رمان گرداب پارت 183

5
(2)

 

 

***************************************

 

تازه از سر کار برگشته بودم و بعد از ناهار، توی اتاقم و روی تخت دراز کشیده بودم و تو چرت بودم….

 

زندگی به روال سابق برگشته بود و همه چیز شده بود مثل روزهایی که هنوز با سورن اشنا نشده بودیم….

 

همه چیز مثل گذشته بود جز من..

 

این حال من بود که تغییر کرده شده بود و هرروز بی قرار و بی قرارتر میشد…

 

کلافه تو جام جابه جا شدم و لای چشم های خمارم رو باز کردم…

 

فکر و خیال های تو سرم اجازه نمیداد خوابم ببره..هرلحظه از یه شاخه به شاخه ی دیگه می پرید و حالم رو بدتر می کرد….

 

خصوصا که مامان گفت امروز صبح سورن بهش زنگ زده و حالمون رو پرسیده…

 

درکنار دلتنگی زیاد، دلخور هم بودم..

 

چرا به من زنگ نمیزد؟..چرا از خودش شماره ای بهم نمیداد؟…

 

می دونستم اون مثل من نیست و دلیلی نداشت هرروز بخواد بهم زنگ بزنه و باهام در ارتباط باشه…

 

نمی دونم چرا دلخور بودم..دلیل موجه ای برای ناراحتیم نداشتم..اون که به من تعهدی نداشت…

 

همه ی اینارو می دونستم اما بازم ته دلم، توقع این همه بی خبری و بی محلی رو نداشتم…

 

مامان گفت حالش خوب بوده و خیالم راحت شد که حداقل اون خوبه…

 

روزها عکس هایی که توی گوشیم، باهم گرفته بودیم رو ورق میزدم و بغض بزرگ تو گلوم رو قورت میدادم….

 

دلم پر پر میزد واسه اینکه یک بار دیگه ببینمش..

 

نفسی کشیدم و با بلند شدن صدای گوشیم، سرم رو چرخوندم و دستم رو دراز کردم سمت عسلی و گوشی رو برداشتم….

 

 

 

نگاهم بهت زده به شماره روی گوشیم خیره موند و دلم هرهر ریخت…

 

اقاجون بود و من احساس کردم یهو سرم داخل یک ظرف اب داغ فرو رفت…

 

می دونستم باهام چکار داره اما نمی دونستم باید چی بهش بگم…

 

از جا پریدم و گوشی به دست از اتاق دویدم بیرون..

 

با دلهره مامان رو صدا کردم:

-مامان..مامان کجایی؟..

 

صداش رو از داخل اتاق شنیدم:

-اینجام پرند..چی شده؟..

 

دویدم سمت اتاقش و در رو به ضرب باز کردم..

 

جلوی در باز کمدش ایستاده بود و پشت به در اتاق بود که با وحشی بازی من با ترس چرخید طرفم….

 

با وحشت نگاهش کردم و گوشی رو بالا گرفتم:

-اقاجون زنگ میزنه..

 

چشم هاش گرد شد و متعجب گفت:

-خب زنگ بزنه..جواب بده ببین چیکار داره..

 

دست ازادم رو محکم کوبیدم تو پیشونیم و به خودم لعنت فرستادم که چرا تا الان موضوع رو براش تعریف نکردم….

 

لبم رو محکم گزیدم و کم مونده بود بزنم زیر گریه:

-مامان..یه چیزی شده..

 

با ترس راه افتاد طرفم و بازوم رو گرفت و کشید سمت تختخوابش و من رو روش نشوند و خودش هم کنارم نشست….

 

دستم رو توی دستش گرفت و با ارامش گفت:

-باشه عزیزم..اروم باش..چند نفس عمیق بکش..

 

چشم هام رو بستم و تند تند نفس کشیدم..

 

تماس قطع شده بود و می دونستم دوباره زنگ میزنه..

 

 

چشم هام رو باز کردم و به مامان خیره شدم که لبخنده محوی زد و اروم گفت:

-خیلی خب..حالا اروم تعریف کن ببینم چی شده..

 

مضطرب و با صدایی که به شدت می لرزید، شروع کردم به تعریف کردن اون روزی که کاوه اومد دنبالم و بردم پیش اقاجون….

 

صورت مامان هرلحظه بیشتر توی هم میرفت و چشم هاش برزخی میشد…

 

حرف های اقاجون رو که براش گفتم، اخم هاش شدید تو هم فرو رفت و دستم رو محکم فشرد…

 

حرفم که تموم شد، زدم زیر گریه و نالیدم:

-مامان..مامان من حالا چیکار کنم؟..

 

مامان محکم و حمایت گرانه کشیدم تو بغلش و با اطمینان گفت:

-نگران نباش..مگه من به همچین چیزی اجازه میدم..تورو به هیچ کاری نمی تونن مجبور کنن..مگه از رو جنازه ی من رد بشن..اروم باش..بسپارش به من…..

 

دست های مامان از عصبانیت به لرزش افتاده بود و به سختی داشت خودش رو کنترل می کرد…

 

با بلند شدنِ دوباره ی صدای گوشیم، تو جام پریدم و با وحشت به مامان نگاه کردم…

 

پلکی زد و گوشی رو از تو دستم بیرون کشید و من با ترس صداش کردم:

-مامان..میخواهی چیکار کنی؟!…

 

-تو همینجا بشین..من باهاش حرف میزنم..

 

تماس رو قبل از اینکه قطع بشه وصل کرد و درحالی که گوشی رو کنار گوشش می گذاشت، از جاش بلند شد و محکم جواب داد:

-الو..سلام..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.6 (5)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Titi
Titi
9 ماه قبل

عالی

دسته‌ها

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x