رمان نفوذی پارت 32

5
(1)

 

 

 

ابروهام بالا پرید و مثل وزغ بر و بر نگاهش کردم و انگار ویندوزم تازه کار کرده که چی گفته گفتم :

 

-ولی چرا تا آسانسور هست از پله ها برم بالا؟

 

به سمتم اومد و مقابلم ایستاد کمی خودشو خم کرد و با چشمای ریز شده گفت:

 

-برده و خدمتکارا حق استفاده از آسانسور ندارن

 

کلمه ی برده و خدمتکار با تحکم و کنایه میزد که منو عصبی کنه..

نفسی کشیدم و سعی کردم آروم باشم

چون به حرف خودش فعلااا برده و خدمتکار این عمارت بودیم

و نمی تونستیم از آسانسور استفاده کنیم!

ولی چرا؟

خب این ناحقی که اون مسیح و تینا عجوزه و یاشار از آسانسور استفاده کنن و ما پله ها رو بریم بالا و بیام پایین!

سرمو کمی بالا گرفتم و گفتم:

 

-فکر نمی کنید که این ناحقی؟

چون ما خدمتکار یا برده هستیم از آسانسور استفاده نکنیم؟؟

 

چشما‌‌ش سمت و سویی خشم گرفت و با صدای جدی تری گفت:

 

-فکر نمی کنی داری زیاد روی میکنی؟؟

 

با دیدن حالت چهر‌ش کمی ترسیدم ولی سعی کردم ترسم رو پنهان کنم و لبمو گاز گرفتم و با حالت چهره ای آرومی گفتم:

 

 

-حرف حق تلخه؟

یا شما چون رئیس هستین باید به ما همه چی تحمیل کنید؟

و هر چی گفتین بگیم چشم؟

 

حالت چهره اش با ی دقیقه قبل هزار درجه فرق کرد و گفتم الان که خر خرمو بجوعه و هانا الان که به ملکوت علا پیوندی!

الان دیگه ترسیده بودم و آب دهنمو به زور قورت دادم و فقط به حالت چهره ای بزرخیش نگاه میکردم که چه واکنشی میخواد نشون بده

 

سرشو مماس صورتم کرد و گفت :

 

– برو خداروشکر کن که دختری، وگرنه الان همین جا چالت میکردم..

 

و سرشو عقب برد و با حالت چهره ای که دوباره ریلکس و آروم نشون داده می‌شد گفت :

 

– و یه چیز دیگه..

کاری نکن یادت بیارم حد و مرزت کجاست دختر جون!

 

پیش چشمای گرد شده و متحیر من حرفشو زد و گذاشت رفت

بعد رفتن یاشار هنوز گیج حرفاش بودم که تازه یادم اومد که نفس بکشم

اووف

خداروشکر فکر کردم الانِ برم اون دنیا..

ولی انگاری فعلا وقتش نیست برم اون دنیا

گفتم الانِ منو میخ کنه توی دیوار

ولی جلل الخالق!!

اصن معلوم نیست چه حالتی یهو عصبانی میشه

یه دقیقه بعد چهره اش ریلکس و آروم میشه!

این دیگه چه موجودی؟

 

شونه ای بالا انداختم و بیخیال اینکه چند دقیقه پیش گفته بود از آسانسور خدمتکارا نباید استفاده کنن..

به سمت آسانسور رفتم

مگه هر چی اون دیو دو سر گفت؟

وقتی نیست با آسانسور میرم و میام..

حالا هم تا تینا و مسیح نیومدن برم کارگاه بازیمو شروع کنم

ببینم گردنبندمو پیدا میکنم

خوبه شران دیوث هم پایین بود و به شبنم گفتم

نزاره متوجه بشه من نیستم وگرنه مثل سگ هار پاچمو میگیره اون موقعس که یکی بیاد منو از دستش خلاص کنه

گلابی قُلمبه..

سمت اتاق مسیح رفتم این اولین باری بود که میخواستم برم توی اتاق مسیح

کنجکاو بودم که ببینم اتاقش چجوری؟

ولی نمیدونم چرا خودشو تینا اتاق جدا دارن؟

اینا هم معلوم نیست چیکار می کنن!

 

ولی اون تینا که خیلی آب زیر کاهه و معلوم نیست توی این عمارت چیکار میکنه؟

و دلیل اومدنش توی این عمارت چی؟

و یهو سر و کلش از کجا توی این عمارت پیدا شده!

دختری ایکبیری صدا خروسی..

نمیدونستم چرا از این دختره اصلا خوشم نمیاد

ولی به قدری میشناسمش که وقتی دور ور پسر های پولدار می پلکه یه نقشه ای تو سرش داره..

 

در اتاق مسیح آروم باز کردم و وارد اتاقش شدم..

کفم برید

اوه لَا لَا..

 

اتاقش، اتاق نبود که یه خونه جداگونه بود واسه خودش..

یه دوری توی اتاقش زدم..

مبل های آبی طوسی

یه میز چوبی بزرگ وسط مبل ها که خیلی شیک بود

تخت دو نفره ای که واقعا حال میداد روش بپر بپر کنی

از فکر خودم خندم گرفت و نگاهی به

پنجره های تمام قد بزرگ با پرده های آبی طوسی که رنگ ست مبل ها بود

دو سه تا در دیگه توی اتاقش بود که فکر کنم حمام و دستشویی اتاق لباس می بود اون اتاق هارو وقتشو نداشتم دید بزنم

توی اتاقش همه چی بود هر چیزی که میخواستی

یه ال ای دی بزرگ رو به روی تختش بود

میز دراور و به قول شبنم کلی خِنزل پِنزل دیگه..

 

بابا این مسیح پول از پارو واسه خودش بالا میکشه

بچه خر پول گاو..

 

 

 

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.6 (5)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4 (8)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x