لبمو جوییدمو بعد از مکث کوتاهی گفتم
تمام شده فکر کنم تموم شده دستشو از روی دستم برداشت دست به سینه شد و گفت
_خوبه چون امشب حالم اصلا خوب نیست باید باهام باشی یکی از خصوصیت های بد من هم اینه وقتی عصبانی ام وقتی عصبی و دلخور و ناراحت هستم تنها سکس میتونه منو آروم کنه
خوبه که خونریزی نداشته باشی چون برای خودت بد میشه
قلبم به حدی تند می زد که می ترسیدم همین الان از جا کنده بشه و روی همین میز بیفته و ترسم پیش این آدم رو بشه
دو ساعت به سختی گذشت توی این مدت شام آماده کرده بودم وقتی اونا عزم رفتن کردن ادن زن سرکی توی آشپزخانه کشید رو به من گفت
_شغل جدید تو بهت تبریک میگم اما زیاد دلتو به این شغل خوش نکن چون اینجا موندگار نیستی خودم یه پرستار برای دخترم میارم
با تعجب بهش خیره بودم که از آشپزخونه بیرون رفت وقتی هامون اونارو راهی کرد خودشو به آشپزخونه رسوند و پرسید
چی میگفت نگران گفتم بهم گفت به اینجا دل خوش نکنم خودس میخواد برای دخترش پرستار دیگه بیاره پوزخندی زد و گفت
_ اون زن فکر میکنه من این اجازه رو بهش میدم که برای خونه من تصمیم بگیره؟
پشت میز نشسته کمی به فکر رفت و بعد از جاش بلند شد پله هارو بالا رفت و مطمئناً پیش گیتی میرفت نمیدونستم الان باید میز شامو بچینم یا نه خبری از استاد نبود وقتی با صدای بلندی منو صدا زد سراسیمه از پله ها بالا رفتم و وارد اتاق گیتی شدم وقتی گیتی را بدون لباس لخته لخت روی تخت دیدم چند قدم به عقب رفتم استاد اما بدون اینکه نگاهم کنه گیتی رو بغل کرد و گفت میبریمش حمام باید کمکم کنی
چطوری باید کمکش میکردم همونجا کنار در خشکم زده بود که صدای فریادش باعث شد با ترس به سمت حمام برم گیتی را توی وان گذاشته بود و خودش کنارش نشسته بود رو بهم گفت
_ این کارو همیشه پرستار انجام میده الان تو باید کمک کنی
پاهاش و باید صاف نگه داری مطمئن باشی تکون نخوره اذیت میشه تو نگهش دار تا من بتونم تنش و بشورم
استاد از من چه انتظاری داشت می خواست کنارش بشینم حمام کردن زن شوهر تماشا کنم!
معذب می شدم دختر خجالتی بودم اما کنار وان نشستم پاهاش و توی دستام گرفتم و شتمپو بدن و استاد روی تن گیتی بالا پایین میکرد
دستش روی بالاتنش روی شکمش زیر گردنش می نشست و نوازش وار لمسش میکرد
مثلاً داشت اونو میشست میدیدم که چشمای استاد هر لحظه داره قرمز تر میشه و شهوت و نیاز ازشون فوران میکنه
گیتی با نگاهش فقط داشت به استاد نگاه میکرد استاد که انگار دیگه کم کم از این دنیا دور شده بود خودش رو بیشتر به گیتی نزدیک کرد و لاله یه گوشه همسرش و بوسید
سرم و پایین انداختم تا بیشتر از این دو نفرو توی این اوضاع نبینم اما انگار کوتاه بیانبود
زبونشو پایین تر تا زیر گردنش کشید زیر چشمی داشتم به گیتی که انگار از این کار شوهرش راضی بود و چشماش ناراحتی و نگرانی رو نشون نمیداد
زمزمه کردم اهسته
من میتونم برم بیرون استاد؟
استاد که انگار تازه متوجه حضور من شده بود نگاهی به من انداخت و گفت
_بیرون اتاق منتظر باش وقتی صدات کردم بیا …
سریع از اونجا دور شدم کنار در حمام توی اتاق ایستادم حس بدی داشتم یه حسه ناجور الان داشتن چیکار می کردن یعنی با اون تن بی جون گیتی استاد میتونست کاری بکنه ؟
کنجکاوی داشتم امونم و میبرید انقدر کنجکاویم زیاد بود که از گوشه ای در داخل حمام سرک بکشم استاد گیتی رو از توی وان بیرون آورده بود کف حمام دراز کشیده بود انگار سعی میکرد که واردش کنه
قلبم داشت از جا کنده میشد حسه بدی داشتم احساس میکردم استاد داره به زنش تجاوز میکنه
گیتی مثل مجسمه و عروسک فقط دراز کشیده بود اصلا تکون نمی خورد از ترس از در فاصله گرفتم و به کمد چسبیدم صدای نفس نفس زدنای استاد تا اتاق هم میومد
انگار عصبی بود بالاخره کمی که گذشت با صدای بلندی منو صدا کرد نفس عمیقی کشیدم و وارد حمام شدم
گیتی بغلش بود به من گفت
_دوش اب و روی تنش بگیر
دوش و برداشتم و روی تنش گرفتم وقتی راضی شد از اتاق بیرون اومدیم روی تخت گذاشتش رو به من گفت
_من میرم پایین لباساشو تنش کن
چشم گفتم و استاد عصبی از اتاق بیرون رفت سعی کردم توی آرامش بدون اینکه ذره ای اذیتش کنم لباساشو تنش کنم بعد از اینکه کارم تموم شد از اتاق بیرون رفتم توی راهرو کنار در اتاقی که به من داده بود ایستاده بود با دیدنش سر جام ایستادم
بهم اشاره کرد که نزدیکش رفتم
به سمت اتاقم رفت استاد قبل من وارد شده بعد از من درو قفل کرد و گفت
_ در بیار لباساتو..
گنگ نگاهش کردم که
مثل وحشی ها افتاد به جونم منو روی تخت خوابوند
ترسیده بودم چون نتونسته بود با گیتی خانم کارشو تموم کنه این طور به من حمله کرده بود
عصبی بود خیلی زیاد عصبی بود عصبانیت از چشماش می بارید
لبمو به دندون گرفته بودم تا صدام در نیاد چون میدونستم گیتی بیداره و صدامونو حتما میشنید اما استاد به قدری عصبانی بود که هیچ چیزی براش مهم نبود مثل وحشیا به جونم افتاده بود
طاقتشو نداشتم اشک از چشمام روی صورتم می افتاد
استاد عصبانی از اینکه گریه کردم کشیده ی محکمی روی صورتم کوبید و گفت
_ چرا داری زر میزنی
چون داری به شوهرت سرویس میدی داری گریه می کنی!
تو زن منی هر وقت بخوام میای زیرم هر وقت که بخوام باید تمکین کنی
غیر این باشه جون تو میگیرم میفهمی!
من یه ادم بدبختم آدم بدبخت که فقط با دیدن زنش تحریک میشه اما نمیتونه باهاش رابطه داشته باشه میفهمی
اما مرده نیستی
تو نیستی تو جون داری زنده ای میتونم هر جوری که دلم می خواد باهات رفتار کنم میتونم هر وقت از شبانه روز که بخوام بیارمت زیرمو ازت استفاده کنم و لذت ببرم
میفهمی تو زیر خواب منی مال منی پول دادم خریدمت هیچ وقت نمی تونی به من نه بگی…
من جلوی این آدم دست و پا بسته بودم چون هر حرفی که میزد واقعیت داشت اون منو خریده بود خریده بود تا از من لذت ببره خریده بود تا ارضا بشه تا شهوتشو نیاز هاشو با من ارضا کنه و من کاری جز سکوت و تمکین کردن و اطاعت کردن این آدم نداشتم
گریه های بی صدا م زیره این آدم خفه میشد و به چشمش نمیومد دردی که می کشیدم همراه بود با لذت این آدم
حق نداشتم حتی بخوام کاری کنم تا از من فاصله بگیره من محکوم بودم به این زندگی من دیگه زنش بودم شرعی و قانونی صیغه خونده بودیم هیچ راه فراری برای من نبود
وقتی با اون همه خشمی که توی وجودش بود به اوج رسید و ارضا شد وقتی تنش روی تنم افتاد و نفس نفس زد وقتی آهسته صدای گریه کردنشو شنیدم ناخداگاه دستام روی تنش نشست بغلش کردم
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 5
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
گاهی وقتا یه سری از ادما رو انقدر پر رنگ می کنیم
که هر چقدر پاک کن پشیمونی روشون بکشیم پاک نمیشن
صفحه زندگی پاره میشه،اما اونا پاک نمیشن.
ریحانه خانم انقدر پاک کن پشیمونی رو محمد اقا بکش تا کم رنگ شه
کسی که تو همچین موقعیت سختی کوتاه اومده و قبول کرده با یکی دیگه
عقد کنه،مطمئن باش اگر برگرده نمیتونی بهش تکیه کنی.
درسته اونم بی تاب شماست اما این هیچی رو عوض
نمی کنه
آیلی جانم اسم یه دخترتوشناسنامه اونه.اسم من هرچی که بین خودمون باشه امااون مردیه زن دیگه ست.زنی که بامهارتوترفندشده زنش.باکمک زندایی که حامیش.چیزی عوض نشده.همون زهره.همون برنامه ها.اون نبایدمیزاشت.نبایدمای عقدمیرفت.سارای قسم میخوره که فقط پنج دیقه تومجلس بوده.بعدش غیبش زد.میگه مامان زهرا یبارم حاظربه دیدن اون دخترنشده.من موندم اون غرونداره؟عزت نفس نداره؟!به چه قیمتی مونده.خدایا.بابام هنوزم خودشولعنت میکنه برارضایتش.هنوزم وقتی مامان زهرازنگ میزنه باآهوگریه میگه نونوریحونم مامان بیاباهم حرف بزن جیرانیم من میمیرم.بغلشومیخوام.بوی تن مامان زهرامومیخوام.بدکردن بهم.خیلی بد.بابام هنوزم میگه زهراخانم ریحان رضیایت میدادتاحالابچه هم داشت.نزنه به سرپسرت این وراپیداش بشه ها.ولی من مطمئنم اگه قضیه اونورحل بشه بابادل خونه ازحالم.شایدراضی بشه.آیلی توروخدااگه رفتی گاهی بیاسربزن.تواسم تبریزی برام.قلبم به تپش میفته ازاسم تبریز.من همه بچه های اینجارودوست دارم تک تکشونو.اماحالادرک میکنن حسم به تورو.حتی نباشمونیام امابوی تبریزتواین سایتوبااسم توحس میکنم.سارای هست ولی اونم منونمیتونم زیادباهاش حرف بزنم.آخه ازسردلسوزی حرف میبره میاره.ازنوشته های توپروف محمدپیداست.ازدل خونش میفهمم.شایدروزتولدم باهاش حرف زدم.ببینم چیومن نمیدونم که هی مینویسه تونمیدونی.
عزیزم ریحانه زندگیتو خراب نکن لطفا
خدانکنه بچه ها.دورازجونتون.مرسی ازت آیلی قشنگم.الی گلم.زهرای عزیزم.وهرکی که خونددعام کنه که تحمل کنم.که ترسوبی اعتمادیم نسبت به آدمابره.که آروم بگیرم بخاطرمادرم.دعاکنیدقلب محمدمم آروم بشه.من میدونمومیبینم که داغونه.هنوزعقدن.ومن هروروزوهرثانیه میبینم مروفایلاونوشته توپروفایلشو.اسراری که فقط چنددیقه باهاش حرف بزنمو.امادل من به تلنگری بنده.آیلی جانم من توتموم نفس کشیدنام انتظارمیکشم که بیدارشموهمه چی خواب باشه.من یه داداش بزرگترازخودمم دارم.اونم گیرحالواحوال منه.ومن خودموخوب نشون میدم بخاطربقیه.مرسی ازهمدردی کردنتون.ومرسی که خوندین قصه پرغصه زندگیمو.دوستون دارم.همه تونو.شمابرام دلگرمی هستین😭فدای چشماتون ببخشیدکه اشکتونودرآوروم.حلالم کنید. برام دعاکنیدمجوزآموزش پروش بیادکه شایدبتونم یکم سرگرم بشم.دعاکنیدراحت بشم 😭
ریحان میشه باهاش حرف بزنی؟
فقط یه فرصت دیگه به هر دوتون بده
قراره یک بار تو این دنیا زنگی کنیم
نزار کل زندگیت با حسرت بگذره
به چه قیمتی اخه؟
آرامشت از غرورت مهم تره ها
دقیقا حق با آیلینه معلوم نیس چقدر دیگه زنده ایم نمیدونیم ممکنه فردا چه اتفاقی بی افته پس کاری که قلبت رو میگه بهش عمل کن تا بعدا حصرت نخوری!
بچه ها مثل مکان کنید پارت ۱۳ صیغه .
مثل مکان چه کوفتیه؟!
عزیزدلممممممم ریحانه جون چی ڪشیدی تووو چی ڪشیدی😭😭😭😭من بمیرممم برات من فدای هرقطره اشڪت بشم.
من ڪه فقط الان گریه ڪردم وحالم بد شد .😭😭
ریحان جونم توروخدا یه شانس دیگه بهش بده.دنیا دو روزه بدبخت اونم مجبور بوده .دوست داره بهش یڪ بار دیگه فرصت بده حرفاشو بفهمم.خدایا چرا این خواهراااا اینقدر بد شدن.
ایلین بیا تل ڪارت دارم.
شهاب میخوای من دلیل سکرترش رو بگم چون شما پسرا ذاتا اینجورین با دختری که مثل خودتون باشه یا کاراش به هیچ عنوان به عنوان همسر قبول نمیکنید و نمیخواید هم مثل شما باشه .ولی خودتون هر کاری کردید به خودتون ربط داره . این بود دیگه نه؟!
افرین یه دلیلش این بود
ولی درباره زن داداشم
اون متاهله
اگه خدایی نکرده یه بلایی سرش بیاد
من میمونم و داد و بیداد های خان داداش
همون بهتر دست من نسپاره
اوم… زن داداشت رو موافقم اما چرا خب دختره هم هر کاری قبل ازدواج کرده به خودش ربط داره . این مسئله رو هیچوقت نفهمیدم😐
دخترا هم تو گذشته پسرا تجسس می کنن پسرا هم بخاطر حس مالکیت و اون تعصبی که دارن می خوان بدونن همسرشون در گذشته چه کارهایی کرده
اون تعصب رو روی دوست دختراتونم دارید آیا که بعدا کات کردید بخواد ازدواج کنه پسره بفهمه با کسی بوده چی به سرش میاره؟!
تا حالا دوست دختر نداشتم
اخییی بچه مثبت کی بودی تو
شهاب اولا کلی گفتم بعدم مگه میشه برادر 😐😂 اذیتمون نکن بابا مگه میشه
البته خب اگه واقعا نداشتی پس میتونی انتظار داشتی باشی از طرف مقابلت!
آیلینی؟!
جون دلم؟؟
آیلییییین دلم واست تنگ شده بود . 🥺🥺
خوبی
سلاااااااااام عشق جان
نت نداشتم تموم شده بود،
امروز تمدیدش کردم هستم دیگه
منم دلم تنگ بود!
مرسی خودت خوبی؟
فدات شم من 😍
منم خوبم بد نیستم ناگفته ها رو هم دان کردم مال بهاره حسینی دیگه نه؟ عابر بی سایه هم بچه ها انقدر تعریف میکردن گفتم بپرسم بیینم چطوره . حالا کدومش رو اول بخونم
اره ماله اونه
من عابر بی سایه رو بیشتر دوست داشتم
ولی این ناگفته هام جذاب شده!
اول عابرو بخون
ولی سعی کن دوتاشم بخونی
باش عابر بی سایه رو فردا شروعش میکنم . ناگفته هاهم ایشالا بعدش
تعریف کن ببینم گوگولی من تو هم باز مثل من امروز روز تکراری بود یا بلاخره تکونی به خودت دادی ؟!
آیلین شده هفته ای یه بار به خاطر دل من شده تا سر کوچه تون برو بیا من به جا دلم باز میشه به جون نفس😂😂😅
اوکی
نه بابا چه تکونی؟؟؟؟
داشتم درس میخوندم دیگه!
این ناگفته هارم ۴۰۰ صفحه خوندم!
باور کن حال ندارم برم بیرون!
اههه یعنی چی حال ندارم تنبل بازی رو بزار کنار یکم از یاسی یاد بگیر هم درس میخونه (احتمالا تو خواب) هم تفرحی میکنه به اندازههه( از ۲۴ ساعت ۳۰ ساعت گمرک بود اخرش هم نفهمیدم کجای گمرک چقدر بحث کردیم😂)
یاسی الگو ما جوانان زنده باد فرمانده یاسی😂😂🤣منو نکش شکر خوردم
خخخخخخخ راس میگی!
هیچی، اسم رمانو میخواستم عزیزم،که دیدم اون پایین گفتی
یاسی جان مادرشوهرتم عزیزم ک اون شعره رو نوشته بودم. ریحان داستان زندگیت اشکمو دراورد نمیدونم چی بگم واقعا😥😥😥😥.
قابلتو نداشت آیلینم❤
زهره یه دخترداره دوسه ساشه.امیدوارم هیجوق کسی پیدانشه که قلب دخترشوبشکنه وروحشوبکشه.من به اسرارمامانم ومعرفی استادروانشناس دانشگاه تونستم تااندازه ای که مامان بابام ازغصه دق نکنن سرپابشم.اینقدرنابودوشکسته بودموتوجلسه های مشاوره اشک میریختم که بیچاره استادمون موندچه کنه.منوبه خانمش معرفی کرد.روس هستش.مسلمان شیعه شده اینجا.کلی آرامش هست توحرفاش.بقدری که تونست منوطوری کنه جلوم مامان بابام تظاهربه خوبوخوش بودن کنم.اماازبابام دلگیرم.خیلی 😭
ریحانه تک دختری؟
تک فرزندی؟
.
.
راستی مرسی که انقدر وقت گذاشتی و اعتماد کردی و تعریف کردی
مرسی آتوس خوشگله.آیلی گلی بهت قول دادم تعریف کنم برات.سخته امادلم سنگینه بعدچهارسال حرف زدن درموردش.من وقتی به دنیااومدم محمدم تقریبا10ساله بود.شایداول بایدبگم پدرومادرم تو15وبیست سالگی باهم ازدواج کردن.بختیاریامعمولازود ازدواج میکنن.اول داداشم بعدش من دنیااومدم.اون موقع پدرومادرم هردودرس میخوندنوپدرمم که همش ماموریتواین ورواونور.مامانمم خونه به دوش.خلاصه اینکه من وقتی به دنیااومدم که مامانم تواوج درسودانشگاه.بابامم که کارخودش.من همش پیش مامان زهرابودم.مامان محمدمومیگم.تموم بچگی من ولحظه هام اونجابودم.حتی وقتی پدرومادرم این شهرواون شهربودن من بیتاب مامان زهراومحمدم بودموباهاشون نمیرفتم.اولین کلمه که به زبون آوردم اسم محمدبود.همه فکرمیکردن میگم مامان درصورتی که به زبون بچگی موح که میگفتم یعنی محمد.تاازمدرسه برمیگشت من خون به دل مامان زهرامیکردم ازبیتابی..محممدم بهم میگفت بچه می تو.عشقمی توریحونمی تو😭 تودست اون روپای اون تودل اون ذره ذره بزرگ شدم تاسیزده سالگی.محمدیه عشق توخیابون نبودیایه آشنایی که کسی معرفیش کرده باشه.یادوستی دخترپسری یاهمکلاسی دانشگاه.محمدم همه کس من بودوهست 😭باهیشکی درموردش نمیگم چون تحمل بعضی حرفاسخته.قضاوتانابودم میکنن 😭محمدم میگفت ریحون توازمن دورشی میمیرم.میگفتم مگه قراره دورشم.میگفت اگه دورت کنن.آخه من ازسیزده سالگی خاستگارداشتم.هم ظاهرم بدنبودهم موقعیت شغلی پدرمادرم ایجاب میکرد.واینکه رسم فامیلوقوم لر…و اسم گذاشتنارودختروپسر.منم باآبوتاب برامحمدم تعریف میکردموغش غش میخندیدم.که پسرفلان فامیل اینشکلیوواون اینطوریه.بجه بودم.همه روتعریف میکردم.چه چیزایی که جلوخودم گفته میشدچه اونایی که گوش وای میستادم.همه روبهش میگفتم.اولا پابه پام میخندید.اماکم کم اخموتخمش به راه بود.اولا لوپمومیکشید روسرمومیبوسید.میگفت کم شیطونی کن.امابعدش میگفت حق نداری هرجارفتن بابامامانت توام بری.خونه همکاراشونومیگفت.یااگه کسی بیادتوپاشوبیااینور.میگفتم چرا.گفت دست کسی بهت برسه میمیرم ریحون.براش میمردم.هرچی میگفت نه نمیگفتم.تااینکه شنیدم یه روزدم درحیاط مامان زهرابابابام حرف میزنه که ریحونمونونگه دارین برامحمدک اینقدخاستگارمیره میادمحمدداره دیونه میشه.بابامم گفت ریحانه بچه ست تادانشگاه قصدی ندارم براازدواجش.یه حال عجیبی داشتم بعدشنیدنش .گیج بودم توخودم بودم.شادوشنگولی یادم رفت توچندوقت.هرچی محمدم میگفت چیشده چیزی نمیگفتم.یه روبهش گفتم محمدتوچرادورنمیشی ازمن.تعجب کرد.گفت میخوای نباشم.گفتم نه امااگه دورشی چی میشه.گفت ریحون چت شده زدم زیرگریه.نمیتونم احساسمو بگم.شک کردکه من بازفالگوش بودم.گفت کسی چیزی گفته.مامان زهراچیزی گفته.خودموزدم به اون راه که نه.تااینکه چندروزپاشدرفت تهران خونه آجیش.وهمینکه کارهم داشت اونجا.تب کردم توچهارده سالگی ازسه روزنبودنش.جون به سرشدم ازندیدنش 😭😭زنگ زدم گفتم محمدمن مریضم میای ببریم دکتر؟چهارساعت بعدش اینجابود.گفتم دیگه نرو.گفت عزیزدلم منکه جایی نمیرم.کجارودارم که برم.تاابدهمینجایی.دست گذاشت روقلبش.گفتم محمدچیزی هست بخوای بهم بگی.خندیدگفت توچی.هیچی نگفتم که گفت به وقتش همه چیومیفهمی.دیگه ازمهمونیوخاستگاربراش چیزیونمیگفتموتعریف نمیکردم.چون ناراحت میشد.تغییرکرده بودم.شایدم بزرگ شده بودم.منم دیونه واردوسش داشتم.کم کم بیشترمیرفت اینورواونور.تبریزآستارا.تهران.بعدشم ماموریتای کاری.ومن 😭 😭 میگفت بزرگ شدی.آدم بزرگ که میشه تحملشوصبرشم بایدبزرگ بشه الان یکمی فقط یه کوچلودورمیشیم ازهم امایه روزمیرسه که ثانیه ای نباشه ازم دورشی.هردومیگفتیم ازدلتنگی امابه روی هم نمیاوردیم ازاونچه شنیدم.گذشت من 17سالم بوددانشگاه قبول شدم.یه سال جهشی خوندم.اونم فقط باکمک محمدم.آخرای ترم اول که بودم یه روزکه برگشتم دیدم مامان زهراخونمونه.سلام کردم گفت سلام عروسک.سلام عروس خانم.دلم ریخت که نکنه بابامامانم به کسی جوابی داده باشنومن ندونم.سرم گیج رفت تنم یخ کرد.من رویاهاداشتم توخیالاتم بامحمدم.اون سرگرم کارش شدومن درسم.اماعاشقانه هاداشتم توذهنودلمووجودم بامحمد.زدم بیرون رفتم خونه مامان زهرا.محمدخونه نبود.دم درشون نشستم تااومد.بالباس نظامی هیبتی داشت که تموم دخترای محلوهمکلاسیام میمردن براش 😭 😭جدی بودومحکم.تموم خوش اخلاقیاوخنده هاش مال من بود.همکارش باهاش بود.اومدچیزیوازخونه ببره که منودید.تادیدمش اشکام سرریزشد.گفتم محمدتوهنوزم دوسم داری؟هنوزم ازمن دورباشی میمیری تابیای؟ خیلی نگران شددیونه شدازاشک ریختنم.اماخواست حال منوعوض کنه به شوخی گفت بمیرم که دیگه نمیتونم بیام.بعدمغنعه موکشیدروصورتموسرموبوسیدخشک شداشکام.اونم لبخندزدگفت چی ریحونموپژمرده کرده.گفتم من نمیخوام ازدواج کنم باهیشکی باهیشکی هیشکی.صورتش بی روح شد.حس کردم رنگش پرید.رفت توخونه یه پوشه آوردداد دست همکارش که بره.بعدش روتخت توحیاط نشست .رفتم پیشش فقط نگام میکرد.گفتم محمدتونمیزاری مگه نه؟گفت صدبارگفتم الانم میگم توبری دست کسی میمیرم.گفتم پس نزار.گفت چیشده مگه.بهش گفتم مامان زهراینطوری میگفت حتماخبریه.خندیدگفت آره خوب خبریه.حالاگفتم چیشده.دخترتومنوبردی اوندنیاوآوردی.تعجب کرده بودم.گفت اگه اونروزیو که بهت گفتم روزی میرسه که ثانیه ای ازم دورنیستیونمیشی همین الان رسیده باشه چی میگی.بی رودروایسی گفتم پس چرافقط حرف میزنی وهیچ کاری نمیکنی؟غش غش خندید.اونقدرکه اشک ازچشاش اومد.بعدخیلی وقت دوباره لوپموکشیدوایندفه بعدخیلی سال آروم بغلم کردوروسرموبوسید.بعدش گفت حالا بروحسابی شادوشنگول شوخوشگل کن که امشب بیام یه کاری کنم.گفتم میای خاستگاری؟چشماش میخندیدوصورتش جدیواخمالو.گفت فک نکنی همون موقع نفهمیدم فالگوش مامان زهراوبابات بودیااا.منم پروپروگفتم.دلم خواست.اگه گوش وای نمیستادم که ازچنگم درت میاوردن.خودم مواظبت بودم.اینقدرازحرف زدنم تعجب کرده بودکه نگو.بعدش بازاینقدخندیدکه منم خندم گرفت.گفت توکی اینقده بلبل زبون شدی.کی اینقدرحرف زدنات دلبرشده.مگه چندوقته من باتوحرف نزدم.شب شدومحمدباگلوشیرینیوگوشی که من دوست داشتم اومدن خونمون بایه عروسک خرسی کوچولوی صورتی که فشارش بدی میگه دوستت دارم.نامزدشدیم 😭 😭بابام براش سخت بودماخانوادمون رسم نبودنامزدی طولانی.فرقیم به موقعیت شغلیوتحصیلات پدرومادرم نداشت.سختشون بودورسمشونم نیست.بین خودمون فقط بوداین جلسه خاستگاریونامزدی.بختیاریاموقع خاستگاری یه ایلودعوت میکنن.چه برسه نامزدی.شش ماه بعدباکلی اسرارحاجی بابای محمدمومیگم.ومامان زهرابابام حاظرشدمحرمیت بینمون خونده بشه که بتونیم بیشتربریم بیایموخریدوبیرون رفتن.آخه بابام تازه بعد18سال یادش افتاده بودمحمدنامحرمه ومن نبایدهی برم خونه اونا.محرم شدیم هرچندفرقیم نمیکردماروابطمون مثل قبل بودهمونقدرآروموساده.همونطورکه محمدم پیش میبردومنم باخودش هماهنگ میکرد.اولین جمله بعدنامزدیمونم این بودکه گفت تموم لحظه هام پی این بوداگه روزی این لحظه روکناریکی دیگه میگذروندی قلبم ایست میکردتوهمون لحظه.بعدشم اولین بغل طولانی عمرموبین شونه های محمدم بودموبوسه های روسرموپیشونیم.وشونه هاش که چندلحظه کوتاه تکون میخوردن.اولش فک میکردم میخنده.امااشکاشوکه دیدم محکم بغلش کردموگفتم دیگه هیچوقت اشک نریز.بهم گفت دخترکم.دخترکوچلوم.عشقم عشقمی تو.توفقط آرومم کن.فقط آروم جونم باش دیگه هیچی این دنیامهم نیست.توآروم جونمی.قسم خوردم که تاابدآروم جونش باشم. 😭 😭 😭کاش نامزدیمون اینطوری فقط بین خودمون نمیموند.کاش خانواده پدرومادرش مطلع میشدن.کاش همه میفهمیدن.کاش آجیش اینقدرخودخواه نبود 😭😭 دلم داره میترکه قلبم داره میسوزه 😭 😭 محمدم 😭کجایی 😭 ریحونت داره جون میده 😭😭 ماازاینورنامزدشدیم .خواهرش که من آجی صداش میکردم.ازاوتورداشت تدارک میدید.ماتورویای لباس عروسودامادی بودیموحلقه چه شکلی خریدن.خواهرش رفتوآمدهاداشت به آستارا 😭 همه روهم به من میگفت.هرروززنگ میزدوعذابم میدادومن به محمدم هیچی نمیگفتم.نمیخواستم فککنه آروم جونش ناآررومش میکنه.فککنه ریحون بچه ستوآماده زندگی مشترک نیست.نمیخواستم فککنه حرفای خاله زنکی ببربیارم 😭 😭 خفه میشدمومحمدم منو ازعشق پرمیکرد.ثانیه به ثانیه ازقبل بیشتردلبسته وعاشقترمیشدمومحمدم مردسخت کاربیرون بودومن میشدم آرامشش.تومحل کارنمیتونست زیادسراغموبگیره.میگفت هوشم میره پیه ت وحواسم پرت میشه.امابه محض تعطیلی سرساعت14:20تا15:10پشت فرون که مینشست باتموم خستگیاش گوشی روجامیدادروفرمونو وویس میفرستادومیخوندازترانه های قدیمی.باروتودوست دارم هنوزچون تورویادم میاره حس میکنم کنارمی وقتی که بارون میباره 😭 😭قلبم بیادتومیکوبه محمدم 😭 😭 بعدتوهیچ چیزی دوست داشتنی نیست.حرف عشق تورومن باکی بگم.همه حرفاکه آخه گفتنی نییییست 😭 😭 میخوندومیخوندو.ویس میفرستاد.محمدم .اینقدرجنگولک بازی درمیاوردکه من هرلحظه تشنه ترمیشدم 😭تاوقتی که میرسیدخونه دوتابوق پشت هم میزدکه یعنی رسیدخونه صدای بوقش توویساشم میومد 😭 جیگرم داره میسوزه آیلی 😭 😭چه کرد بامن همشهری تو 😭 😭البته میشه گفت همزبون توچون ازوقتی که بوداونااینجابودن.تموم شد.آبجی زهره ش کارخودشوکرد.رفت خاستگاری دخترخواهرشوهرش.قرارمدارگذاشت.تموم تبریزوتهرانوآستارا پرشدازاین خبر.مثل بمب ترکیدمحمدحاج رحمان رفته خاستگاری دخترفلانی😭 😭 😭 آبجیش میدونستودل سوزوند.میدونستوآشیونه عشق ماروخراب کرد.😭میدونستودل منوروحوروانموکشت.محمدمو خوردکردوشکست.خوردش کرد 😭 جمع کردوایلوتبارشونورفت خاستگاریو نشون دست دختره کرد باحضوربابابزرگ وپدربزرگ محمدم که بزرگ خاندانشونم هستن .حاجیومامان زهرادیونه شدن.حاجی دیونه شد.مامان زهرا قلبش گرفت ورفت بیمارستان.فقط اشک میریختومیگفت ریحونم طفلک قشنگم.چه خاکی به سرم بریزم.زهره چه آتیش انداختی به جون داداشت مادر…من انگارتوخلاءبودم.تویه دنیای ناباوری.محمداماانگارنه انگار.خندش میگرفت.میگفت زهره خیال خام کرده.هه چه خیال خامی 😭زیربارهیچی نرفت.زتگ زدبه پدربزرگش گفت بره حلش کنه وگرنه خودش زنگ میزنه .یه کلام میگفت من حرفی ندارم بازهره بره بدرک.یه روزپاشدن اومدن اینجا زهره هرچی به دهنش اومدبه بابام گفت که ایناازقبل میخواستن بیان برادخترخواهرشوهرم.قرارگذاشته بودن.حتی به پدربزرگشونم ایناروگفت.که خانوادم میخواستن پاشن بیان تبریز.اینجاغریبن محمداینجاپاگیرشه اونام پاسوزش میشن.دخترشمایه فسقله داداش منودلبسته کرده.وهزارتاحرفی که لایق خودش بود.بابام خیلی بهش برخورد.تومحل کارش چنان حکمی داره که کسی نمیتونه روحرفش حرف بیاره.تودانشگاه اینقدراحترام داره که کسی به خودش ندیده.بابام خیلی حرمت نگه میداره.وهمه حریمشوحفظ میکنن.امازهره همه چیزوشستوگذاشت کنار.بابام سکوت کرد.خاموش خاموش .بختیاری اذت داره.بابام اسمورسمی داره که اخموجذبه ش توسن48سالگی همه روخم میکنه.امازهره خمش کردازغصه ی من.هیچوقت اون روزویادم نمیره 😭😭بابام گفت ریحانم خودت میدونی بابا من همه چیزومیگم بهت تصمیم این راه سخت باخودت.امامیشکنی بابا.این دخترکمرهمت بسته که نزاره بابا.یه دختردیگه رویه وردیگه گذاشته جلوپات که ده سال ازتوبزرگتره.داناتروسیاست مدارتر.توبچه ای عزیزم میشکنن نهال عمرتو.گفتم بابامن محمدومیخوام.سکوت کردواشک چشماش یادم نمیره.محمدکه ازسرکاراومدمامان زهراهمه چیزوبهش گفت.من گوشیموخاموش کرده بودم.دل حرفونداشتم.ازبس گریه کرده بودم.دلم نمیخواست ناراحتیموببینه .پاشداومدخونمون یه راست اومدتواتاقم.بابام گفت کجامیری.گفت میرم پیش زنم.اولین باربودبهم میگفت زنم.بابام بهش گفت محمدمیخشکونمت بیشترازپژمرده ش کنی.بااین حرف بابام اینقدرگریه کردم که چشام که همه میگن توصورتت اول چشات پیداست بعدصورتت.اماازورم محوشده بودن.اومدفقط بغلم کرد.بوسیدموبغلم کرد.ناوارشم کردوبغلم کرد.اونقدری ازخستگیوبیخوابی این چنروزگیج خواب شدم توبغلش.درازکشیدوبرااولین باربعدازبچگیم توبغلش خوابیدم.یه خوابی که پرازترس جدایی بود.گفتم محمدنکنه بری.گفت بری میمیرم😭 😭دوروزبعدش پدربزگشوپدردختره اومدن اینجا 😭😭 که ماآبروداریموفلانوهزارتاحرف وزبون زهره که کوتاه نمیشد.که شمامیخواین باسه تابچه زندگی منوخراب کنیید این وصلت بهم بخوره منم زندگیم خراب میشه😭😭 محمدگفت به درک خودت کردی خودتم بکش جورشو.اما بابام دیگه بابای قدیم نشد.بابام دیگه کوتاه نیومد.بابام دیگه کوتاه نیومد 😭 😭گفت دخترمن اذت داره.شرف داره حرمت داره.منومحمدوکشی کناردست گذاشت روشونه محمدوگفت تمومش کن.منظورش مدت محرمیتمون بودکه ببخشه من خشک شدم محمدشکه شد.نمیخواست بیشترازاین ادامه پیداکنه.میگفت اینحاهیشکی نمیدونه.امادختره همه جاپرکرده توکل طایفه. شون.فرداتوزنش بشی میگن توبین اوناافتادی نمیگن اوناخراب کردن.اون دخترخبرداره که تونامزدشی امایکی اززهره بدتره که پابه پای این اومده وعین خیالش نیست.دختره زنگ زده بوده به بابام من خبرنداشتم .انگاری اون دخترعاشق محمدم بوده وبه زنداییش میگفته همه چیزواینم به شوهرش 😭 ریختن روهموازخدانترسیدن.پدربزرگش به حاجی گفت نیستی ازمن بخوای بمو نیو بساط عروسی راه بندازی براپسرت.محمدسه تاداداش بزرگترازخودش داره.همه بافامیلوسیدوصلت کردن.حتی زهره.گفت خلاف رسممونه که محمدباغیرسیدازدواج کنه.باآه وناله وزارزدنای منومامان زهرارفتن ازخونمون.محمدم نبخشیدمدتو.وقتی رفتن بابام گفت اینه حرمتت که جلوغریبه اینطوری اشک بریریوزاربزنی براپسرشون.بابام چه میدونست من چی میکشم 😭 😭محمدبخشوخی میگفت اوناکه محرمیت میخوندن باتودلم ماوام العمرگفتم توتاابدزنمی.چه حالا.چه یه سال دیگه که عروسی کنیم 😭 😭 بعداونروزهدچقدرمحمدرفتواومدبابام کوتاه نیومد.میگفت اونایی که توخونتون لنگرانداختن هدفشون چیه جزبی حرمتی.دیگه راهش ندادخونمون😭😭 منم دانشگاه نمیرفتم .اونام حاجی روراضی کردن جمع کنن برن😭😭هرچیم من اسرارکردم بیفایده بود.حاجی اینارفتن مامان زهرای بیوفای من رفت😭😭محمدموندتوخونه کارشم اینجابود.امابابام کاری کردتویه هفته انتقالشوبه تبریزصادرکردن .توشغلشون یه طورین که استعفادادن راحت نیست.من صداگریه کردن محمدومیشنیدم 😭😭 اومدگفت ریحونم میرم امامنتظرم باش میام.من اصلاتودنیانبودم که بفهمم چی میگه.رفت.رنگ میزدفقط وصل میکردمواون حرف میزدومن اشک میریختم.میگفت بهمش زده.یه سال بگذره عقدمیکنیم.بابام میگفت توازدخترم خیلی بزرگتری به خودت وعده نده.لج کرد.ده ماه بعدسارای دوست صمیمیم دخترخاله محمدمه خبردادکه مخمدعقدکرده بااون دختر.میگفت مجبورش کردن رفتن نشستن براعقدگفتن توهم بیا 😭 😭حرف زدنش راحته.اماکسی نمیدونه من چی کشیدم.هیشکی نمیدونه هیشکی😭😭 من موندمواون گوشی که محمدروزخاستگاری بهم دادگفت یه خط گذاشتم براخودموخودت که مخاطباش فقط خودمون باشیم.چون اون موقه ها توواتساپ استوری نبودفقط توقسمت پروفایل میشدوضعیت متنی نوشت.منم فقط میتونستم وات داشته باشم. میگفت غافلگیری یعنی اینکه بیای ببنی پیامی نیست اما بهوببینی اونجایه چیزقشنگ نوشتم وفقط براتوعه.تواون خط هیچ مخاطبی جزخودمون نبودکسی نداشت حتی سارای ودوستم سها.چون یه خط دیگه داشتم ازقبل.اصلاکلا به اسم حاجی بودن.من هرثانیه سرمیزدم.بیست روزنبودآخرین بازدیدش مال همون شبی بودکه سارای اون خبرداد.بعدبیست روزآن شدمثل همیشه14:20تا15:10 وهرشب ساعت 00:00وساعتای دیگه که ببنمون معمول بود.سکوت بودوسکوت.یه روزیه وویس دادکه داشت اربغض خفه میشدونفس نفس میزد.میگفت ریحون توهنوززنمی😭😭 ومن دلم به همین خوش بود.اشک میریختموخالی نمیشدم.بعدش گفت که یه روراومده بابامودیده هرچی التماس کردبابام گفت تاصدسالم بشینه منتظربیفایدست.من دیده بودمش ولی فک میکردم توهم زدم.سه روزمیوندمیدیدمنو.امامجبوربودبره.بابام گفت دوربردخترپیدات بشه کاری میکنم نتونی هرگزپاتوتواستان بزاری چه برسه اینجا 😭😭یباربه سارای گفتم خاستگاردارم خلبان بود.بهش گفتم ازهمه مردامتنفرم.همشون عین محمدمیشن باتموم عشقی که دارن میزارن میرن.محمدکه فقط محمدنبود.فقط عشقم نبودامارفت.سارای پابه پام گریه میکردوفوش میدادبهش امامن دلم یخ زده😭 رفت گذاشت کف دست محمدکه تونامردیوریحان دیگه ازهیچ مردی خوششنمیادوگفته اگه جرات داشتم خودمومیکشتم.محمدزنگ زدبهم جوابشوندادم.وویس دادبهم ریحون منونکش.ریحون دل منوخون نکن.دخترکم منوزجرنده.عشق کوچولوی من منوخمم نکن😭😭 من؟؟؟؟من این کاراروکردم ؟؟من اگه آدم بودم رفتارآجیشوبهش میگفتم شایدجلوشومیگرفت.میگفت ریحون توچیزی نمیدونی طاقت کن.فقط براش یه استیکردست خدافظی فرستادم بعدیه سال.وویس دادتوخدافظی کنی من جون میدم.صداش خسته ومریض بود.باورم نمیشه زندم.صدبادخواستم بمیرم امازنده ام 😭 😭میگه تونمیدونی.من چیونمیدونم آخه؟؟!!!😭😭 وضعیت قلبم داغونه بقرآن رفتم آزمایش واکوونوارقلب گفتن عصبیه.دارودادمعدموبهم ریخت خوب نشدم.به ستلودوماهه یکم بهتره دوباره بدتره.به مامانمم نمیگم.نمیخوام نگرانش کنم .حالا اگه بمیرمم که چیزی عوض نمیشه.بعداون روزهردوسیم کارتوخاموش کردم واتوهم حذف اکانت کردم.یه خط دیگه گذاشتم.روزی هزاربارمیرم سرمیرنم.هنوزبعدچهارسال عاشقونه مینویسه.هنوزم همون موقه ها آن میشه.هنوزشبوروزای تولدم دیونه وارشعرمیگه.بعدش بازپروفاش میشن عکس چشمای من….تاکی خدا.من دیگه طاقت ندارم.من میدونم اونداره عذاب میکشه.مردمحکم من داره ازپادرمیاد 😭 😭ومیدونم فقط گفتن اینابه حرف سادست.همین.کاش یه داستان بودکه تمام میشدودیگه هیچ.امامن همچنان ترس ازدست دادن.ترس دورشدن.ترس نبودناداره میکشتم.هنوزم انگشترم توانگشت حلقه مه.وهنوزم …….. 😭 😭 ببخش زیادشدامادلم سبک نشد 😭 😭
وااااااای ریحانم
بمیرم برات
چی کشیدی تو
واااای
نمیدونی چقد بغض کردم و اشک ریختم وقتی سرگذشتتو خوندم
انگار اونجا بودم
واقعا میدیدم
ریحااان چه حالی داری الان؟
بگو چیکار کنم آآروم شی؟
اون زهره بی شعور نفهمو بزنم بمیره
باور کن اینجا ازین رسما نداریم، همه خیلی آزادن، اصلا کسی
سنتی رفتار نمیکنه،
ایل کشی و اینا…
.
.
وای
فقط میتونم باهات همدردی کنم
کاش میتونستم بهت کمک کنم
ولی اونام عقد کردن
اگه یه روز طلاق بگیره برگرده، بازم بابات نمیزاره؟
وای خدا مننننننننن 😱😭😭😭😭 بمیرم برات یعنی موندم واقعا چی بگم 😔😔
یوهوووو کجایید برو بچ ؟!🧐
اینجا کسی رمان عابر بی سایه رو خونده ؟
ماهی زلال پرست چطور؟ تعریفش تازگیا زیاد به گوش میرسه .
عاااااااابر بی سایه
عااااالیه الی
بخونش
ناگفته ها رو دان کردی؟
شهاب برادر واس چی آزار میرسونی . مثلا اون زن برادر بیچاره ات می اومد اونجا میخوردت اونم مثل سایه چه فرقی داره
آیلینم همین طور مگه با سایه و اون یکی فرق داره . اونا جای خواهری حالا اینکه زنته .
دلیلش سکرته
بنده هم اکنون برادر خویش را ب سمت کوه و دشت و بیابون راهی کردم! 😐 نمیدونم کدوم کله خری ساعت 4 نصفه شب میره کوه ک اینو و دوستای از خودش اسکل تر میرن؟!؟!؟
😂😂خب اتوسا معمولا اینایی که میخوان برن بیابون و کوه صبح زود میرن . مثلا من و بابام پارسال جمعه ها ساعت ۵ ونیم میزدیم بیرون کوه نوردی
آتوسا تو شهر ما ک هم تاسوعا هم عاشورا خیابون پر بود از هیئت. تازه یچی بگم حامد پهلانم نوحه خونده هاااا ینی هروقت صداشو میشنوم نا خودآگاه قر میاد تو کمرم نوحشم این حالتو داشت برای این ک مرتکب گناه نشم پاکش کردم
کله خری به نام داداش اتوسا 😂
ادمین چرا نیستی تائید کنی 😶
داداش ادمین پس نمیاین کامنت هارو تایید کنین؟
داداش من!
باور کن!
.
.
تو راه تصادفم کرده بودن!
آیلیــــــــــــــــــــن حاج خانوووومم😂😂😂😂😂😂😂بپرس عزیزم تا اونجایی ک بتونم پاسخگو هستم!😂……………..یکی از دوستام اوایل باهاش خیلی صمیمی نبودم ادبی باهاش میچتیدم چون خیـــــــــلی مودبانه صحبت میکردم این فک میکرد من چشوگوش بستم😂(اونم هیشکی نهو من😂) …..بعد جونور بهم میگف راهبـــــــــه!😂😂😂….الان گفتی حاج خانوم یاد اون افتادم!
اتی خاک توسرت ازم یه سراغ نگیری باهام حرف نزنی یدفه ترورت میکنن
ایییشششششششششش
خخخخخخخخ
راهبههههههه
وااااااااااااای
باشه
مشکل شرعی داشتم دیر اومدی یادم رفت چی بود!
ااااهههه ساعتو حال کردین؟!!!…..3:33……ینی کی داشته ب من فکر میکرده؟؟؟؟😁😁😜
هیشکی
همه خواب بودن 😛
احتمالا قادر!
🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑بچه هااااااااا ی راهنمایی ازتون میخام!🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑
…………………شما بین این سه تا کدومو انتخاب میکنین؟؟؟؟………………………………….1)گوشی آیفون ایکس ک ده روز شایدم بیشتر ب دستتون میرسه!
………….2)گوشی شیائومی نوت 9 یا 10؟؟؟؟؟……….3) گوشی سامسونگ a71 یا a80؟؟؟…….گیج شدم نمیدونم کدوم بهتره!………..ی سوال واسه نصب هر برنامه ای روی آیفون با اپل آیدی میشه یا بازم محدودیت داره؟؟؟؟
هر گوشی بخری به پای ایفون نمی رسه. ایفون اگه مدل قدیمی هم باشه باز هم ابهت خودش رو داره.
سامسونگ نخر که هر روز داره مدل عوض میکنه.
با اپل ایدی میشه هر برنامه ای که تو اپ استور هست رو دان کنی البته اگه خریدنی نباشه.
اما برنامه های ایرانی رو باید از سافاری بگیری
یا با وب سایت وارد بشی
یا ی اشتراک تو برنامه هایی مثل سیبچه (اپ استور ایرانی برای ایفون) بخری تا بتونی
از اون اپلیکیشن ایرانی نصب کنی.
خب جا داره من به خاک تو سرت بگم اول😂😐 خب معلومه خواهرم گوشی آیفون بخواد برسه دست من تو بگو دو ماه صبر میکنم
ولی اگه ایفون نگرفتی شیائومی اصلا نگیر ! فقط یه سال خوب کار میکنه بعدش به درد نمیخوره البته این چیزی که کسایی که داشتن میگن . راجب سامسونگ هم بستگی به پولت داره ولی A8۰ بهتره هر چند به نظرم فرقی نمیکنه الان من به ماه پیش گوشیمو عوض کردم a51 خریدم.a31 هم بود a31 پنج و نیم بود اون یکی دو تومن بیشتر هیچ فرقی هم باهم نداره البته شاید دوربینش یکم بهتر باشه ولی تفاوت هاش جزئی .اما خب میگم بستگی به پولت هم داره ! (چقدر زر زدم )
سامسونگ a71. من گوشیم آ سی هست عاااالیه آتوسا آیفون و اپل خیلی قابلیت های بقیه گوشی هارو ندارن البته من اینجوری شنیدم شوهرم پریروز رفته بود آبشار بیشه با گوشی دوستش آ هفتاد و یک عکس گرفته بود لامصب فوق العادست
من بودم سامسونگ میخریدم
Note 9 pro شیاعومی هم گوشیه خوبیه
ولی از من میشنوی note10 سامسونگ بخر 😍 عاااالیه این گوشی 😍🥰
بستگی داره هر کدوم قابلیت های خاص خودشون دارن باید ببینی چی توی گوشی واست مهمه. مثلا از نظر باتری ایفون خیلی مزخرفه چون زود شارژ خالی می کنه اما شیائومی خیلی بهتره.
درمورد نصب برنامه روی ایفون باید بگم که خیلی بهتر شده. قبلا با اپل ایدی نصب برنامه پدر درار بود ولی بالاخره توش یه تغییر ایجاد کردن. چهرتو از همون اول که میخوای بهش اپل ایدی و ایمیل بدی ، توی حافظه اش نگه میداره هم برای باز کردن گوشی دیگه نیاز نداری با رمز باز کنی هم برای نصب برنامه دیگه نیاز به اپل ایدی نداری. فقط با چهره ات باز میشه. ولی با این حال ، من بودم ایفون نمی خریدم …
فقط کلاس داره اما خود گوشی کیفیت انچنانی نداره قبلا ایفون 4 یا 5 خیلی خوب بودن اما حالا ایفون های جدید صادقانه بگم نقاط ضعف زیادی دارن.
میــــــــــــــــــــلاد سلام!………همچنین!…………ااااهههه تله پاتی؟!؟!😲😂همینمون فقط کم بود! ب نظر من گرده افشانی بوده!😂………..ب هرحال مبارکتون باشه! ب شادی و خوشی ازش استفاده کنید😂…….همونی ک گفته بودی واسم دعا کنید!……….کنکور هم بسی زیااااد سخت بود! ینی سر شیمی و فیزیک گریم گرف!……تنها امیدم ب اینه چون کنکور سخت بوده رتبه ها بهتر میشه!…..ولی خودم ک خیلی ناامیدم!….حالا توکل ب خدا ببینم اون چی میخاد!……….میگم این زنت کووووو؟؟؟خیلی وقته ک پیداش نیس!……………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………..آیلیـــــــــــــن بیا از راه تله پاتی با کراشمون بچه دار شیم مشکل نی نیم حل میشه!😂
ریحـــــــــــانه جانم مرررسی از این ک ب یادم بودی خیلی خوشحال شدم!همچنین شما!سلامت باشی عزیزم!💞💞💞
النـــــــــاز قشنگ میخونه من ک دوس داشتم!…تتلو هم میگن مثه ایکه داره😂…….ب هر حال امام حسیــــــــــن(ع) فقط مال اسلام نیس!جهانیه!🙂
اخه بحث اسلام و دین نیست اتوسا جان . لایوا و حرفاشون اهنگاشون هر چند به ما ربطی نداره خودشون و خدای خودشون !
آیلیـــــــــن بله همه آبرو دارن ولی اینکه چقدر از اون آبرو حفظ بشه دسته خود فرده…پویان ک دیگه ابرویی نزاشته بمونه!…..داره میگه ابرویی بهم دادی ک تو خابم نمیدیدم!!!!😲😲😲…..حالا شاید ب نظر اون این حجم از ابرو خیلیه!🙂
پخخخخخخخخخخخ
شاید!
خوش بحالتون من اگه محرم نرم هیئت و حسینیه انگار ن انگار محرمه!..
منم یعنی من سالای قبل یه دقیقه خونه نبودم ها . ولی امسال هیچ به هیچ . هر چند فرقی هم نمیکنه من نرفتم بقیه که رفتن آمار که میره بالاتر دوباره وضعیت همینه
من فقط تو بچگی رفتم هیئت 😶
من تاحالا نرفتم!
جدی 😐 بابا حالا انگار ما میریم عزاداری برین یه هوایی عوض میکنین کسی رو میبینین کاری میکنیم چیزی میگیرین😅😂
خخخخ!
اخه نمیدونم چرا ولی اصلا اعتقادی به این چیزا ندارم!
آیلین بحث اعتقاد به جدا تنها ماهی که آزادیم ما محرمه 😂 دقت کرده باشی دختر یا زن نمیتونه هزچوقت انقدر تو شب بیرون باشع ولی محرم ما ساعت ۱۲ و نیم میرفتیم خونه بقیه جوانب رو چرا دقت نمیکین فرزندم😂😅
چه نکته ظریفی!
بعله ! پس ایشالا از سال دیگه اقدام کن نکردی خودم میام میبرمت😂
مگه شهر شماها هیئتا برگزار میشه؟؟؟😲😲😲😲زنجیر زنی منظورمه ها؟!!…
والا اتوسا واس ما هئیت بود حالا زنجیر زنی من ندیدم ولی نوحه و مردمی که تو خیابون عزاداری میکردن و صف نذری رو دیدم😐 بعد الان آمار کرونا میره بالا بدبخت تر میشیم
آیلیــــــــــــــــن کجا گیجت کردم؟؟؟😅……….تا نصفه شببببببببببب اقا بیــــــرونههههه؟؟؟؟……..دقیقا چ کاری میکنه ک تا نصفه شب طول میکشه؟؟؟🤨🤨🤨
یه کاری …..
باشگاه میره طول میکشه آتوس!
.
.
نه دیگه الناز توضیح داد از گیجی دراومدم
چی توصیح دادم ؟!
اینکه دوره رضا شاه تبعید شده بودن!
اها