رمان گرداب پارت 189

5
(2)

 

 

*************************************

 

طبق معمول، روی پله جلوی ساختمان نشسته بودم و درحال پیام دادن تو گروه واتساپمون بودم….

 

داشتم خبر اومدن سورن رو به بچه ها میدادم..طاقت نداشتم تا فردا صبر کنم…

 

همینطور که تصور می کردم خیلی خوشحال شدن و دنیز داشت غر میزد که چرا زودتر بهشون خبر ندادم تا بیان سورن رو ببینن….

 

اونها هم مثل من دلشون براش خیلی تنگ شده بود..

 

همینطور تند تند درحال چت کردن بودم که صدای باز شدن در خونه رو از پشت سرم شنیدم…

 

سرم رو چرخوندم و سورن رو دیدم که داشت به طرفم می اومد…

 

لبخندی بهش زدم که اون هم لبخنده محوی زد و گفت:

-چیکار میکنی؟!..

 

به گوشیم اشاره کردم و گفتم:

-دارم با بچه ها چت میکنم..خیلی خوشحال شدن از اومدنت..میگن دیروقته وگرنه میومدن دیدنت…

 

کنارم لبه ی پله نشست و گفت:

-منم دلم تنگ شده براشون..فردا باهاشون بریم بیرون..

 

سرم رو تکون دادم:

-باشه..فردا پنجشنبه اس..میدونی که پنجشنبه ها زودتر میاییم..باهاشون قرار میذارم شب بریم بیرون….

 

سورن هم سری به تایید تکون داد:

-عالیه..

 

خواستم چیزی بگم که صدای الارم یک گوشی بلند شد..

 

با اینکه صدا برام اشنا نبود، با تعجب گوشیم رو بالا اوردم و با دیدن صفحه ش که خاموش بود، نگاهم رو چرخوندم سمت سورن….

 

 

 

پاش رو دراز کرد و دست داخل جیبش برد و یک گوشی دراورد…

 

گوشی گرفته بود؟..پس چرا به من زنگ نزده بود تا شماره ش رو داشته باشم؟…

 

بی توجه به نگاه خیره و متعجب من، تماسش رو باز کرد و گوشی رو کنار گوشش گذاشت:

-الو..سلام عزیزم..قربونت شما چطورین..خونه ام..اره راحت رسیدم مشکلی نبود..فدات بشم منم همینطور..سوگل جان عزیزم ما باهم حرف زدیم..چشم سر قولم هستم….

 

نیم نگاهی به من انداخت و در جواب سوگل گفت:

-همینجاست..اره..خوبه عزیزم..

 

لبخندی زد و دوباره نگاهم کرد و این دفعه خطاب به من گفت:

-سوگل سلام میرسونه..

 

به زور لبخندی روی لبم نشوندم و گفتم:

-سلامت باشه..بهش سلام برسون..بگو چرا شما نیومدین؟…

 

سورن گوشی رو توی دستش جابه جا کرد و گفت:

-شنیدی؟..

 

مکثی کرد و دوباره رو به من گفت:

-میگه من دیگه مسافرت برام ممنوع شده، نوبت شماست که بیایین…

 

لبخندم پررنگ تر شد:

-حتما مزاحمشون میشیم..انشالله به سلامتی فارغ بشه و این دفعه با نی نیش بیاد پیشمون…

 

سورن خندید و سوگل که صدای من رو می شنید، جواب داد و سورن دوباره حرف هاش رو برام تکرار کرد و همینطوری کمی باهم حرف زدیم….

 

خداحافظی که کردن و سورن گوشی رو قطع کرد، بی اختیار خیره خیره نگاهش کردم…

 

 

 

گوشیش رو توی دستش چرخوند و با تعجب نگاهم کرد:

-چیزی شده؟!..

 

لب هام رو جمع کردم و با لحنی که ناخوداگاه گله داشت گفتم:

-گوشی گرفتی..

 

بی حرف و متعجب نگاهم کرد که دوباره خودم به حرف اومدم و اروم و با گلایه گفتم:

-چرا بهم زنگ نزدی که شمارتو داشته باشم؟..

 

نفس عمیقی کشید و نگاهش رو ازم گرفت..

 

جواب که نداد، دوباره گفتم:

-ترسیدی مزاحمت بشم؟..

 

بهت زده نگاهم کرد:

-این چه حرفیه پرند؟..

 

لبم رو گزیدم و نگاهم رو ازش گرفتم که دوباره گفت:

-پرند..این چه حرفی بود زدی..هرچی تا الان بوده، زحمت و اذیت من برای شما بوده..ترسیدم مزاحمم بشی؟….

 

باز هم جواب ندادم که گوشیش رو بالا اورد و کمی باهاش کار کرد و یهو صدای گوشی من بلند شد…

 

با تعجب گوشیم رو بالا اوردم و به صفحه ش خیره شدم..

 

چشم هام گرد شد و بهت زده و متحیر به شماره ای که روی گوشیم افتاده بود خیره شدم…

 

شماره انقدر رند و اشنا بود که نیاز نبود فکر کنم و درجا شناختم…

 

چشم های گرد شده ام رو از گوشی گرفتم و به سورن نگاه کردم که لبخنده محوی روی لبش بود و اون هم داشت به من نگاه می کرد….

 

گیج سرم رو تکون دادم:

-این..این شماره..تو..سورن..

 

خنده ی ارومی کرد و چشمکی زد:

-اره شماره ی منه..شناختی؟..

 

-مگه میشه نشناسم..تو..تو بودی؟!..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.6 (5)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
...
...
9 ماه قبل

خیلی کمتر شده 🥺🥺

دسته‌ها

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x