مثل همیشه داره سوال بیخود می پرسه و دوربینا رو همین الآن چک کرده و اون قرصم توی دستام دیده لب زدم:
– مگه دوربین نداره خونه ات؟
– ندیدی مگه دیشب که اومدیم.. قطعش کردم؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (1)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

11 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
یاس
یاس
1 سال قبل

حدسم اینه ریتا رو میکشه بعد میران دیوونه میشه میوفته جون درین درینو مث چی میزنه درین یه بلایی سرش میاد بعد میران پشیمون میشه

حدیثه
حدیثه
1 سال قبل

این سم را بده خود میران بخوره. این بدبخت حیوان زبان بسته چه گناهی کرده بخواد قربانی دعوای میران و درین بشه ؟ ولی مگه درین خودش قربانی کار های مادرش نشد . چه گناهی کرده بود درین که باید تاوان کار های مادرش می داد. این سگ هم قربانی کار های میران میشه.

ولی ای کاش آدم ها خودشان بابت کار هاشون مجازات بشوند نه یه کس دیگه

Ftm
Ftm
پاسخ به  حدیثه
1 سال قبل

یعنی میگی آدم کشتن راحت تر از کشتن یه سگه؟
تو داری جون یه انسان رو با یه سگ برابر میکنی…..!

Rasha
Rasha
1 سال قبل

اوکی چرا ریتااا🥲 گناه داره زبون بسته

mehr58
mehr58
1 سال قبل

یا خدا چکار وحشتناکی بیچاره ریتا 😥 

Ghazal
Ghazal
1 سال قبل

از اونجایی که سگ هارو خییییلییییی دوست دارم دعا دعا میکنم به اون حیوون بدبخت کاری نداشته باشن🥺

Zahra...
Zahra...
1 سال قبل

کاش یکمم میران حرف میزد هعی

علوی
علوی
1 سال قبل

ای ول قراره بی ریتا و بی درین بشه میران  😂  😂  😂 
البته اگه از دست درین با این دل‌رحمی و بچه مثبت بودنش کشتن ریتا بر بیاد.

شاید هم قرص اصلاً قرص برنج نیست و بهش انداختن

...
...
پاسخ به  علوی
1 سال قبل

دعامون گرفت بالاخره👌😂
چند پارت قبلم که خود میران گفت عمه اش رو به خاطر دروغی که بهش گفت از زندگیش خط زده پس بی عمه ام شده خدا رو شکر😂😂😂👌

Maman arya
Maman arya
1 سال قبل

اگه درین کمتر تو ذهنش با خودش زر زر کنه و نویسنده هی برا ما ننویسه شون ی کم سریع تر پیش میره🥴🥴🥴🥴🥴🥴🥴🥴🥴🥴🥴🥴🥴

یسنا
یسنا
1 سال قبل

خیلی طولش میدین، در واقع این آب بستن به داستانه ، الان چند تا پارته که اتفاق خاصی نیفتاده و همش تو یه لوکیشن هستن با حرفها و اعمال تکراری، برای جذابیت اینقدر بدبخت بودن دختر داستان رو تکرار نکنین در عوض از زاویه ی دیگه زندگی و سرنوشت پسر داستان رو هم به موازاتش بازگو کنین، اندازه پارتها هم کوتاهه تا میای بفهمی نویسنده چی میخواد بگه تموم میشه، و اینکه هر روز پارت گذاشته بشه لطفاً، قلمت پر بار.

دسته‌ها

11
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x