رمان گرداب پارت 220

5
(2)

 

 

 

تو حیاط از صدای قدم هام متوجه شد دنبالشم و سرش رو چرخوند و نگاهم کرد…

 

سری به تاسف تکون داد و به راهش ادامه داد..

 

قبل از اینکه در رو باز کنه، ایستاد تا بهش برسم و کنارش که رسیدم، لبخندی زد و گفت:

-هوا سرده..چرا اومدی بیرون..

 

-اومدم خداحافظی کنم..تو که نه محبتت معلومه، نه عصبانیتت…

 

بازوم رو گرفت و کمی کشیدم جلو و سینه به سینه ش شدم…

 

صورتش رو خم کرد توی صورتم و گفت:

-همه چی جای خودش..وقتی جلوم اون حرفهارو میزنی، توقع داری مثل خیار وایسم نگاه کنم؟..خب معلومه که عصبی میشم….

 

نگاهم رو از اون فاصله ی کم تو چشم هاش دوختم و لب زدم:

-من که گفتم نمیخوام..چرا از دست من عصبانی میشی..

 

پیشونیش رو به پیشونیم چسبوند و نفسش رو توی صورتم فوت کرد و اهسته گفت:

-از تو عصبانی نشدم..

 

-پس چی؟!..

 

-نمی دونم..حالم بد شد وقتی حرف خواستگار شد..حرفشم عصبیم میکنه…

 

-چرا؟!..

 

نگاهش رو از چشم هام اروم کشوند سمت لب هام و پچ زد:

-چرا؟!..

 

مکث کوتاهی کرد و با همون لحن ادامه داد:

-چون وقتی حتی اسم یکی میاد کنار اسمت، مخم داغ میکنه و بهم میریزم…

 

 

 

لبخند نشست روی لبم و بی اختیار گفتم:

-واقعا؟!..

 

اون هم لبخند زد و چشم هاش رو باز و بسته کرد:

-واقعا..

 

لبخندم پررنگ تر شد و نگاه سورن رنگی از کلافگی گرفت…

 

یک دستش رو برد پشت کمرم چنگ زد و به خودش نزدیک ترم کرد…

 

تقریبا چسبیدم بهش و دست هام رو روی شونه هاش گذاشتم:

-سورن..

 

نیم نگاهی به ساختمان انداخت و وقتی دید همه چی امن و امانه، دوباره نگاهم کرد…

 

سرش دوباره خم شد و لب هاش نشست گوشه ی لبم..

 

نفسم حبس شد و لباسش رو از روی شونه هاش توی مشتم جمع کردم…

 

پلک هام روی هم افتاد و انگار با لب هاش، گوشه ی لبم رو ذوب کرد…

 

با مکثی طولانی، لب هاش رو اندازه یک سانت فاصله داد و با همون چشم های بسته هم حرکت لبش به سمت لبم رو حس کردم….

 

مشت هام روی شونه هاش محکم تر شد و منتظر داغی لب هاش بودم که حس کردم چیزی به سرعت از روی پام رد شد….

 

انقدر سریع فاصله گرفتم و جیغ زدم که سورن بیچاره وحشت کرد و تند ولم کرد…

 

شروع کردم به بالا و پایین پریدن و اروم جیغ زدن..

 

 

سورن با ترس و هول شده تند تند گفت:

-چی شد؟..چیه؟..چرا اینطوری میکنی؟..

 

با چشم های گرد شده و وحشت زده گفتم:

-یه چیزی..یه چیزی..از روی..پاهام..رد شد..

 

سورن بازوهام رو محکم گرفت تا نگهم داره و با نفس نفس گفت:

-چیزی نیست..هیچی نیست..گربه بود..

 

با چشم هایی که داشت از کاسه در می اومد، تو جام ثابت شدم و نفس بریده گفتم:

-گر..گربه؟!..

 

-اره اره..گربه بود..اروم باش..

 

دستم رو روی قلب گذاشتم که پر صدا می کوبید و چشم هام رو بستم و با حرص گفتم:

-لعنت بهش..دوتا ادم گنده رو اینجا ندید..حتما باید از روی پاهامون رد میشد…

 

صدای خنده ی سورن رو که شنیدم، چشم هام رو باز کردم و با اخم نگاهش کردم:

-چرا میخندی..ترسیدن من خنده داره؟..

 

کف دستش رو روی لب و چونه ش کشید و با خنده گفت:

-به خودم می خندم..لعنت به شانس من..گندش بزنن..

 

بعد از چند لحظه متوجه ی منظورش شدم و منم زدم زیر خنده…

 

با خنده دست هاش رو دورم حلقه کرد و کشیدم توی بغلش…

 

محکم فشردم و با مکث و پر محبت گفت:

-عزیزم..صدای قلبشو..خیلی ترسیدی؟!..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.6 (5)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4 (8)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Mahsa
Mahsa
6 ماه قبل

یعنی پرند واقعا نمیفهمه ک سورن دوسش داره؟؟😐
سوگل چیشد؟؟بچه ش دنیا نیومد!؟یه سال گذشت بابا

دسته‌ها

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x