رمان جرئت و شهامت پارت ۳

0
(0)

 

 

پوزخندی در دهانش نقش بست.
انگار برای او جوک تعریف کرده ام آرام خندید .

 

_خب داد بزن.

 

_چیکار کنم؟

سرش را جلوتر برد و به چشمانم خیره شد،از آن لبخندش خبری نبود.

 

_مگه نمیگی،نرم بیرون.داد میزنی؟
خب داد بزن دیگه …تو که جرئت اینکار رو نداری ،غلط می کنی حرف میزنی ،من خودم میدونم…

 

با صدای قدم زدن یهو حرف های فرید خشک شد،و از من فاصله گرفت.من هم سریع به سمت ظرف شویی رفتم .

 

_ترنم ،هنوز چایی ها رو نریختی؟ عه آقا فرید چرا اومدید آشپز خونه؟

 

سریع برگشتم و به مادر نگاه کردم .هنوز می‌توانست از نگاهم ترس را ببیند.فرید هم شروع به سر خاراندن کرد و لب زد.

 

_عمه جون،اومده بودم دست هام و بشورم. من دیگه برم.

مادر هم سری تکان داد و فرید از آشپزخانه خارج شد،نفس راحتی کشیدم اما با چهره ی اخمو مادر مواجه شدم.

 

نگاهی به چایی ها کرد و گفت:

 

_چایی که کامل نریختی که هیچ از آشپزخونه هم بیرون نمیای،میخوای داییت پیش همه بگه دختر خواهرم خیلی بی ادبه؟

 

_ببخشید مامان.الان میام.

 

مادر چشم غره ای به من زد و از آشپز خانه خارج شد‌.

 

نفس عمیقی کشیدم.

سعی کردم به خودم مسلط باشم.

از آشپز خانه خارج شدم همزمان صدای زن دایی را شنیدم.

 

 

_البته تابان جان ما برای امر خیر مزاحم شدیم‌.

 

چشم هایم گرد شد،کم مانده بود از حدقه بیرون بزند.

 

یعنی چه برای امر خیر آمدن،من یک دختر دبیرستانی،که بر طبق همه کوچک هستم،آیا برای ازدواج مناسب هستم؟

 

تا جلوی دید آنها قرار گرفتم.

 

به فرید نگاه کردم‌. نگاهم پر از نفرت بود.پر از کینه سعی کردم.لبخند ملیحی بزنم .

 

 

و چایی را به آنها تعارف کردم.

دایی تا چایی را در دستش گرفت گفت:

 

_به به چه چایی خوش رنگی!

 

نفس هایم را پر حرص بیرون دادم. و به بقیه تعارف کردم میخواستم وارد اتاقم شوم که مادر با اخم به من نگاه کرد و اشاره کرد که در کنار آنها بنشینم‌.

 

دایی شروع کرد به صحبت کردن.

 

_خب دخترم،ترنم جان.من به پدرت گفتم بیاد اینجا اما گفت کار داره نیومد ما تو رو خواستیم برای پسرم فرید خاستگاری کنیم.نمیدونم تابان جان تو راصی هستی یا نه اما نظر حامد هم مهمه اینکه دخترش ازدواج کنه یا تو خونه بشینه.

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.8 (8)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.6 (5)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.3 (6)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

8 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Asaadi
Asaadi
10 ماه قبل

رمان قشنگی به نظر میاد میشه پارتاشو زیاد کنی؟

Asaadi
Asaadi
پاسخ به  𝐻𝒶𝒹𝒾𝓈𝑒𝒽
10 ماه قبل

به نظرم بهتره طولانی خوبههه مرسی🫀

Asaadi
Asaadi
10 ماه قبل

نهههه فرید با ترنم ازدواج نکنه🗡😂

Asaadi
Asaadi
پاسخ به  𝐻𝒶𝒹𝒾𝓈𝑒𝒽
10 ماه قبل

واییی ازدواج اجباری😱

Asaadi
Asaadi
پاسخ به  𝐻𝒶𝒹𝒾𝓈𝑒𝒽
10 ماه قبل

کنجکاو شدم بخونمممم اخرش چی میشه😃

دسته‌ها

8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x