38 دیدگاه

رمان خلسه پارت ۲۸

4
(2)

با تعجب نگاهش کردم و گفتم
_چطور میتونستم پیدات کنم؟
سرش را برگرداند و از شیشه بیرون را نگاه کرد و گفت
_بیخیال، دیگه مهم نیست

انگار از من دلگیر بود و من نمیتوانستم بفهمم چرا… چرا فکر میکرد که من میتوانستم پیدایش کنم در حالیکه خودش دیده بود پدرم گوشی ام را گرفت و آنقدری تیز بود که بفهمد شماره ی او را قطعا پاک کرده است. شاید هم فکر میکرد شماره اش را حفظ بوده ام و تماس نگرفته ام.
گیج و مستاصل نگاهش میکردم و نمیدانستم بگویم که با خانجان نصف تبریز را دنبالش گشتیم یا نه. ولی مودش تغییر کرد و سر جایش صاف نشست و گفت
_راستی خانم جان چطورن؟ چقدر دلم تنگ شده براشون
_بد نیست، با فوت مادرم نصف روح و جسمش همراه اون رفت ولی من و بابا خیلی مواظبش بودیم که اونو هم از دست ندیم
_خیلی سختی کشیدی، اصلا فکرشم نمیکردم مادرتو از دست داده باشی، سنی نداشتن که، واقعا ناراحت شدم

اگر میدانست به خاطر خودش هم کم نکشیده ام و ماهها در تب عصبی و بستر بیماری مانده ام چه میگفت. چقدر سخت بود که از سختترین روزهای زندگیم و خوابها و افسردگی هایم که عاملش او بود حرفی برایش نزنم. آنگونه که گویا اتفاق نیفتاده اند.

_اگه خانجان بفهمه تو پیدا شدی
خندید و گفت
_مگه گم شده بودم؟

نگاهش کردم و ته دلم گفتم تو چه خبر داری از حجم نبودنت و گم شدنت!

_منظورم اینه که اگه بفهمه تو رو دیدم خیلی خوشحال میشه بعد از رفتنتون همش میگفت مهراچ مهراچ
_بازم به معرفت خانم جان که به یادم بوده و دلتنگم شده

خدایااا… از اینکه از دلتنگی های عذاب آور من خبر نداشت و من هم نمیتوانستم بگویم قلبم تیر میکشید.
_یه روز وقتی بابات خونه نباشه منو ببر ببینمش

معراج برگشته بود و زندگی زیبا شده بود!
میخواست بیاید خانه ی ما و مود من “من و اینهمه خوشبختی محاله” بود.
_آره بایدم بیای ببینیش، اگه بفهمه میگه همین الان بگو بیاد

به منطقه ی ارامنه نشین تبریز، بارون آواک رسیدیم و من پیاده شدم و قهوه ای که میخواستم را خریدم و سمت رستورانی که معراج گفت در بازار قدیم تبریز است رفتیم.
ماشین را در پارکینگ طبقاتی اطراف بازار پارک کردیم و وارد بازار قدیمی و بزرگ تبریز شدیم. همیشه فضا و بافت سنتی بازار را دوست داشتم و وقتی آنجا بودم حس میکردم در زمان سفر کرده ام و قدم به گذشته های دور گذاشته ام. مثل همیشه خیلی شلوغ بود و مسیر تنگ و باریک وسط فقط برای گذشتن سه نفر مناسب بود و همه به هم برخورد میکردند. معراج پشتم می آمد و بدون اینکه به بدنم برخورد کند حصار شده بود برایم و از برخورد دیگران حمایتم میکرد و متوجه دقتش بودم.
قشنگترین حس دنیا بود حمایتش… و منی که از یک مرد فقط حامی و پشت بودن میخواستم از مردانگی ها و محافظتش لذت میبردم.
از دور تابلوی چلوکبابی حاج علی را نشانم داد و گفت
_بریم که بهترین چلوکباب تبریزو بخوریم

دوشادوش معراج وارد مغازه ای که سبک سنتی و فضای دلنشینی داشت شدیم، همه ی میزها پر بود و معراج به طبقه ی بالا اشاره کرد و از پله های کناری بالا رفتیم.
از کنار معراج بودن سرمست بودم و انگار پاهایم به زمین نمیخورد و بالاتر از زمین حرکت میکردم. دوشادوش معراج راه رفتن بعد از سیزده سال حسرت!
آن لحظه یقینا کسی خوشبخت تر و خوشحال تر از من در دنیا وجود نداشت.

(دوستان بعد از این برمیگردیم به روال قبل و سه روز یکبار پارتی سه برابر این پارتهای روزانه خواهیم داشت چون خیلیا گفتن پارت کوتاه لذت نمیده و من هم دیگه نمیدونم باید چیکار کنم)

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (1)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

38 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
مینو🖤
مینو🖤
2 سال قبل

عاااالیییییی … پارت های ک میزاری عااالییییییهههههه 💛💛💛💛💛 دمتتت گررررممم عزیزم خسته نباشی

...
...
2 سال قبل

ووواییی پارت اومدددددد.

آتاناز
آتاناز
2 سال قبل

یک سوال فردا پارت داریم یا پس فردا؟

Asal
Asal
2 سال قبل

سلام نویسنده جون ❤️
پارت 29 رو کی میزاری؟ ساعتشو بگو لطفا

Nazanin
Nazanin
2 سال قبل

مرسی

...
...
2 سال قبل

سلام مهرنازی فردا پارت داریم؟؟بعد صبح میزاری یا عصر ؟؟

Nazanin
Nazanin
پاسخ به  ...
2 سال قبل

سلام مهرناز من چن وقتی نیسم یه ماه دو ماه سه ماه چمد والا..
شاید نتونم واست کام بزارم عیدتون مبارک همه بچه ها خدافس تا کام بعدی

Aso
Aso
2 سال قبل

سلام پارت جدید کی میاد؟

***
***
2 سال قبل

می شه یکی ازبهترین رمان های قبلی مهرنازجون روبگین برم بخونم 😍

R
R
پاسخ به  ***
2 سال قبل

بر دل نشسته و پناه آهیر…

مهدیه
مهدیه
پاسخ به  ***
2 سال قبل

من بخوام رتبه بندی کنم ۱_گرگها.۲_در پناه اهیر.۳_بردل نشسته

R
R
پاسخ به  مهدیه
2 سال قبل

آرع…واقعا رمان گرگها عالی بود چقد من گریه کردم……
😥🐱

Asal
Asal
پاسخ به  R
2 سال قبل

واس چی ؟!

Fatemeh zahra
Fatemeh zahra
پاسخ به  مهدیه
2 سال قبل

آره از نظر من هم گرگها بی نظیر بود بهترین رمانی بود که خوندم
بعد هم در پناه آهیر

راستی چند روز پیش یه رمان هزار خورده ای صفحه رو خوندم
از توی همین سایت هم برداشتم
خیلی عالی بود
اسمش آبادیس بود ، عالییییی بود عالییییی ، گفتم شما هم بخونید

آتاناز
آتاناز
پاسخ به  Fatemeh zahra
2 سال قبل

ژانرش چی هست؟

آتاناز
آتاناز
پاسخ به  ***
2 سال قبل

در پناه اخیر خخخخخخیییلللللییی قشنگن بر دل نشسته هم قشنگه اما من در پناه اخیر رو خیلی بیشتر دوست دارم

آتاناز
آتاناز
پاسخ به  آتاناز
2 سال قبل

ببخشید اشتباه نوشتم اخیر
در پناه اهیر

Darya
Darya
2 سال قبل

این پارت هم مثل همیشه عالی👌

آتاناز
آتاناز
2 سال قبل

اگر به خاطر ما هست لللططفففااا عوضش نکن همون یک روز یک پارت خیلییی خوبه ولی اگر به خاطر خودت هست و اینجوری راحت نیستی همون سه روز یک پارت

مینا
مینا
2 سال قبل

سلام مهرنازجون
من بدم نمیومد که هر روز بذاری اما حالا که میگی ۳ روز یک بار میزاری اما خیلییی طولانی پس اوکیه
اینجوری لاقل از درسهامونم نمی افتیم 🥲

Popk
Popk
2 سال قبل

نع توروخدا عوضش نکنید
همین روزانه عالیه 😻💋
ما به عشق پارت جدید روزانه همش میایم تو سایت

;Virgol
;Virgol
2 سال قبل

نه توروخدا عوضش نکنید
همون روزانه عالیه
مرسیییییییییی بابت قلم قیشنگت💋😻

یلدا
یلدا
2 سال قبل

مثل همیشه زیبا بود دستت طلا مهرناز جون
با پارت سه روز یه بارم مشکلی نیست من کلا هرجوری پارت بذاری خواننده ی همیشگی رماناتم ، بس که قشنگن 😍💖

زهرا
زهرا
2 سال قبل

سلام مهرناز جونم
خوبی عزيزم
ممنونم ازت آره سه روز یک بار باشه بهتره خودتم راحت تری مرسی عزیزم عالی بود 😘❤️

;Virgol
;Virgol
پاسخ به  زهرا
2 سال قبل

نه توروخدا عوضش نکنید
همون روزانه عالیه
مرسیییییییییی بابت قلم قیشنگت💋😻

مهدیه
مهدیه
2 سال قبل

عالی عزیزم سه روز یه بار خیلی بهتره چون طولانیه
ابهام جون شما از نویسنده رمان آفرودیت و شیطان خبر نداری؟نمیخواد رمانش رو ادامه بده؟

مهدیه
مهدیه
پاسخ به  مهدیه
2 سال قبل

آخه یک سال پیش گفت به زودی ادامه میدم یک سال گذشت که(:

Negin
Negin
2 سال قبل

عالی.مهری هر جور راحتی. اینکه نویسنده توی شرایط خوبی نباشه روی روند رمان تاثیر منفی داره.سه روز یه بار…اِوِت👍

هانا
هانا
2 سال قبل

سلام مهرناز جونم. ناموسا عاشق خودت و رماناتم😍 صدبارم بخونی شون بازم جذاب جذابن. تا الان نویسنده رمانی مثلت ندیدم اینقدر با طرفداراش رفیقه😘. ببین میدونیم گرفتاری داری تو زندگیت هر جور خودت راحتی پارتگذاری کن. ما معتادای رمانت منتظر میمونیم ساقی مون برامون پارت جذاااااب بزاره.راستی مرگ من این آقا معراج رو مارال غیرتی بشه همش من عاشق رمانای غیرتیم😊😘😘

alagol
alagol
2 سال قبل

خداوکیلی خیلی سه روز یه بار بهتره حداقل ادم کامل از خماری درمیاد هرروز نمیتونه ادمو راضی کنه 🙂

مرجان
مرجان
2 سال قبل

ممنونم عزیزم خیلی عالیه که 3روز یه بار میذاری
اصلا اینطوری رمان خوندن لذت نداره
حتما همین روند رو ادامه بده هم هول هولی نمیشه هم طولانی تره
ممنونم

دسته‌ها

38
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x