رمان تارگت پارت 79

5
(1)

 

تند تند سرش و تکون داد و نالید:
– بریم فقط.. تو رو خدا.. دارم خفه می شم اینجا!
– باشه.. بریم!
بی حال بود و نا نداشت.. واسه همین خودم سریع کنارش زدم و وسایلش و از کف زمین تو کوله اش جمع کردم و برش داشتم اومدم سمت درین.. بازوش و گرفتم و همراه خودم بردمش..
نگهبانه همونجا تو راهرو وایستاده بود و برعکس چند دقیقه پیش داشت با شرمندگی نگاهم می کرد.. نزدیک که شدم گفت:
– آقا به خدا من تقصیری ندارم.. روحمم خبر نداشت.. به جون بچه ام اصلاً دیروز نیومدم اینور.. نمی دونم کی در و روی خانوم شما قفل کرده!
تند و عصبی سرم و تکون دادم و گفتم:
– باشه.. حالا معلوم می شه.. فعلاً کار دارم.. بعداً میام تکلیف این نشریه و صاحبکارت و روشن می کنم!
جلوتر ازش همراه درین رفتیم بالا.. من که هنوز خودمم باورم نشده بود که بالاخره پیداش کردیم.. درینم انگار توی بهت بود که چیزی نمی گفت.. تا خواستیم بریم بیرون که گفت:
– گوشیم.. گذاشت تو کشوی میزش!
– برش داشتم! گوشی تو توی کشوی میز اون چیکار می کرد درین؟
صداش می لرزید و بغض داشت.. هیچ وقت هیچ کسی رو توی عمرم تا این اندازه پریشون و درمونده ندیده بودم.. انقدری که از دیدنش اذیت بشم و یه حس سنگینی بهم دست بده!
– خودش ازم گرفت.. گفت بردن گوشی دوربین دار به بایگانی ممنوعه.. بعد که اومدیم بالا برش دار! من از کجا باید می تونستم اون تو گیر میفتم؟
نگاه پر ملامتی بهش انداختم که روش و با شرمندگی برگردوند.. خودش فهمیده بود چه اشتباهی کرده و چقدر غلط بود تمام کارایی که کرده.. اول از همه هم گوش دادن به حرف اون استاد الدنگش!
حالا دیگه حتی به اندازه یک صدم درصد هم شک نداشتم که همه اینا نقشه و برنامه بوده! منی که قدم به قدمم با نقشه پیش می رفت خوب می تونستم این و تشخیص بدم..
شاید تا همینجاشم زیادی از نقشه اصلی خودم فاصله گرفته بودم و دست اندازهایی این وسط افتاد که مدت زمان رسیدن من به هدفم و طولانی تر کرد ولی.. تو این لحظه انقدری از خودم مطمئن بودم که بگم.. محال ممکنه بذارم اون عوضی راست راست برای خودش راه بره و خوشحال باشه که شده هرچیزی که می خواست بشه!
اینبار بدون در نظر گرفتن اینکه این دختر کیه و جایگاهش تو زندگی من چیه.. این کار و براش می کردم!

×××××
دست تو دست میران از ساختمون بیرون اومدیم و با دیدن جمعیت ده دوازده نفره ای که جلوی در وایستاده بودن یه لحظه انقدر خجالت کشیدم که بی اختیار فشار دستم دور دست میران بیشتر شد!
خوب می تونستم بفهمم که میران حسابی گرد و خاک راه انداخته و با سر و صداش این آدما رو اینجا جمع کرده تا بالاخره نتیجه کار و بفهمن!
فقط خدا می دونست که اینبار چقدر ازش ممنون بودم که با همین داد و بیداد کردناش کاری کرد تا من درست به موقع از اون تو بیام بیرون!
زیر نگاه متعجب آدمایی که تک و توک از میران سوال می پرسیدن و اونم یا جواب نمی داد یا یه جوری جواب می داد که طرف دمش و بذاره رو کولش و بره.. رفتیم سمت ماشینش و سوار شدم!
به محض نشستم رو صندلی های بیش از حد راحت ماشین میران و هوای مطبوع و خوش بوی داخل که فرق داشت با زمین سفت و سختی که از دیروز تا حالا من و خشک کرده بود و اون هوای پر از گرد و خاک.. سرم و به عقب تکیه دادم و چشمام و بستم و بدون اینکه اختیاری روی زبونم داشته باشم نالیدم:
– آخیـــــــــش!
فکر نمی کردم انقدر بلند گفته باشم که میرانم شنیده باشه ولی با سکوتش و اینکه ماشینم به حرکت درنمی آورد چشمام و باز کردم که دیدم باز با همون نگاه پر سرزنش خیره ام شده..
– من به تو چی بگم درین؟
– هرچی می خوای بگی بگو! انقدر ممنونتم بابت پیگیریت.. بابت پیدا کردنم.. بابت بیرون کشیدنم از او خراب شده.. که اگه کتکمم بزنی هیچی نمیگم!
نفسش و با عصبانیت فوت کرد و ماشین و به حرکت درآورد:
– کتک و که می زنم.. ولی نه به تو!
– یعنی چی؟
جوابم و نداد و با عصبانیت گفت:
– من نمی فهمم درین! واقعاً بعضی رفتارات برام قابل درک نیست! بیست و سه سالته.. خیلی بیشتر از دخترای هم سن و سالت تو اجتماع بودی.. کار کردی.. دانشگاه رفتی.. چه جوریه که وقتی تو همچین موقعیتی یه آدم احمق روانی از بین اونهمه دانشجو فقط تو رو میندازه تو این جهنم دره.. اونم جایی که قوانین مسخره و الکی واسه گوشی نبردن و این شر و ورا دارن.. حتی وقتی اعتراض کردی تحقیقت و بیشترم کرد که بیشتر وقت صرف کنی واسه پیدا کردن این مطالب.. یه درصدم شک نکردی که نقشه ای داره؟
عجیب بود که همه چیز و می دونست و احتیاج به توضیح من نبود.. ولی از کجا؟

انقدر بیحال بودم که خودش نیم نگاهی بهم انداخت و از چشمای متعجبم فهمید سوالم چیه که با همون عصبانیت شدیدش گفت:
– دوستت دیشب توی اینستاگرام به من پیام داد! از شانس گند من.. همون دیشب یه کاری برام پیش اومد که تا نصف شب درگیرم کرد و اصلاً یادم رفت بهت زنگ بزنم و متوجه گذر زمان و اینکه تو هم چند ساعته بهم زنگ نزدی نشدم.. اگه دوستت خبر نمی داد می گرفتم تا صبح می خوابیدم و نمی فهمیدم تو چه شرایطی هستی.. اون موقع می خواستی چی کار کنی درین؟ این بی پدر مادرا امروز تعطیل بودن.. کی قرار بود بیان تو رو از اونجا بکشن بیرون؟!
– نمی دونم.. به خدا خودمم هنوز گیجم.. نمی دونم چیکار باید می کردم! کل دیروز من به ترس و اضطراب گذشت.. چه اون موقعی که اون تحقیق کوفتی به من افتاد و من تو ذهنم همش داشتم زمانبندی می کردم که کی برم اونجا و کی برسم هتل و کی بشینم سر ترجمه.. چه اون موقع که من داشتم لای قفسه ها دنبال مجله مورد نظرم می گشتم که یهو در بسته شد و من هرچقدر جیغ و داد کردم کسی باز نکرد! نمی فهمی چی کشیدم که میران.. مرگ و به چشم خودم دیدم.. همش.. همش می ترسیدم پشت این نقشه یه بدبختی دیگه باشه.. اینکه یکی دو ساعت بعد.. چند نفر بریزن تو اون اتاق و.. بلایی سرم بیارن که تهش.. آرزوی مرگ کنم!
نگاه بهت زده و ناباور میران که به سمتم برگشت بغضم ترکید و دوباره با صدای بلند زدم زیر گریه.. از دیروز چندین و چند بار با همین شدت گریه کرده بودم و نمی دونستم که چرا چشمه اشکم خشک نمی شه!
– گریه نکن درین! اعصاب من به اندازه کافی خورد هست.. دیدن این حال و روزت برای اینکه یه جای سالم تو تن باعث و بانیش نذارم کافیه.. حالا با گریه کردن هی دلایل من و بیشتر نکن!
گریه ام درجا قطع شد و با گیجی زل زدم بهش.. هیچ اثری از شوخی یا بلوف تو لحنش نبود و من.. تو همین مدت کم آشناییمون.. انقدری شناخته بودمش که بگم.. واقعاً همچین کاری ازش برمیاد.. پس بهتر بود به حرفش گوش بدم تا به قول خودش دلایل عصبانیتش و بیشتر نکنم!
گلو و دهنم خشک بود ولی روم نمی شد بگم یه جا نگه دار و برام آب بگیر.. وضعیت گشنگی و از همه اینا بدتر.. نیاز مبرمم به دستشویی هم یه گوشه ذهنم هی داشت بهم یادآوری می کرد که بالاخره باید بهش رو بندازی..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.4 (5)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.3 (6)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
آرمان
آرمان
1 سال قبل

رمانتون خوبه ولی هم اینکه یکم پارت هاش کمه هم اینکه کند پیش میره با این اوصاف هزارتا پارت باید داشته باشه و این هم برای آدم حوصله سر بره لطفا یا مقدار پارت هارو زیاد کنین یا اینکه روزی چندتا پارت بزارین⚘⚘

ستایش
ستایش
1 سال قبل

کاش یکم بیشتر بود ولی مثل همیشه عالی

Delbar
Delbar
1 سال قبل

Harika

دسته‌ها

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x