یه قدم عقب تر رفتم و با ترس گفتم من روی زمین افتاده بودم از کسی کمک نخواستم خودش کمکم کرد دیدی که بخدا راس میگم
فکم و توی دستش گرفت و گفت
_خودش کمکت کرد یعنی من نگاه شو که بهت دوخته بود ندیدم یعنی میخوای بگی من انقدر نفهمم ؟
راستشو بگو چیزی بینتونه؟
سراسیمه و ترسیده دستم روی دستش گذاشتم و گفتم به خدا هیچی بین ما نیست
من هیچی ازش نمیدونم
کنار صندلیش افتادم اونم کم کم کرد بلند بشم به خدا هیچی بین ما نیست.
عصبانی گفت
_ نمیتونه ان باشه نبایدم باشه مگه میشه بین زن منو همکلاسیش چیزی باشه ؟
سرم مو تند تند تکون دادم و گفتم نه نمی تونه نمی تونه چیزی باشه هیچی نمیتونه باشه ازم دور شد
به میزش تکیه کرد دست به سینه بهم نگاه کرد و گفت
_عصبانیم نکن ساغر من عصبی بشم نمیفهمم چی کار می کنم حواست به کارات باشه نمیخوام اذیتت کنم پس کاری نکن که مجبور به این کار بشم.
من خطای نکرده بودم هیچ کاری نکرده بودم اون دختر اون دخترعوضی منو روی زمین انداخته بود و با کمک یکی از همکلاسی یا بلند شده بودم همین و بس
دلم به حال خودم میسوخت کی گریه ام گرفته بود نمی دونم اما وقتی استاد و درست رو به روم دیدم که داره اشک صورتم پاک میکنه
شوکه شده آب دهنمو پایین فرستادم تا خواستم ازش دور بشم دستاش دور تنم حلقه شد منو به سمت خودش کشید سرم را روی سینه اش گذاشت و گفت
_لازم نیست که گریه کنی من فقط نمیخوام دست کسی به زن من بخوره نمیخوام کسی نزدیکه زن من باشه
نمی خوام کسی حتی کمکت کنه!
با همون گریه که صدامو لرزون و بغض دار کرده بود گفتم
یادتون رفت بگین زن صیغه ای دستاشو روی شونه هام گذاشت و کمی از خودش فاصله داد به صورتم نگاه کرد و گفت
_چه صیغه باشی چه عقد زن منی تا زمانی که زن منی مال منی هیچ احدی حق نداره بهت نزدیک بشه….
دوباره سرم را روی سینه اش گذاشت و گفت
_سر کلاس بعدی از جات جم نمیخوری حرف نمیزنی به کسی نگاه نمیکنی فقط حرف استادت گوش میدی درستو یاد میگیری میای بیرون با هم برمیگردیم خونه …
چشم گفتم و تا خواستم ازش دور بشم لبای داغش روی پیشونی نشست احساس کردم اتیشم زدن
لباش خیلی داغ بود که تمام بدنم آتیش گرفت با لباش…
این آدم از کی تا حالا منو اینطور میبوسید و من اینطور دیوونه میشدم؟
فاصله گرفتم از اتاق بیرون اومدم دستمو روی قلبم گذاشتم و داشت از جا کنده می شد
من نباید عاشق این آدم میشدم اما انگار تقدیرم این بود که دردی که میکشم چندین برابر بشه عاشق این مرد شدن درد داشت خیلی درد داشت …
وقتی سر کلاس بعدی رسیدم حتی یک کلمه از حرف های استاد نفهمیدم هیچی نمی فهمیدم فکرم درگیره بوسه ای بود که استاد مهمونم کرده بود و عقل و هوش از سرم برده بود…
بعد از کلاس سریع جمع و جور کردم و به سمت بیرون رفتم نگاهم توی خیابون دنبال ماشین استاد میگشت
وقتی پیداش کردم به سمتش دویدم سوار که شدم بازم عصبی بود اشاره به بیرون کرد و گفت
_ تو حق نداری توی خیابون بدوی ممکنه زمین بخوری ممکنه حواست پرت بشه یا هر اتفاق دیگه ای میفهمی؟
با بند کیفم بازی کردم و گفتم
فقط میخواستم زودتر بیام سمت ماشین..
ماشین و روشن کرد و گفت
_باید همیشه آهسته راه بری شاید فقط یک دقیقه برای تو فرق کنه امابه سلامت میرسی
چشم گفتم و مثل همیشه از اینکه نگرانم بود دلم گرم می شد
راه افتادیم به خودم جرات دادم موزیک روشن کردم استاد ابروهاشو بالا داد و گفت
_کارهای جدید می کنی !
خواستم خاموشش کنم اما دستمو توی دستش گرفت و گفت
_لازم نیست بذار باشه…
دستم گر گرفت این آدم داشت بامن چیکار میکرد این حال و روزی که داشتم و درک نمیکردم
با اینکه میدونستم من کنار این آدم موندنی نیستم
و یه روزی باید بار و بندیلو ببندم و ازش دور بشم
باز اینطور داشتم دل بسته اش می شدم و این اصلا خوب نبود
تا وقتی به خونه برسیم دستمو رها نکرد چقدر دلم قنج رفت برای این کارش چقدر خوشحالم شدم برای اینکه این طور دستمو تو دستش نگه داشته بود این دلخوشی های کوچیک برای من خیلی با ارزش بودن
وقتی از ماشین پیاده شدیم رو بهش گفتم زودتر میرم سری به گیتی خانم بزنم چند ساعتیه که تنهاست
قبل از اون پلهها بالا رفتم و خودمو به اتاق گیتی خانوم رسوندم
وقتی اون خواب دیدم تا خواستم از اتاق برگردم چیزی متعجبم کرد
چند تا از کشوها باز بودن…
اما من وقتی می رفتم هیچ کدوم رو باز نکرده بودم همونجا خشکم زد نگاهی به اطرافم انداختم کسی اینجا نبود وقتی استاد وارد
اتاق شد نزدیک من ایستاد و پرسید _اتفاقی افتاده؟
به کشوها اشاره کردم و گفتم
وقتی من میرفتم این کشوها باز نبودن…
کمی دقیق تر به کشورها نگاه کرد ابروهاشو توی هم کشید و گفت
_ مطمئنی وقتی رفتیم اینا باط نبودن؟
سری تکون دادم و گفتم
آره مطمئنم اون با تعجب نگاهی به گیتی انداخت که خواب بود گفت
_ یعنی کی اومده تو خونه وقتی ما نبودیم
کی اینجا بوده؟
کی میتونه بیاد داخل!
اونم درست توی اتاق گیتی
سراسیمه گفتم نکنه جاهای دیگه ام رفتن !
گفتم نکنه اتاقای دیگه ام رفتن…
هر دو از اتاق خارج شدیم و به سمت اتاقا رفتیم
منسمت اتاق خودم اون سمت اتاق کارش اما هیچ چیزی تکون نخورده بود همه چیز سر جای خودش بود
وقتی دوباره به راهرو برگشتیم دستمون خالی بود
اگه دزد اومده چرا فقط یک راست رفته تو اتاق گیتی اونم تو روز روشن !
کی همچنین جرأتی میکنه توی این محله با این دوربین های مداربسته که دورتا در خونه بود اینجا بیاد
هامون به سمت اتاقی رفت ته راهرو رفت منم پشت سرش راه افتادم
وقتی درو باز کرد با دیدن اون چندتا تلویزیون و مانیتور فهمیدم دوربین های مداربسته خونه به اینجا وصله
شروع کرد به زیر و رو کردن فیلم ها اما هیچ کسی وارد عمارت خونه نشده بود و خیلی ترسناک به نظر می رسید شاید شاید من گیج شده بودم و کشوهارو من باز کرده بودم و یادم نبود!
نمیخواستم استاد و نگران کنم پس رو بهش گفتم شاید من اشتباه کردم نمیدونم شاید حواسم جمع نبود که درکشوهارو باز گذاشتم
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 5
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
سلام خوبین صبحتون بخیر
فعالان چت روم
😓
هعیییی
کراشم
عه رفتین ؟!!!
.
.
عجببببب!!عجیبه!!!
تا من رفتم کیک درست کردم اومدم شمام رفتین…تازه منونیخواستم کلی شعر بزارم…خووب تو همین لحظه میبینم همکار آقا مونم دارن تشریفشونوووو میبرنننن….
منم دیگه کلا میرمممم
شب همگی آااارووووم
بچه ها ببخشید یهو خواهرم اینا اومدن من رفتم
کسی خونه هست ؟؟
دوستان عزیز شبتان بخیر و خوشی . به امید خدا فردا روز بهتری از امروز شروع کنید .
شبت بخیر فرشته ی اسمونی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
چه سکوتی…
👋🏻
نمد🤷🏻♂️
فعلا
اقا شهاب شبتون بخیر .
ببخشید من هم مستم
مااااارااااااال
ببخشید من باید برم شیفت
تشکر از همتون که لطف کردین و جواب دادین
خدانگهدارتون باشه
یاعلی🖐🏻
شبت خوش محمدی
بای
شبتون بخیر و خوشی .
شب خوش داداش …
آقا مهدی هیچوقت تو رودروایسی وتعارف با کسی قرار نگیرین.که اگه اینطوری باشه نصف روزگار اینشکلی میگذره…سعی کن از دلش دربیاری وبراش جبران کنی اونقدری که حس پشینونیتونو لمس کنه.اگه حدسم درست باشه و اونطرف محدثه گلی باشه …باید حساابی جبران کنی براش چون گفتین چند بار اتفاق افتاده.اولویت با اونه آقا مهدی
نازی اون غذای خوشمزه رو با دوتا بوس بسته بندی کن بفرست برا مخاطب خاصت😂😂😂
من خودم یه چیزی می خورم.
من نهار فقط سوخته پلو با خورشت شور اتوسا رو می خورم😂
من همون خورشت شور رو می خورم برا من داستان درست نکن😂
فسفرام باز سازی شدن
مرسی …منم کیف میکنم که خوشتون اومد…
خواهش می کنم🌹🌹🌹
تو را نگاه می کنم
خورشید چند برابر می شود و روز را روشن می کند!
بیدار شو
با قلب و سر رنگین خود
بد شگونی شب را بگیر
تو را نگاه می کنم و همه چیز عریان می شود
زورق ها در آب های کم عمقند…
خلاصه کنم:دریا بی عشق سرد است!
جهان این گونه آغاز می شود:
موج ها گهواره ی آسمان را می جنبانند
تو در میان ملافه ها جا به جا می شوی
وخواب را فرا می خوانی
بیدار شو تا از پی ات روان شوم
تنم بی تاب تعقیب توست!
می خواهم عمرم را با عشق تو سر کنم
از دروازه ی سپیده تا دریچه ی شب
می خواهم با بیداریِ تو رویا ببینم!
𝒴ℴ𝓊 𝒜𝓇ℯ 𝒯𝒽ℯ
بسیار زیباست ❤❤❤❤
مهرناز کامنتم غیب شد😳😳😳
این در جواب کدوم کامنته 😬😬😬😬😶😶
خسته نباشی …
اشکال نداره بزار بره😂😂😂
جونننننننننننننننن😂😂😍😍😍
ارره جووون 😁😁😁
😍😍😍😍😍
میگم الی هم داخل گروه هستش؟!
اره هست
ولی دستش ضربه خورده نمیتونه تایپ کنه کم میاد 🥺
اخیییی عزیزممم نمی دونستم انشالله زودتر خوب بشه ..
سلام یاسی عزیزم ، خوبی خوشی سلامتی ؟؟
حال مادربزرگت چگونه است ؟؟
سلام نیکو جونم
خوبم عزیز دل
مامانبزرگم هم بهتره خداروشکر
.
تو چطوری خانوم خوشگله ؟؟
خدارو شکر که حال مادربزرگت بهتره ، انشاالله هرچه زود تر سلامتیشون را به دست اورند .
من هم عالییبیی
عزیزدلمی نیکو😘😘
شماهم دلیل نفس کشیدنی ❤❤❤
لطفا به داد بنده برسید
حالم خوب نیست
مشورت میخوام
یکم بدقول شدم و بد قولی ام باعث دروغ گفتن شده
نمیدونم چیکار کنم
منکه نظری ندارم
جز اینکه برو بگو شکلات خوردم ببخشین😅🤦♀️
شوخی نکن حالم واقعا خوب نیست
من هیچ وقت دروغ نمیگم
از بدقولی هم متنفرم
اوکی ، معذرت
.
خب اگه میتونی
برو راستشو بگو و ازش معذرت خواهی کن داداش
چرا خودتو اذیت میکنی
ببخشید حالم خوب نیست
اگه ناراحت شدی معذرت میخوام
نه بابا محمد
ناراحت چیه
.
حستو درک میکنم
.
امیدوارم بتونی حلش کنی
ادم تو اینجور شرایطی بد عذاب وجدان میگیره 🤦♀️
چی شده داداش …
سلام اقا محمد مهدی . حال شما و بانوی محترم چه طور است ؟؟
به نظر من بابت دروغتان و بد قولیتان معذرت خواهی کنید ، دلیلش را توضیح دهید .
به یکی قول دادم میرم پیشش
ولی با یکی دیگه رودربایستی پیدا کردم
رفتم پیش اون
این اتفاق چند بار افتاده
دارم دیوونه میشم
به طرف اولی درس توضیح بده چی شده ومعذرت خواهی کن
.
سلام اقا شهاب ، حالتون چه طوره ؟؟
سلام
خوبم
شما خوبی؟
ممنون من هم عالی هستم .
فدات شم یاسمنم .حال خودت بهتره؟مامانبزرگت؟؟؟چشم بهش میگم عزیزم♥♥♥
سلام بر غریبه ترین اشنای من ، خوبی خوشی سلامتی ؟؟
سلا اقا مهراد ، خوب هستین ؟؟
مارالی خواهر کجایی ، عمو های من چه نقشه ی شیطانییی دارن !!!😱😱😱😱😱
سلام نیکا شیطون چطوری عشقم ؟
من عالی عالی ، شما چه طور ؟؟؟
درست خنگم به روم نیارین گناه دارم 😂
مهری اسمم بیاد میفهمن ویییی مهری یه کرمیه فکر نکنم کسی مثل من باشه
بابا گفتم چتارو نمیخونن نه اینکه کلا اسممو بگین
اوووف
الهام و ابهام
اسماتون شبیه همه قاطی کردم
یکاریش کنین 🤦♀️🤦♀️
سلام یاسمن جان خوشگلم خوبی؟
وای مهرناز من دقییییق موقع رقص تصورت کردم خخخخخخخ
سلام ریحان
خوبم اجی خوشملم
تو چطوری ؟؟
محمد خوبه ؟؟
خدا رو شکر خوبه عزیزم.خیلی بهتره
خداروشکر
.
ایشالا زودی خوب میشه🥰