_ تا نگی چه مرگته راه نمیافتم!
ابروهام جوری از این حرفش بالا پرید و تعجب کردم که انگار اتفاق نادری افتاده!
اون میخواست بفهمه ناراحتی من از چیه؟ مهم بود؟؟؟
تو دلم به حرف خودم پوزخند زدم و معلومه که مهم نیستم!
_هیچی نیست فقط ناراحت شدم!
این بار نوبت اون بود که تعجب کنه؛ چشماش گرد شد و چی زیر لب گفت.
سرم و با خجالت پایین انداختم.
من انتظار داشتم هامون از ماشین پیاده شه و جلوی اون خانم ها دستم و بگیره و کمکم کنه سوار ماشین شم.
ولی اون هیچ کدوم از این کار رو انجام نداد و ناراحتی من برای این بود!
آهی کشیدم و غمگین لب زدم :
_اصلا مهم نیست…
من اولین بار ازدواج میکنم… یعنی اولین باری که از این مراسم ها توی زندگیم دارم… ولی خوب شما قبلا با گیتی خانم بودید و مطمئنا…. من زیاد مهم نیستم!
سرش و بالا انداخت و جدی لب زد :
_و منظورت از زدن این حرف چیه؟؟؟
از اون جایی که همیشه از این بشر میترسیدم عرق سرد روی تیغه کمرم نشست و با تته پته جواب دادم :
_ هیچی… هیچی فقط در آرایشگاه منتظرتون بودم تا…
انگار از این من من کردنم خوشش نیومد که بار دیگه ای روی فرمون زد :
_ تا چی….؟؟؟
_ من میدونم آرزو هایی که دارم محالند! ببخشید اگر…
_حرفت و رک بزن ساغر!
مظلومانه بغض کردم و به سختی لب زدم:
_ فقط دلم میخواست بیای و دستم بگیری! همین!
هامون به محض شنیدن این حرف چنان چشمهاش گرد شد که خودمم تعجب کردم.
نگه دروغ گفته بودم؟!
لبم و آروم گاز گرفتم و سرم و به دو طرف تکون دادم.
هامون هم دیگه چیزی نگفت و انگار خودش هم متوجه شد که ناراحت بودنم برای چی بوده.
آهی کشیدم و سرم و به شیشه ماشین تکیه دادم؛ جایی که داشت میرفت و نمیشناختم و نمیدونستم هدفش چیه؛ پس ساکت موندم تا ببینم میخواد چی کار کنه!
با دیدن این که داره به سمت باغ های مجلل برای فیلم برداری ميره با فکری که توی سرم افتاد چشمام گرد شد و تو دلم امکان ندارهای گفتم!
باروم نمیشد همچین قصدی داشته باشه!
بلاخره جلوی باغی ایستاد و اشاره زد که من هم پیدا بشم؛ دهنم از این همه جلال و بزرگی اون باغ باز مونده بود.
_ برای چی اومدیم اینجا؟
گوشه لبش بالا رفت و این یعنی داره به حرفم میخنده؟
منم ناخواسته از خندهاش دهنم کش اومد.
_ عروس و داماد برای چی میان اینجور جاها؟
توجه ای به تعجب شدیدم نکرد و سمت ورودی باغ رفت.
با ذوق و شوق باهاش همراه شدم و داخل باغ رفتیم… دقیقا مثل فیلم های عروسی بود که میدیدم و حسرتشون به دلم مونده بود!
ولی الان که همچین روزی و تو واقعیت میدیدیم.
هامون با چند نفر هماهنگ کرد و داخل محوطه اصلی باغ رفتیم.
چند ساعتی طول کشید تا کلوپ عروسیم و پر کردیم و برگشتیم به سالنی که هامون گرفته بود برای برگذاری عقد!
لبخند از روی لب هام پاک نمیشد و شادی عظیمی روحم و گرفته بود!
این چند ساعت مثل برق و باد گذشت و تا به خودمون بیایم شب از نیمه گذشته بود!
سوار ماشین شدیم و هامون چون حوصلهی به قول خودش مسخره بازی ماشین های دیگهرو نداشت یک راست سمت خونه حرکت کرد.
تو راه دو تامون از خستگی لب حال بودیم؛ دستش و به سمت کرباتش برد و اون و شل کرد.
لبخند ناخودآگاهی روی لب هام نشست؛ حتی توی خواب هم فکر نمیکردم اینجوری برا تدارک ببینه و سوپرایزم کنه…
در واقع کارش عادی بود؛ مثل بقیه….مثل همهب داماد ها… و شاید هم کمتر!
ولی برای من خیلی خیلی بیش تر از این چیزا ارزش داشت.
سرم و بع صندلی تکیه دادم و نمیدونم کِی خوابم برد!
با حس معلق بودن بین زمین و هوا ترسیده چشمام و باز کردم و به اولین چیزی که به دستم اومد یعنی یقهی پیرهن هامون چنگ زدم.
پلکی زدم و چند بار چشمام و باز و بسته کردم تا موقعیتم و درک کنم.
خدای من! هامون من و تو بغلش گرفته بود و داشت کجا میرفت؟
نگاهم و به اطراف دوختم و تازه متوجه شدم رسیدیم خونه…
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 5
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
ببخشیدا نویسنده ی عزیز!
ولی واقعا از هر نظری که به رمانتون نگاه میکنم خیلی بی اساس و غیر واقعی و به درد نخوره.
زندگی بی مکث جریان داره!
سلاممم ایلینننن خوبی زندگی
سلام!
مرررررسی عشقم تو چطوری؟
قربونت مننمم خوبم عزیز دل …
ایلین دیگه میدونم طرف های ساعت ۱۰.۱۱میایی حتما باید بیاممم..
اره تقریبا روزایی که کلاس دارم آن لاین میشم اینجاعم میام!
.
.
فداااااااااااااات!
قربونت گلمممم ..😍😍
ناموصن قبول داری نویسنده نیستی اخه بی غیرت اگ نویسنده بودی جواب بقیه رو میدادی
چی در مورد خودت فک کردی اگد دختری ک خاک بر سرت کنن ک معلومه خودت هم بشه تن فروشی میکنی و اگر پسر خاک بر سر بی غیرتت ک داری بزرگی ی دختر رو میبری زیر سوال کاش بشه وبت رو فیل کرد ک دیگه نتونی این چرتو پرتارو نمایان مردم کنی
۴خط اراجیف😡
خدایی داری شخصیت دخترا رو پایین میاری
دخترایی هستن که تو فقر بزرگ شدن ولی هرگز اینقد شخصیتشون پایین نیس
ویا حتی مردهایی هستن که زنشون مریضِ سخت هست ولی هرگز به زن های دیگه نگاه هم نمیکنن
مرد هایی هستن که خیلی پولدارهستن اما هرگز چنین کار هایی رو نمیکنن
قشنگ دارین ذهن جوونای مردمو شست و شو میدین
😡😡😡😡😡😡
دقیقاااااا!!!
به جایی اینکه مطالب اموزنده نشون بدن …
میرن یه چیزهای میگن که …
هییی
دلت خوشه کاش همینم بنویسه زجر کشمون نکنه😐
چرا من هیچی از این پارته نفهمیدم🤕🤕🤕🤕🤕🤕🤕🤕🤕
کرونا بیا منو بگییییییییییر
وای خدا حرصم گرفت
عجب 😑
جون!
خبر مرگت الان ۴ پارته ک عروسی این دوتا تنبل خرفتو داری مینویسی خو هبر مرگتدس بجنبون چ غلی داری میکنی تو تدریس عاشقانه هم ک فصلی ی پارت ۱۰ خطی میدی خدایی اگه انقد سرت شلوغه خب ننویس چرا ی ملتو علاف میکنی آخه از مهرناز یاد بگیر کرمانش معرکست بدون کوچیک ترین صحنه مستخجنی دوروز ی بار پارت میده هفتاد برابر اراجیف تو واقعا برا خودم متاسفم ک ۳ سال از عمرمو صرف رمان های در پیت تو کردم ولی توفیقی بود ک با بچه های گل سایت اشنا شدم و رمان مهری جون رو پیدا کردم
میشه بگی اسم نویسنده این رمان چیه ؟؟
و مهرناز نویسنده کدوم رمانه ؟؟
نویسنده رمان ترنم هست
..
.
مهرناز نویسنده رمان گرگ ها
عزیزم نویسنده این رمان و عروس استاد و استاد مغرور من و استاد خلافکار و تدریس عاشقانه ترنمه مهرناز جون نویسنده رمان گرگ هاو بر دل نشسته هستن
ولش کن عشقم همه ک مث تو ماه و عزیز و همه چیز دان و خانوم و متین و سنگین و رنگین نیستن ک… تو فقط عشقی بقیه هیچ
عزیزدلم واقعیت هارو گفتم جیگر. دقیقا منم ب خودم فحش میدم که استارتش رو زدم و دیگه الان نمیشه ک ولش کنم 😔
عجب 😑
ای بابا تو هم مارو مسخره کردی ها
چرا اینقدر پارتت کم بود حالا باید 3 هفته صبر کنیم پارت بزاری اونم 4 خط بیشتر نیست
لالای لالای!
قشنگه
سلام. رمان صیغه استاد از تیرماه شروع شده تازه به پارت ۳۶ رسیده .
اما رمان عروسک آبان ماه شروع کرده الان پارت ۴۰ هست تازه قسمتهاس طولانی ترم هست.
یه کم زودتر پارت بذارید.خستمون کردید.
رمانت خیلی خوبه ها ولی خیلی دیر به دیر میزاری پارت هاییم که میزاری خیلی کوتاهه
من نمیدونم کجاش خوبه همش داره ذهن جوونا رو شست و شو میده یکی از دلیلیل کم ارزش شدن دختر ها همین رمان هاست
قشنگ داره دخخره رو ی موجود بی ارزش جلوه میده ک برای یکم محبت له له میزنه اصلا نه خبری از غرور هس نه هیچ پسره راس راس داره اذیتش میکنه دختره هیچ کاری نمیکنه😒😒
دیگه نمیام بخونمش🚶♀️🚶♀️تنبل بی خاصیت
آرع والله فقط وقتمونو تلف میکنیم😒😒