17 دیدگاه

رمان هم دانشگاهی جان پارت ۸۷

0
(0)

.

 

 

 

 

تمام مدت به بوییدن عطر تنش گذشت

عطر تنی که همیشه موقع گریه هام و ضجه هام به اون پناه می‌بردم

از اغوشش بیرون اومدم

چشمای نمدارش خبر از قطره های اشک میداد

 

***

#بیست.روز.بعد

 

بیست روز از اون روز کذایی گذشته بود و هنوز نتونسته بودیم برای آریا قلب پیدا کنیم

ده روز دیگه عروسی مائده بود و همه در تکاپوی خرید و بقیه ی چیزا بودن..

توی این بیست روز همیشه همینجا بودم و فقط برای حموم به خونه میرفتم و سریع برمیگشتم

الهام خانوم هم همیشه از این کار من شاکی بود..

دلارام و شوهرش برگشته بودن خونشون

دلم برای فندق یه ذره شده بود

این چند روز انقد اشک ریخته بودم دیگه چشمام خشک شده بود..

از دور مائده رو می دیدم که سراسیمه به طرفم میاد

قلبم لرزید

استرس وجودمو گرفت

چرا اینطوری میومد؟

نزدیکم که رسید نگرانی هامو توی سوالام ریختم و ازش پرسیدم

_ چیشده مائده؟!

چرا اینطوری میای؟!

از یه طرف خوشحال بود از یه طرف ناراحت

به آرتین نگاه کردم

_ آرتین حد اقل تو بگو چیشده خب

مائده رو کرد به ارتین و بهش گفت که اون برای من توضیح بده

آرتین هم دستمو گرفت و برد یه گوشه

_ بگو آرتین تو رو خدا من کشش ندارم

+ میگم یه لحظه آروم باش حالا

_ بگو دیگه سریع.

صداشو صاف کرد

+ برای آریا قلب پیدا شده

تمام نگرانی هام فروکش کرد

_ اینکه خبر خوبیه آرتین کی هست؟ کجا هست؟

+ این قسمتش خبر خوبیه دلوین

این قلب مال پسر یکی از اشناهای ماست که مرگ مغزی شده

تاحالا چندین نفر بهش گفتن برای پیوند قلب اما اجازه نمیده

خیلی خانواده ی سرسختی ان

انقدر خوشحال شده بودم که هیچی نمی‌فهمیدم

_ اشکال نداره ارتین ادرسشونو بده من راضیشون میکنم

+ من ادرسو بهت میدم مائده ولی بعید میدونم قبول کنن

_ انشالله که قبول میکنن

به طرف مائده رفتم نفسشو بیرون فرستاد

+ ارتین از آریا هنوزم گله داره

اما چون تو بهش کمک کردی به من برسه خواست دینشو ادا کنه

دستشو گرفتم و به گرمی فشردم

من چقدر به این زوج مدیون بودم خدا بدونه!

ادرسو از آرتین گرفتم و صبر کردم که برن بعد رفتم پیش الهام خانوم و اجازه گرفتم..خیلی خوشحال شده بود و میخواست همرام بیاد اما به زور نگهش داشتم

خداحافظی کردم و به سمت در خروجی رفتم از در بیرون زدم و سوار ماشین شدم

_ خدایا کرمتو شکر..یه روز میدی یه روز میگیری..کمکم کن مثل همیشه من به کمک تو محتاجم..خدایا کمکم کن این قلبه جور بشه برای اریا قول شرف میدم ده نفرو اربعین بفرستم کربلا..

 

بوسی هم براش فرستادم و ماشینو روشن کردم و حرکت کردم سمت ادرس

تو محله های بالای شهر زندگی میکردن

پس وضع زندگیشون خوب بود

کوچه به کوچه رو گشتم و در آخر خونه و پیدا کردم..

جعبه ی شیرنی رو توی دستم گرفتم و از ماشین پیاده شدم.

به سمت در ورودی رفتم و زنگ درو فشردم

یه خونه باغ تک زنگ..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (1)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
اشتراک در
اطلاع از
guest

17 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Tara
Tara
1 سال قبل

چرا اسمش هم دانشگاهی جان؟🤣

سپیده و قاسم
سپیده و قاسم
پاسخ به  Tara
1 سال قبل

راست میگه چرا؟
نکنه دلوین بره با هم دانشگاهی جانش ازدواج کنه😂💔

Tara
Tara
پاسخ به  سپیده و قاسم
1 سال قبل

چمیدونمم🥲🤭🤣

رمان خون
رمان خون
پاسخ به  Tara
1 سال قبل

فکر می کنم منظورش از هم دانشگاهی جان اون سه تا دوستانش هست که عین خواهر هستن

Slin
Slin
1 سال قبل

احساس میکنم اینا شرط میزارن باید چمدونم ازدواج و….

سپیده و قاسم
سپیده و قاسم
1 سال قبل

بعد میگین چرا خوشت از آرتین نمیاد
مگه اریا چیکارش کرده ک ازش گله داره

Nothing
Nothing
پاسخ به  سپیده و قاسم
1 سال قبل

چون با زنش صمیمی بوده حتما و غیرتی شده چشم دیدنش رو نداره😂😂
بیچاره آریا 😶‍🌫️

سپیده و قاسم
سپیده و قاسم
پاسخ به  Nothing
1 سال قبل

اینجوری ک هیچ دختری نمیتونه با پسرا حرف بزنه😐

S.wq
S.wq
پاسخ به  سپیده و قاسم
1 سال قبل

خب نره صحبت کنه وقتی میبینه شوهرش دوست نداره😂😂

برف
برف
پاسخ به  سپیده و قاسم
1 سال قبل

و منی که یادم نیست آرتین کیه😶

S.wq
S.wq
پاسخ به  برف
1 سال قبل

وا🤣شوهر مائده

برف
برف
پاسخ به  S.wq
1 سال قبل

آها😂🙏حواس نمیمونه برای آدم🤦‍♀️😂

S.wq
S.wq
پاسخ به  سپیده و قاسم
1 سال قبل

و منی که خوشم میاد🥲😁

Maede.F
Maede.F
پاسخ به  Delvin
1 سال قبل

🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣

سپیده و قاسم
سپیده و قاسم
پاسخ به  Delvin
1 سال قبل

حالا خوبه همچنین مالی هم نیس

Maede.F
Maede.F
1 سال قبل

عالی بود

دسته‌ها

17
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x