رمان صیغه استاد پارت 19 - رمان دونی

رمان صیغه استاد پارت 19

 

 

سریع به سمت آشپزخونه رفتم براش قهوه درست کردم روی میز گذاشتم نگاهم به صورتش افتاد هنوزم عصبی و ناراحت بود یعنی چی انقدر استاد و ناراحت کرده بود؟

 

 به خودم جرات دادم و روی مبل نشستم سرشو بالا اورد و گفت

_ مگه من گفتم برو بخواب نمیخوام خواب بمونی

 

 آب دهنم و پایین فرستادم و گفتم میشه بگین چرا عصبانی هستیگ از وقتی که اومدی همینطوری ناراحتی نگاهش بهم  داد و گفت

 

_ خیلی چیزا میتونه باعث بشن من عصبی و ناراحت بشم پس دیگه فکرت و درگیر این چیزا نکن امروز از این ناراحتم فردا از یه چیزی دیگه و عصبی میشم عصبانیت توی ذات منه 

 

و نمیتونم کنترلش کنم

 

 

خودم و به سمتش کشیدم نزدیکش نشستم دستمو روی شونه اش گذاشتم و گفتم

 

 اما هیچ چیزی ارزش اینو نداره که شما عصبانی و ناراحت بشی باور کنید راست میگم خودتون مهم تر از هر چیزی هستی خودتونو آزار ندید

 

 به صورتم خیره شد چند ثانیه به چشمام نگاه کرد و گفت

_ دختر خوبی هستی دختر خیلی خوبی هستی خوشحالم که تورو از بین اون همه آدم انتخاب کردم 

 

از این که ازم تعریف کرده بود دلم یه طوری شد اتگار که توی قلبم طوفانی به پاشد سرمو پایین انداختم و از نگاه دزدیدم نمی‌خواستم حال دلمو از چشمام بخونه

 

درست تو یک لحظه استاد کاری کرد که قلب ناتوان من قلب بی جنبه من تاب و توان تحمل شو نداشت

 

 وقتی سرش روی پای من گذاشت و دراز کشید نفسم حبس شد الان باید چیکار میکردم؟

باید  نفس می کشیدم 

پس سعی کردم آروم باشم چشماشو بسته بود و گفت

 

_ میتونی کمی پیشونیم و ماساژ بدی سرم بدجوری درد میکنه !

 

دستام می لرزید اما مجبور بودم کاری که از من خواست رو انجام بدم دستم روی پیشونیش گذاشتم و با نوک انگشتام شروع کردم به آهسته ماساژ دادن پیشونیش …

 

چشماش بسته بود و این خیالم راحت کرده بود و من چقدر راحت می تونستم به صورتش نگاه کنم.

 

 این مرد بی اندازه خواستنی بود اما حیف که زندگیش این بود که زنی که دوست داره اونطور ناتوان مریض روی تخت افتاده بود .

 

توی دلم یک لحظه فقط یک ثانیه با خودم زمزمه  کردم

 کاش استاد عاشق من می‌شد اما سریع حرفمو پس گرفتم صدای استاد من ازفکر و خیال بیرون کشید 

 

_یکم بیشتر به درسات برس این جا که کار زیادی نداری میتونی به درسات برسی نمیخوام نمره هات بیاد پایین نمیخوام مشکلی برات توی دانشگاه پیش بیاد .

 

از هر لحاظ تامینت می‌کنم که بتونی درستو بخونی

 

 چشم گفتم اون چشماشو باز کرد بهم نگاه کرد 

بی مقدمه پرسید 

 اما من از ته دلم جواب دادم 

 

پشیمونی که اینجایی ؟

ناراحتی که اینجایی ؟

 

با تمام دردهایی که بهم می داد با تمام تحقیراش  با تمام حرفایی که هرروز بهم میزد اما الان توی این لحظه احساس پشیمونی نمی‌کردم از حضورم توی این خونه…

 

 پس گفتم نه پشیمون نیستم لبخند ریزی گوشه لبش نشست و گفت 

 

_پس دل تو هم کم کم داره برای من میره ؟

چشمام و گشاد تر کردم و گفتم

 

 چه ربطی داره اینطور نیست…

 دوباره چشماشو بست و گفت 

 

_من دخترا رو خوب میشناسم حرفاشون از چشماشون میخونم معلومه که دلت رفته اما نمی خوای باورش کنی 

 

سکوت کردم هر حرفی که می زدم استاد یه چیزی می گفت و خلع سلاح می کرد ناخودآگاه دستم روی موهاش کشیده شد و احساسش کرد و گفت 

 

هراحت باش میتونی به موهام دست بزنی

 

 طوری حرف میزد که انگار موهاش اب حیاته  یا عتیقه ای یا چیز خیلی با ارزشیه که هرکسی اجازه دست زدن و لمس کردنشو  نداره

 

 کم کم داشت خندم میگرفت از این همه غرور کاذبی که این آدم داشت دستمو روی موهاش کشیدم انگشتام لابلای موهاش رفت نفسم حبس شد انگار که موهاشو تکون می دادم عطر موهاش توی هوا پخش می شد این آدم همه وجودش خاص و منحصر به فرد بود.

 

 کمی گذشت سرش از روی پام بلند کرد کنارم نشست به چشمام نگاه کرد و گفت 

 

_میرم یه سری به گیتی بزنم برو تو اتاقت میام پیش تو…

 

 تمام خوشی و لذتی که از کنار هم بودن امشبمون توی وجودم پر شده بود از بین رفت میخواست بیاد پیش من یعنی دوباره رابطه سکوت کردم از پله ها بالا رفت پر از درد و ناراحتی پشت سرش رفتم و وارد اتاق خودم شدم روی تخت دراز کشیدم و منتظر موندم تا بیاد تا دوباره کارایی که صبح باهام کرد تکرار کنه 

 

اما وقتی اومد بدون حرفی چراغ اتاق و خاموش کرد و کنارم روی تخت دراز کشید و منو بغل کردم از پشت بهم چسبید و کنار گوشم گفت

 

_ امشب بخوابیم کنار هم دلم تنگ شده برای این طور خوابیدن دلم تنگ شده برای این آرامش

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان میان عشق و آینه

  دانلود رمان میان عشق و آینه خلاصه : کامیار پسر خشن که با نقشه دختر عمه اش… برای حفظ آبرو مجبور میشه عقدش کنه… ولی به خاطر این کار ازش متنفر میشه و تصمیم میگیره بعد از ازدواج انقدر اذیت و شکنجه اش کنه تا نیاز مجبور به طلاق شه و همون شب اول عروسی… به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
رمان آبادیس

  دانلود رمان آبادیس خلاصه : ارنواز به وصیت پدرش و برای تکمیل. پایان نامه ش پا در روستایی تاریخی میذاره که مسیر زندگیش رو کاملا عوض میکنه. همون شب اول اقامتش توسط آبادیسِ شکارچی که قاتلی بی رحمه و اسمش رعشه به تن دشمن هاش میندازه ربوده میشه و با اجبار به عقدش درمیاد. این ازدواج اجباری شروعیه برای

جهت دانلود کلیک کنید
رمان هکمن
رمان هکمن

دانلود رمان هکمن   خلاصه : سمیر، هکر ماهری که هیچکس نمی تونه به سیستمش نفوذ کنه، از یه دختر باهوش به اسم ماهک، رو دست می خوره و هک می شه و همین هک باعث یه کل‌کل دنباله دار بین این دو نفر شده و کم کم ماهک عاشق سمیر می شه غافل از اینکه سمیر… به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان لیلی به صورت pdf کامل از آذر _ ع

    خلاصه رمان:   من لیلی‌ام… دختر 16 ساله‌ای که تنها هنرم جیب بریه، بخاطر عمل قلب مادربزرگم  مجبور شدم برای مردی که نمیشناختم با لقاح مصنوعی بچه بیارم ولی اون حتی اجازه نداد بچم رو ببینم. همه این خفت هارو تحمل کردم غافل از اینکه سرنوشت چیزی دیگه برام رقم زده بود     به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رثا pdf از زهرا ارجمند نیا و دریا دلنواز

  خلاصه رمان:     امیرعباس سلطانی، تولیدکننده ی جوانیست که کارگاه شمع سازی کوچکی را اداره می کند، پسری که از گذشته، نقطه های تاریک و دردناکی را با خود حمل می کند و قسمت هایی از وجودش، درگیر سیاهی غمی بزرگ است. در مقابل او، پروانه حقی، استاد دانشگاه، دختری محکم، جسور و معتقد وجود دارد که بین

جهت دانلود کلیک کنید
رمان ماهرخ
دانلود رمان ماهرخ به صورت pdf کامل از ریحانه نیاکام

  خلاصه: -من می تونم اون دکتری که دنبالشی رو بیارم تا خواهرت رو عمل کنه و در عوض تو هم…. ماهرخ با تعجب نگاه مرد رو به رویش کرد که نگاهش در صورت دخترک چرخی خورد.. دخترک عاصی از نگاه مرد،  با حرص گفت: لطفا حرفتون رو کامل کنین…! مرد نفس سنگینش را بیرون داد.. گفتنش کمی سخت بود

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
28 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
지만
지만
3 سال قبل

الهی قربون نامجون بشم اخههه عزیزم!

maral
maral
4 سال قبل

الی تو از خواهر ما خبری نداری ؟
نکن بلا ملا سرش آوردی بگوووووو

(:
(:
4 سال قبل
پاسخ به  maral

زنده اس گفتم بهس میاد

maral
maral
4 سال قبل
پاسخ به  (:

خوب خدارشکر که هنوز زنده اس💚💚

Elnaz
Elnaz
4 سال قبل
پاسخ به  maral

آره بهش گفتم میادش

maral
maral
4 سال قبل

سلام
نسی تو خجالت نمی‌کشی فردا عروسیت بعد من که عروستم دعوت نکردی 😳😂🤯

Artamis
Artamis
4 سال قبل
پاسخ به  maral

سلام عروس جان ..

فردا وفرداشب عروسیه تشریف بیار

maral
maral
4 سال قبل
پاسخ به  Artamis

معلوم که میام پس چی 😂😁
حالا این داماد بدبخت چیکارش کردی راضی به این وصال شد 😂

Artamis
Artamis
4 سال قبل
پاسخ به  maral

خخخخخ دلشم بخواد کسی که من زنش شم …

اره دیگه قرار شد فردا ازدواج کنیم ..

حالا کیس خوب تو عروسی هستا میخواهی بردار

maral
maral
4 سال قبل
پاسخ به  Artamis

عزیزم امیدوارم داماد عمر کن پیشت
به پای هم جوان شین 🌹💚😉
خوب عزیزم زود تر میگفتی 😂😂😂ای کلک

Artamis
Artamis
4 سال قبل
پاسخ به  maral

خخخخخخخ

(:
(:
4 سال قبل
پاسخ به  maral

دیونه اش کردبم😂

Artamis
Artamis
4 سال قبل
پاسخ به  (:

الی میزنمتاااا

(:
(:
4 سال قبل
پاسخ به  Artamis

نه گناه دارم نزن!
خب راست میگم خخ

Artamis
Artamis
4 سال قبل
پاسخ به  (:

زرشک اومد برات …

عجوزعههههه (اعهههه یادم رفته بوداا)

Elnaz
Elnaz
4 سال قبل
پاسخ به  Artamis

وای دوباره شروع شد😂😂😂🤦

Artamis
Artamis
4 سال قبل
پاسخ به  Elnaz

چی شروع شد دختر …

هنگ کردیا..

Artamis
Artamis
4 سال قبل

سلام …

من اومدم..

(:
(:
4 سال قبل
پاسخ به  Artamis

سلام خوش اومدی

Artamis
Artamis
4 سال قبل
پاسخ به  (:

فداتتتت ..

کو بچه هاا

(:
(:
4 سال قبل
پاسخ به  Artamis

نیستن حالا تا بیان قرار شد جمع شیم اینجا خلوت تر

Artamis
Artamis
4 سال قبل
پاسخ به  (:

باش وات خبرم کن ببینم کی میان …

چون شاد من کم میرم

Artamis
Artamis
4 سال قبل
پاسخ به  (:

اهاننن

Artamis
Artamis
4 سال قبل
پاسخ به  Artamis

سلام مهرنازی ..

مرسی خوبم تو چطوری

Artamis
Artamis
4 سال قبل
پاسخ به  Artamis

همیشه خوب باشی..

Elnaz
Elnaz
4 سال قبل

ترنم هر رمان رو پس رفت داره چرا این بدتر از اون یکی ها😐😂

اردیبهشت41
اردیبهشت41
4 سال قبل

عالی

فرزانه
فرزانه
4 سال قبل

سلام ادمین عزیز. شما که رمانات(مخصوصا رمان بردل نشسته از بین رمانایی که خوندم) تا یه حدی تحریک آمیز هست یه ذره بیشتر کن. یعنی تا یه حدی بیشتر صحنه رو جلو ببر. فک کنم همه کسایی که این رمانا رو میخونن دوست داشه باشن

دسته‌ها
28
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x