رمان تارگت پارت 391

4
(4)

 

 

 

 

 

اهمیتی ندادم.. همین که ساکت شد و نمی خواست با پرروگری حرف خودش و به کرسی بنشونه.. کافی بود تا منم بتونم تو این فاصله ذهنم و برای حرفایی که می خواستم بزنم و کارایی که می خواستم انجام بدم.. آماده کنم!

هرچند که.. به همین راحتی هم نبود. من.. من تو ماشین میران نشسته بودم و این در حالی بود که یادم نمی اومد آخرین بارش کی بوده..

شاید.. شاید همون روزی که با هم رفتیم کنار دریا و بعدش میران مریض شد.. روزی که من عمق پشیمونی رو تو تک تک حرف ها و حرکاتش حس کردم.. ولی دیگه کار از کار گذشته بود و هیچ چیز قرار نبود شدت تیره و تار بودن رابطه امون و تغییر بده!

حالا من.. بعد از تمام روزهایی که با عذاب وجدان و ناراحتی.. به خاطر وضعیت نابه سامان سلامتی میران گذروندم.. دوباره تو این فاصله.. کنارش تو ماشینش که با قبلی فرق داشت نشسته بودم و بوی عطری که اونم تغییر کرده بود و به مشام می کشیدم!

خوب بود که عطرش و عوض کرده بود.. تو هوایی که این عطر و تو خودش جا داده بود.. راحت تر می تونستم نفس بکشم و یاد تلخ ترین خاطرات زندگیم نیفتم!

شک نداشتم که پشت همه کاراش.. حتی کوچکترینش مثل همین عوض کردن عطر.. یه هدف داشت.. تا مثلاً نشون بده.. دیگه از اون آدمی که می شناختم خبری نیست و یه میران جدید.. از دل اون آتیش بیرون اومده و حالا داره خودش و بهم نشون می ده!

یه کم که گذشت.. اون تب و تاب اولیه و استرسی که ضربان قلبم و تند کرده بود.. پر کشید و من با ذهن بازتری تونستم این واقعیتی که میران بعد از یک سال و نیم کنارم نشسته رو درحس کنم!

ولی هنوز درکش برام سخت بود که آروم و نامحسوس.. جوری که جلب توجه نکنم.. سرم و به سمتش چرخوندم تا براندازش کنم و اولین چیزی که به چشمم خورد.. دستش بود که یا رو فرمون بود و یا بی هدف رو دنده قرار می گرفت..

 

 

 

 

 

 

مثل همون موقع ها آستین پیراهن سرمه ایش و تا نزدیکی های آرنج تا زده بود و من.. راحت می تونستم اون دست و رگ های بیرون زده ای که یکی از قسمت های مورد علاقه ام توی بدنش بود و ببینم.

مشخص بود که اون آتیش و سوختگی.. به دستاش آسیبی که نیاز به درمان شدید باشه وارد نکرده بود که حتی موهای کم روی دستش هم.. همون شکلی بود..

آب دهنم و قورت دادم و دستام و مشت کردم تا فشار ناخونام به کف دستام من و به خودم بیاره و وسوسه لمس دوباره این دست ها و بازی گرفتن اون رگ سمج و کلفتی که مدام از دستم در می رفت و تو وجودم چال کنم!

نگاهم این بار.. به پای راستش خیره شد! با این که جز فشار دادن پدال گاز.. کار خاص دیگه ای لازم نبود انجام بده.. ولی همین خم شدنش و ظاهری که از روی این شلوار تقریباً چسبون.. هیچ فرقی با اون یکی پاش نداشت و حتی با یه کم دقت.. عضلاتشم قابل تشخیص بود.. ذهنم و درگیر کرد.

تصورم از پای مصنوعی.. چیزی بود که هرکسی می تونست تو اولین نظر تشخیصش بده و حالا.. فقط این فکر که لابد از درمان پیشرفته تری استفاده کرده که فرق زیادی با پای خودش نداره.. می تونست قانعم کنه که بعد از قطع شدن پاش انقدر سریع.. تونسته به زندگی برگرده!

نگاهم هنوز به پاش بود که سر میران به سمتم چرخید و مچ این نگاه خیره و براندازگرم و گرفت.. با همون ابروهای بالا رفته و چشمای خندون و لبایی که از قصد به خاطر حرف من چفت کرده بود و از هم بازشون نمی کرد.. مسیر نگاهم و دنبال کرد و به پاش رسید.

به طرز نمایشی و مسخره ای مشغول گشتن رو پاچه شلوارش به دنبال چیزی که مثلاً من دنبالش بودم شد و وقتی چیزی پیدا نکرد.. حتی لای پاش و کف ماشین هم بررسی کرد و منِ احمق بی جنبه.. جوری خنده ام گرفت که برای مهارش فقط تونستم لبم و انقدر گاز بگیرم که زخم بشه!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.6 (5)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4 (8)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

10 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
8 ماه قبل

یا خدادرین لو رفت

یه رهگذر
یه رهگذر
8 ماه قبل

فشار خونم افتاد از بس رمان طولانی بود

Maman arya
Maman arya
8 ماه قبل

امیدوارم درین خفه بشه این ذهن و گفتگو های ذهنیش خفه بشن بلکه ی کوچووولوووو رمان بره جلو یا اون میران بیچاره هم دوکلام حرف بزنه…. دلم میخاد درین رو له کنم🤦‍♀️😐
فاطمه جان از زحمات شما ممنون 🙏

SAMA
SAMA
8 ماه قبل

فقط امیدوارم آخر این همه انتظار و حرفای مسخره درین با خودش یه پایان خوش باشه

دیانا
دیانا
8 ماه قبل

وای🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️

Eli
Eli
8 ماه قبل

وای لعنتی من از این همه منتظر بودم پارت جدید بیاددددد بعد اینقد کم اخه؟اتفاقه خاصی ام نیوفتااااد ک البته ی چیزه عادیه😂😑💔

فاطمه
فاطمه
8 ماه قبل

و باز هم گفت و گوهای درونی درین …

الهه
الهه
8 ماه قبل

چقد حرف میرنه درین با خودش😐

𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
8 ماه قبل

لبمو جوری گاز گرفتم که زخم بشه

ای بمیری بلکه بزاری میران حرف بزنه بزاری ببینیم چی میشه
اقا نویسنده از تو ذهن درین بکش بیرون 🤦🤦

خواننده رمان
خواننده رمان
8 ماه قبل

دختریه لوس همش با خودش حرف میزنه
نمیشه بیام تارگت بخونم ادمین زده باشه میخوام پارت طولانی بذارم از این به بعد تا چن روزه تموم باشه مثل همه رمانای که خیلی دیرتر از تارگت اومدن زودتر هم تموم شدن

دسته‌ها

10
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x