رمان گرداب پارت 182

5
(2)

 

 

سورن هم گریه ش گرفته بود و صداش به وضوح می لرزید:

-دو سه روز کامل گریه و التماس میکردن..حتی یادمه روز اخر پرند جیغ میکشید و خودشو میزد..به زور بردنم کمپ ترک اعتیاد….

 

صدای گریه ی سوگل بلندتر شد و شونه های سورن هم از گریه لرزید:

-سه ماه تو کمپ بودم..هرروز پرند میومد دیدنم..گاهی خاله هم میومد..انگار واقعا پسرشون بودم..هرروز یه عالمه برام خوراکی و غذا میاوردن..باهام حرف میزدن و بهم دلداری میدادن..بدون اینکه خسته بشن، کلی بهم محبت می کردن و با حرفها و مهربونیاشون تحمل اونجارو برام راحت تر کرده بودن..واسه منه خر..مگه من ارزششو داشتم..نمی دونی برام چه کارهایی کردن سوگل..نمی دونی چقدر اذیتشون کردم..خون به جیگرشون کردم و دقشون دادم تا ترک کردم……

 

سوگل با دیدن حال سورن، غم خودش رو برای لحظاتی فراموش کرد و با گریه چرخید و سورن گریون رو محکم بغل کرد….

 

تو بغل هم زار می زدن و سوگل قربون صدقه ش می رفت:

-الهی بمیرم داداشی..چی کشیدی تو..خاک تو سر من که کنارت نبودم..قربونت برم..قربونت برم…

 

سورن هم دست هاش رو دور سوگل حلقه کرد و پیشونیش رو به شونه ش تکیه داد و عمیق اما بی صدا گریه می کرد….

 

سوگل دستش رو روی شونه های لرزون سورن کشید و با گریه نالید:

-دردت به جونم..گریه نکن..دیگه تموم شده..خداروشکر که تموم شده..بمیرم برای دردهایی که کشیدی و منِ نفهم کنارت نبودم..بمیرم…..

 

سورن سرش رو بلند کرد و سوگل رو محکم تر تو اغوشش گرفت و موهاش رو بوسید:

-خدانکنه..به امید دیدن دوباره ی تو سرپا شدم..برای اینکه دوباره ببینمت، اینجوری بغلت کنم و بوت کنم دوباره خودمو ساختم..عشق داداشی….

 

 

محکم تر همدیگه رو بغل کردن و زار زدن..

 

سوگل هق هق می کرد و سورن بی صدا و مردونه اشک می ریخت…

 

در همون حال نگرانِ سوگل هم بود که حالش بد نشه..

 

یک دستش رو روی صورتش کشید و اشک های خودش رو پاک کرد و بعد همون دستش رو روی سر سوگل گذاشت و با صدای دو رگه لب زد:

-سوگل جان..عزیزم ببینمت..

 

سر سوگل رو از روی سینه ش بلند کرد و مهربون به صورت خیسش خیره شد…

 

اشک های سوگل رو هم پاک کرد و گفت:

-اروم باش عزیزدلم..حالت بد میشه..

 

سوگل با اینکه حالش به شدت بد بود اما برای اینکه سورن اذیت نشه، باقی اشک هاش رو از روی صورتش پاک کرد و گفت:

-خوبم..نگران نباش..

 

سورن مشغول نوازش موهای سوگل شد و کمی سکوت کردن و سوگل بود که سکوت بینشون رو شکست:

-پس برای همین پرند اینقدر اصرار میکرد که مراقبت باشم..حتی روز اخر ازم خواهش کرد تنها نذارم جایی بری…

 

لبخند کمرنگی روی لب های سورن نشست و سرش رو به تایید تکون داد:

-اره..اونجام که بودم خودش نمیذاشت تنها جایی برم..همه جا مثل یه جوجه دنبالم بود..حتی وقتی سرکارم میرفت به خاله می سپرد حواسش باشه من بیرون نرم…..

 

سوگل هم لبخند زد و از ته دل گفت:

-خدا حفظش کنه..چقدر بهشون مدیون شدم..

 

و بعد انگار که چیزی یادش اومده باشه با عجله گفت:

-چرا اون اوایل زنگ میزدی حرف نمیزدی؟..چرا زودتر بهم خبر ندادی؟…

 

 

سورن نفس عمیقی کشید و گفت:

-از ماجراهای اینجا خبر نداشتم..حتی نمی دونستم شاهین دستگیر شده یا نه..تا اینکه پرند که میدید من خیلی نگرانم، کیان رو فرستاد تهران تا پرس و جو کنه..وقتی فهمیدم شاهین دستگیر و اعدام شده نفسم بالا اومد..خیالم از تو راحت شد..بعدم هنوز تو ترک بودم……

 

مکثی کرد و اروم ادامه داد:

-نمی خواستم با اون حال منو ببینی..گذاشتم کامل پاک بشم بعد بهت خبر بدم..اما دلم طاقت نمیاورد و خیلی که دلتنگ میشدم، زنگ میزدم صداتو بشنوم…..

 

سوگل لبخند زد و با لحن شوخی گفت:

-که بیشتر از صدای منم، بد و بیراه های سامیار رو می شنیدی…

 

سورن هم خنده ش گرفت و گفت:

-اره..قطع که می کردم، اونور منم جوابشو میدادم..

 

سوگل زد زیر خنده و سورن ادامه داد:

-پرند که یه وقتایی کنارم بود و داد و فریاد سامیارو می شنید کلی می ترسید..ندیده ازش وحشت داشت..همش می گفت خواهرت چه جوری این مرد ترسناک رو تحمل میکنه…..

 

خنده ی سوگل بیشتر شد و دوتایی کمی خندیدن و اروم که شدن، سوگل سرش رو به شونه ی سورن تکیه داد و با لبخندی که روی لبش مونده بود، به روبه روش خیره شد…..

 

براش جالب بود که تو هر بحثی سورن از پرند حرف میزد و ازش تعریف می کرد…

 

می دونست برادرش دلتنگ شده و از دلتنگی زیاد همش درموردش حرف میزنه…

 

دست سورن رو توی دستش گرفت و بوی تنش رو عمیق نفس کشید و پلک هاش رو بست و زیرلب زمزمه کرد:

-خداروشکر که پیشمی..خداروشکر..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.6 (5)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x