رمان عشق با چاشنی خطر پارت 71 - رمان دونی

 

 

و به قلبم اشاره کردم که عسل ماشین رو کنار خیابون نگه داشت و سریع برگشت سمتم

عسل:آرام عاشق شدی؟

حالم خوب نبود چون قلبم میگفت عاشق شدم ولی اون منو نمیخواست و عاشق یه نفر دیگه شده بود. چشمام پر از اشک شد که با پلک زدنم اشکام هم جاری شدن.

_عسل اون عاشق شده

عسل:کی؟ اشکان؟

_اوهوم

عسل:دیدی دیدی گفتم عاشق شدی تازه اون روز که به خواطر حرف های کیانا از کوره در رفتی مطمئن شدم اما خب ترسیدم بهت بگم

عسل دوباره ماشین رو حرکت داد که دوباره حرفم رو تکرار کردم

_عسل اون عاشق شده

عسل:اینقدر چرت نگو بابا اون آدمی که من دیدم به این راحتی ها دم به تله نمیده به خواطر همین تو باید کاری کنی که اونو عاشق خودت کنی

_دم به تله داده

عسل:درست حرف بزن ببینم چی میگی

_دیشب خودش گفت که عاشق شده

عسل:خب دختره کیه؟

_نگفت

عسل:پس حتما اون آدم خودتی دیگه چون قبل از تو خبری نبوده

_تو از کجا میدونی که خبری نبوده؟ اشکی خیلی خوب بلده چجوری احساساتشو قایم کنه

رسیدیم به دانشگاه که عسل ماشین رو پارک کرد. پیاده شدیم.

عسل:اینجوری نمیشه بعد کلاس میشینی همه چیز رو برام تعریف میکنی تا ببینم چته فهمیدی؟

_اوهوم

راه افتادیم سمت کلاس و وارد کلاس شدیم که کیانا وسط کلاس وایساده بود و داشت با بچه ها حرف میزد که با ورود ما ساکت شد و دیگه حرف نزد اما پچ پچ بچه ها بلند شد و نامحسوس به من اشاره میکردن. دلیل اینکارشون و نفهمیدم که عسل دستمو گرفت و کشید سمت صندلی و نشست که منم کنارش نشستم که اون وسط نگام افتاد به امیر که داشت با اخم به کیانا نگاه میکرد. یعنی این کیانا دوباره چه غلطی کرده؟

همون موقع امید وارد کلاس شد و پشت سرم نشست

امید:آرام؟

_هوم

امید:چه خبره؟ حس میکنم، امروز یه اتفاقی افتاده

_نمیدونم منم الان اومدم فهمیدی به منم بگو

امید:اوکی

همون موقع استاد اومد تو کلاس که بر عکس همیشه این دفعه هیچی نفهمیدم چون ذهنم همش پیش اشکی و نازنین بود چون اون نازنین تو شرکت اشکی کار میکنه و حتما همیشه بهش میچسبه. یعنی اشکی عاشق اونه؟ اخه چرا بهم نگفت عاشق کیه که خیالم راحت بشه؟ آخه چرا؟

استاد:خانم رستگاررررررر

_هان….نه…ام یعنی بله؟

صدای خنده ی بچه ها بلند شد که اخمام رفت تو هم

استاد:حواستون کجاست چند بار صداتون کردم

_همینجا استاد

استاد:پس بگو من الان چی گفتم

اصلا صداشو هم نمیشنیدم که حالا بخوام بگم چی گفته. سرمو گرفتم پایین که نگام افتاد به عسل که داشت یه چیزی رو تند تند مینوشت و بعد برگشو گذاشت جلوم که اونو خوندم و بعد با غرور برای استاد گفتم که اونم سرشو تکون داد و دوباره مشغول درس دادنش شد.

_مرسی

عسل:دیگه بی حساب شدیم

سرمو تکون دادم. چند روز پیش من بهش تقلب رسوندم و عسل هم با این کارش برام جبران کرد. هه هیچ وقت نمیخواست زیر دین کسی باشه حتی با اینکه این کار من یه چیز کوچیک و بی ارزش بود.

بعد از اتمام کلاس بلند شدیم و اومدیم بیرون و روی نیمکت های دانشگاه نشستیم

عسل:زود باش بگو ببینم

همه چیز رو به غیر از بغل کردن اشکی و تند شدن ضربان قلبم بخواطر سیب گلوش براش تعریف کردم که گفت

عسل:خب معلومه که اون عاشق تو شده

_از کجا میدونی؟

عسل:ببین چشمای تو خیلی خوشگله و مطمئنم به غیر از من آدمای زیادی هم بهت اینو گفتن نه؟

_آره

عسل:خب این از این بعدم اشکی حاضره به خواطر دختره غرورش رو بزاره کنار و به دختره اعتراف کنه اما به خواطر یه سری محدودیت هایی که داره نمیتونه به خواطر همین اومده این آهنگو برات خونده که بهت بگه عاشق شده اما بهت نگفته کیه میدونی اینا چه دلیلی داره؟

_چی؟

عسل:دلیلش اینه که درسته نمیتونه به دختره اعتراف کنه اما میتونه با زبون بی زبونی بهش اشاره کنه وگرنه چه دلیل داشت که بیاد به تو بگه که عاشق شده هان؟

_یعنی تو میگی اون با زبون بی زبونی بهم اعتراف کرده؟

عسل:آره. درضمن ممد همش از تو و اشکی حرف میزنه و میگه که اگه شما دوتا عاشق هم بشین و کنار هم بمونید خیلی خوب میشه و شاید باعث بشه که اشکان برگرده به همون آدم سابق. حتی این حرف هارو دیشب هم گفت پس معنیش اینه که ممد که صمیمی ترین رفیق اشکان هم هست نمیدونه که اشکان عاشق شده و فقط تو میدونی پس اون عاشق تو شده

با شنیدن حرف های عسل تموم وجودم پر از آرامش شد. درسته که این فقط یه نظریه بود اما برای من خیلی خوب بود. خواستم بلند بشم یکمی قر بدم که عسل جلومو گرفت

عسل:ای ای فهمیدم تو هم عاشق شدی، ببند اون نیشتو یکی میبینه

سعی کردم خودمو کنترل کنم

عسل:ببین من از ممد شنیدم که از امشب خیلی سرشون شلوغ میشه پس حتما اشکی هم مجبور میشه بخشی از کارشو تو خونه انجام بده و کار تو هم اینه که یه کاری ازش بخوای که انجام بده که اگه به حرفت گوش کرد و بخواطر تو از کارش زد یعنی واقعا عاشقته

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 2.3 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان بانوی قصه pdf از الناز پاکپور

  خلاصه رمان :                 همراز خواهری داشته که بخاطر خیانت شوهر خواهرش و جبروت خانواده شوهر میمیره .. حالا سالها از اون زمان گذشته و همراز در تلاش تا بچه های خواهرش را از جبروت اون خانواده رها کنه .. در این راه عموی بچه ها مقابلش قرار میگیره . دو نفر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاه دل pdf از miss_قرجه لو

    نام رمان:شاه دل نویسنده: miss_قرجه لو   مقدمه: همه چیز از همان جایی شروع شد که خنده هایش مرا کشت..از همان جایی که سردرد هایم تنها در آغوشش تسکین می یافت‌‌..از همان جایی که صدا کردنش بهانه ای بود برای جانم شنیدن..حس زیبا و شیرینی بود..عشق را میگویم،همان عشق افسانه ای..کاری با کسی ندارم از کل دنیا تنها

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آخرین چهارشنبه سال pdf از م_عصایی

  خلاصه رمان :       دختری که با عشقی ممنوعه تا آستانه خودکشی هم پیش میرود ،خانواده ای آشفته و پدری که با اشتباهی در گذشته آینده بچه های خود را تحت تاثیر قرار داده ،مستانه با التماس مادرش از خودکشی منصرف میشود و پس از پشت سر گذاشتن ماجراهائی عجیب عشق واقعی خود را پیدا میکند ….

جهت دانلود کلیک کنید
رمان دانشجوهای شیطون

  دانلود رمان دانشجوهای شیطون خلاصه: آقا اینجا سه تا دخترا داریم … اینا همين چلغوزا سه تا پسرم داریم … که متاسفانه ازشون رونمایی نمیشه اینا درسته ظاهری شبیه انسان دارم … ولی سه نمونه موجودات ما قبل تاریخن که با یه سری آزمایشاته درونی و بیرونی این شکلی شدن… خب… اینا طی اتفاقاتی تو دانشگاهشون با هم به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان راه سبز به صورت pdf کامل از مریم پیروند

        خلاصه رمان:   شیوا دختری که برای درس خوندن از جنوب به تهران اومده و چندوقتی رو مهمون خونه‌ی عمه‌اش شده… عمه‌ای که با سن کمش با مرد بزرگتر و پولدارتر از خودش ازدواج کرده که یه پسر بزرگ هم داره…. آرتا و شیوا دشمن های خونی همه‌ان تا جایی که شیوا به خاطر گندی که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان فال نیک به صورت pdf کامل از بیتا فرخی

  خلاصه رمان:       همان‌طور که کوله‌‌ی سبک جینش را روی دوش جابه‌جا می‌کرد، با قدم‌های بلند از ایستگاه مترو بیرون آمد و کنار خیابان این‌ پا و آن پا شد. نگاه جستجوگرش به دنبال ماشین کرایه‌ای خالی می‌چرخید و دلش از هیجانِ نزدیکی به مقصد در تلاطم بود! از صبح انگار همه چیز داشت روی دور تند

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
M.h
M.h
2 سال قبل

حس میکنم این کیانا دوباره یه گندی زده

دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x