رمان تارگت پارت 402

4
(4)

 

 

 

 

سرش و بالا گرفت و برعکس تمام این دقایق که سعی داشت از چشم تو چشم شدن با من جلوگیری کنه.. عمیق تو چشمام خیره شد و با حرص گفت:

– ولی شاید پشت سرش توقعی باشه. آره؟

– مثلاً چه توقعی؟!

جوابم و نداد در حالی که با نگاهش داشت فریاد می زد که خودت می دونی چه توقعی!

منم برای این که از فکر و خیال درش بیارم تا یه وقت خیال نکنه ته این قرارداد بستنا قراره بازم به خواسته هایی منجر بشه که این آدم هیچ سود و لذتی ازش نمی برد.. با بی تفاوتی شونه ای بالا انداختم و توضیح دادم:

– اشکالی داره از کسی که بیشتر از یک سال.. مراقب ریتا بوده و ازش نگهداری کرده.. این شکلی تشکر کنم؟

اون خشم نگاهش سریع فروکش کرد و سرش و پایین انداخت.. شاید فقط برای این که دیگه تحمل من و شنیدن حرفام و نداشت سریع پایین برگه رو امضا کرد و بلند شد:

– امیدوارم همینی باشه که می گید.. با اجازه!

راه افتاد بره سمت در که بدون نگاه کردنش گفتم:

– فکر کردم تو این ده روز.. حداقل یه بار میای می بینیش! دلت تنگ نشده براش؟

سکوتش که طولانی شد سرم و به سمتش برگردوندم و دیدم با چهره درهم و ناراحت به زمین خیره اس و در جوابم گفت:

– ترجیح می دم حداقل اون حیوون زبون بسته.. معنی رفتن همیشگی یه نفر و بفهمه و.. عادت کنه به نبودن و ندیدنش! این جوری برای خودشم بهتره!

گفت و بدون این که به من مهلت حرف زدن بده رفت بیرون.. در حالی که من.. یه بار دیگه داشتم لحظات تلخ قرار گرفتن وسط اون جهنم و این بار با آتیشی که توی وجودم روشن شده بود.. تجربه می کردم.. با تکرار مداوم دو کلمه «رفتن همیشگی» که این آدم انگار خیلی بهش اصرار داشت و من.. قبولش نداشتم!

هنوز انقدری دست دلش پیشم رو نبود که مطمئن باشم این حرف ها رو داره از ته قلب به زبون میاره.. یا فقط طبق هشدارهای بی دلیل مغز و منطقش سعی داره من و پس بزنه.

یا شایدم.. جای من توی قلب و زندگیش و.. به کس دیگه ای داده که حالا.. از هیچ طریقی نمی تونه من و به جایگاه قبلیم برگردونه.

ولی منم آدم دست رو دست گذاشتن و تماشا کردن نبودم..

 

 

 

 

 

 

باید بهش ثابت می کردم از بین من و اون آدم تازه از راه رسیده و فرصت طلب.. اونی که محکوم می شد به «رفتن همیشگی» من نبودم!

رو همین حساب.. بی اهمیت به کارهایی که برای انجام دادن داشتم.. سوییچ و موبایلم و برداشتم و در حالی که تو اون لحظه هیچ دلیل قانع کننده ای برای این کارم پیدا نکردم.. ترجیح دادم به یه دلیل مسخره متوسل بشم.. حتی اگه باعث رو شدن دستم پیش درین بشه..

بعد از زدن دکمه آسانسور واسه دوباره بالا اومدنش.. رفتم سمت میز ساحل که داشت با تعجب به این حرکات شتاب زده من نگاه می کرد و دستم و به سمتش دراز کردم:

– کیف پولت و به من بده!

×××××

– الو؟ صدات نیومد یه لحظه.. چی گفتی؟

گوشی و تو دستم جا به جا کردم و با کلافگی در جواب کوروش تکرار کردم:

– گفتم قرارداد بستم.. الآنم نمی تونم بیام شرکت. دارم می رم پیش امیرعلی.. بعدشم…

– وایستا یه لحظه درین! چی داری می گی واسه خودت؟ یعنی چی قرارداد بستی؟

– یعنی لیست و تحویل دادم.. اونم باهام قرارداد بست. همین!

– به همین راحتی؟

مطمئن بودم اولین سوالی که به ذهنش می رسه همینه.. ولی چی باید در جواب می گفتم.. وقتی خودمم هنوز دلیل کارش و نفهمیده بودم!

– هیچی بهت نگفت؟ حرفی نزد؟ چیزی ازت نخواست در عوضش؟

دلم می خواست سرش داد بزنم و بگم اون موقعی که ازت خواهش کردم یکی دیگه رو جای من بفرست سراغ میران و تو زیر بار نرفتی باید به این که یه وقت حرفی بهم نزنه و چیزی ازم نخواد فکر می کردی.. نه الآن!

ولی اون چند دقیقه ای که توی اتاق میران سپری کردم.. انقدر ازم انرژی گرفته بود که دیگه توانی واسه بحث کردن با کوروش نداشته باشم و کوتاه بگم:

– نه!

– اون دیوث لاشی رو من می شناسم.. مطمئنم یه هدفی پشت کارش هست.. تا ما رو به خاک سیاه نشونه ول کن نیست.. این تازه اولشه که داره دون می پاشه.. مطمئن باش یه کم بگذره…

– بسه دیگه کوروش..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.6 (5)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
رهگذر
رهگذر
8 ماه قبل

کوروش حتما داشته از خودش برای درین میگفته

علوی
علوی
8 ماه قبل

مجسمه بی‌غیرتیه این کوروش. اگه یه درصد مرد بود، باید خودش می‌رفت برای سفارش دادن سراغ میران
و جالبه که بعد از فرستادن درین زنگ زده و جلسه توجیهی نیت‌خوانی راه انداخته! خوب بی‌رگ تو که می‌دونی چه خبره، غلط کردی درین رو فرستادی سمتش

Bahareh
Bahareh
8 ماه قبل

کاش میران هر چه زودتر این کوروش و بنشونه سرجاش مرتیکه فرصت طلب پررو .

Maman arya
Maman arya
8 ماه قبل

دیوث لاشی تویی مرتیکه خر 😐 اون میران بدبخت درسته بد کرد ولی کاربردش از تو ک مثلا عموشی واسه درین بیشتر بود

......
......
پاسخ به  Maman arya
8 ماه قبل

واقعااااااا

Sama
Sama
پاسخ به  Maman arya
8 ماه قبل

دقیقاااا 👍مرتیکه بی غیرت احمق 😒

دسته‌ها

6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x