تایم کلاس که تموم شد رادان اشاره داد بمونم ، بیشتر تایم کلاس حواسم به زخم و کبودی گونش بود ، دستش بشکنه بیشرف
_ دو جلسه نبودی از آوا پرسیدم گفت رفتی شهرستان
_آره ، اطلاع داده بودم ، میتونستی از خودم بپرسی
_ گفته بودم دو جلسه رو خصوصی برات برگذار میکنم ، تایمشو باهات هماهنگ میکنم
_باشه فقط جلوتر بگو که برنامم رو هماهنک کنم
در مقابلش قلبم تند میزد اما دست و پام رو گم نمیکردم هول نمیشدم و این خوب بود
سر تکون داد و با دستش به در اشاره کرد
_هماهنگ میکنم ، میتونی بری
تا حدودی اخلاقش سرد شده بود و رومخم بود اما کاری نمیتونستم کنم
همیشه یه حرفی آویزه گوشم بود برای یه سری از مسائل
«پشیمون شدن از کاری که انجام شده ، بهتر از حسرت خوردن برای کاریه که انجام نشده »
اگه رابطم با رادان صمیمی تر بود ابراز علاقه میکردم ، اینکه جامعه ما همچین چیزیو زیاد قبول نداره رو ، دوس ندارم
یکی بالاخره باید پا پیش بذاره و رابطه رو رسمی کنه اگه هم نشه تمومش کنه ، بلاتکلیفی بدترین درده ، همچنین رویا بافتن راجبش ، یهو میبینی همه چی تموم میشه و اون رویا روی سرت آوار میشه
از آموزشگاه خواستم بزنم بیرون که رها رو دیدم ، سرجام ایستادم ، جرعت و جسارت داشتم که ازش بخوام بریم جایی حرف بزنیم و بگم کار من بوده ویدیو؟ نترسم از اعتراف کردن
دو دل نگاهمو بین خروجی و رها گذروندم و در آخر تصمیم گرفتم باهاش حرف بزنم ، فکر نمیکنم به جایی بربخوره یا مشکل ساز شه
_سلام
سرش رو بالا آورد ، کمی اخم کرد و چشماش رو تنگ کرد ، براش آشنا اومده بودم
لبخند کمرنگی زدم
_رسپینام ، گرگان و جنگل و…
با لبخندی که روی لب هاش نشست مشخص شد شناخته منو
_سلام عزیزم ، خوبی ؟ تو ؟ اینجا؟
_ با خان داداشت کلاس داشتم
زیرلب صداش رو شنیدم
_خان داداشی که ندید میگیره اسمش داداشه؟
اوه ، شرایط پس زیادی داغون بود
_اگه وقت داری بریم حرف بزنیم یکم، هم موضوعی هست که باید بهت بگم
نگاهش رو به در کلاس دوخت
_ باشه بریم اما نزدیک باشه که زود برگردم با رادان کار دارم
_ باشه ، جایی که نزدیک و خوب باشه اگه میشناسی بریم اونجا
_میشناسم ، بیا بریم
همراهش رفتم ، به ماشینش که دنا بود اشاره کرد و هم قدم شدیم سمتش
ذهنش درگیر بود ، صورتش خستگی رو فریاد میزد ، با یه کار اشتباه به کجا رسونده بودمش …
کافه ای که انتخاب کرده بود دنج بود و معمولی ، وارد شدیم و میزی سمت راست که زیاد تو دید نبود رو انتخاب کرد قبل رفتن به اون سمت گفتم
_من برم سفارشا رو بدم ، چی میخوری؟
_شیک توت فرنگی
_ اوکی ، الان میام
سفارشات رو دادم تا دیگه گارسون وسط حرفام نرسه
به سمت میزی که نشسته بود رفتم و نشستم
_خوبی؟
_خوبم
_بخاطر اتفاقی که افتاده متاسفم
تعجب تو نگاهشو متوجه شدم
_از همه چیز خبر دارم تعجب نکن
اینبار یکم اخماش رفت تو هم
_از چی دقیقا خبر داری ؟
_اگه بذاری از اولش توضیح بدم
منتظر نگاهم کرد
جملاتی که میخواستم بگم رو تو ذهنم مرتب کردم ، اگه عذاب وجدان نداشتم شاید اعتراف نمیکردم که بخوام نگران ری اکشنش باشم ، اما عذاب وجدان داشت خفم میکرد ، اگه نمیگفتم نمیتونستم خودمو ببخشم
شروع کردم به توضیح دادن و اکثر حسا توی چهره اش مشخص بود
تعجب ، ناراحتی ، عصبانیت ، حرص
_میدونی با کارت چه بلایی سر من اومد ؟ یکم فکر نکردی اون دختری که داره ویدیوش پخش میشه چه بلایی سرش میاد ؟ گفتی تار میکنم و مشخص نیس؟ یکم فکر نکردی وقتی همکارا به راحتی میتونن تشخیص بدن نمیپیچه همه جا؟
صداش رفته رفته بالا میرفت
_ رها ، لطفا تمومش کن ، همه نگاها داره جذب اینور میشه ، میدونم اشتباه کردم ، برای نابودی اون نباید دست به همچین کاری میکردم میدونم، اینو هم میدونم که پشیمونی و ناراحت بودن از کارم عیچ سودی نداره و این مشکل رو حل نمیکنه اما واقعا پشیمونم بخاطر تو ، برای نابودی اون باید راه دیگه ای پیدا میکردم ، اما به قدری عصبی بودم که بنظرم درست ترین کار بود ، بدون فکر و یهویی انجامش دادم
_ بخاطر کار تو داداشم تو صورتم نگاه نمیکنه ، کاش بزنه توهین کنه غیرتی که همه دم میزنن ازش رو نشون بده اما همین کارو نمیکنه ، بی محلی میکنه ، به من ، منی که میگفت پاره تنشم و منی که محتاج نگاهای حمایتگرشم ، تو اینارو از من گرفتی ، فقط پشیمونی ؟ میتونی اینازو برگردونی ؟
هرموقع تونستی برگردونی تک تک اینارو اونوقت میبخشمت و پشیمونیت اثر داره .
کیفش رو برداشت رفت ، خب یه کار به کارام اضافه شد ، حرف زدن با رادان و درست کردن ارتباطش با رها ، قطعا قرار بود تا این ماجرا حل شه چیزی ازم باقی نمونه.
سفارشات رو که گارسون آورد مشغول شدم و همزمان تو نت دنبال آگاهی کار بودم برای پیجایی که کارمند حضوری میخواستن ، چندتا پست رو سیو کردم و شیک توت فرنگی رو با کیکی که برای خودم سفارش دادم رو خوردم ، بلند شدم هزینه رو حساب کردم و زدم بیرون از کافه که …
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
اوپس!
خیلی بی اتفاق بود!
فردا صبح فکر کنم جالب بشه👌🏻