رمان گرداب پارت 228

5
(2)

 

 

 

 

با احساس تنگی نفس، اسپری ام رو برداشتم و دوباره زدم و چند تا نفس عمیق کشیدم تا کمی بهتر شدم…

 

گوشی رو توی دستم فشردم و زیر لب نالیدم:

-خداروشکر..خداروشکر..

 

کمی چشم هام رو بستم و اروم نفس کشیدم تا از شوک دربیام و حالم رو به راه بشه…

 

می دونستم کاوه اروم نمیشینه و بالاخره زهرش رو میریزه…

 

نگرانی و دلشوره ام الکی نبود..انقدری می شناختمش که بدونم حتما یک غلطی میکنه…

 

گوشی رو بالا اوردم و خواستم زنگ بزنم و هرچی از دهنم درمیاد بارش کنم که یهو یاده حرفش افتادم…

 

گفته بود توی واتساپ برام یک فیلم فرستاده..

 

با نگرانی وارد واتساپم شدم و با همون شماره ای که زنگ زده بود، یک فیلم فرستاده بود…

 

زدم دانلود بشه و با استرس مشغول جویدن لبم شدم..

 

دانلودش کامل شده بود اما من جرات باز کردنش رو نداشتم…

 

با انگشتی که می لرزید زدم روی صفحه و فیلم پخش شد…

 

معلوم بود از داخل ماشین گرفته شده چون فقط قسمتی از فرمون ماشین دیده میشد…

 

کمی تکون خورد و گوشی بالا اومد و تونستم خیابونی که مطب سورن داخلش بود رو ببینم…

 

فیلم کمی زوم شد و حالا سورن رو هم میدیدم که مشغول حرف زدن با یک نفر بود…

 

#پارت1339

 

فیلم از داخل ماشین و همینطور چندین متر دورتر از سورن و مطبش گرفته شده بود…

 

سورن با مردی که داشت صحبت می کرد، دست داد و اون مرد رفت..

 

نگاهی به دو طرف خیابون کرد و همینکه اومد از خیابون رد بشه، چشم هام گرد شد…

 

یک ماشین از رو به رو، از قسمتی که ماشین های پارک شده کنار خیابون بودن، خارج شد و به سرعت داشت بهش نزدیک میشد….

 

دستم لرزونم رو روی دهنم گذاشتم و انگار که این اتفاق الان جلوم داره رخ میده، با صدای خفه ای نالیدم:

-مواظب باش..

 

سورن متوجه ی ماشین شد و به سرعت قدمی عقب پرید و ماشین با فاصله ی چند سانتی ازش رد شد….

 

انقدر سرعتش بالا بود که بادش باعث شد سورن پرت بشه عقب…

 

اشک هام ریخت روی صورتم و با چشم هایی که بخاطره گشاد شدن و خیرگی زیاد می سوخت، به صفحه ی گوشیم زل زده بودم….

 

مردم به سرعت داشتن دور سورن جمع میشدن و فیلم همینجا تموم شد…

 

دوباره افتادم روی تخت و هق زدم..

 

وای وای..چه بلایی داشت سرم می اومد..

 

اگه فقط کمی دیرتر سورن رفته بود عقب، شک نداشتم با اون سرعت بالای ماشین بدبخت می شدم…

 

اسپری زدم و با گریه نالیدم:

-خدا لعنتت کنه کاوه..خدا شرتو از زندگیم کم کنه که جز بدبختی هیچی برام نداشتی…

 

#پارت1340

 

دست و پام هنوز می لرزید و حالم جا نیومده بود که صدای دینگ پیامک واتساپم بلند شد…

 

با چشم هایی که تار میدید، گوشی رو بالا اوردم..کاوه با همون شماره دوباره پیام داده بود…

 

اشک هام رو پس زدم و پیامش رو باز کردم..

 

“می خوام باهات حرف بزنم..تا یک ساعت دیگه به ادرسی که فرستادم نیایی کار ناتمومی که دیدی رو تموم میکنم..قسم می خورم”

 

و بلافاصله ادرس فرستاد و زیرش هم دوباره تاکید کرد که فقط یک ساعت فرصت دارم…

 

گوشی رو انداختم روی تخت و با مشت افتادم به جون تشک و بالشم…

 

با گریه مشت می زدم و به کاوه بد و بیراه می گفتم..

 

نمی دونستم چکار باید بکنم..اگه نمی رفتم و واقعا بلایی سر سورن می اورد چی؟!…

 

با این فکر دلم لرزید و بی معطلی از جا پریدم..

 

جلوی اینه ایستادم و دستی به سر و صورتم کشیدم تا معلوم نباشه گریه کردم…

 

به سرعت خودم رو مرتب کردم و موهام رو محکم بالای سرم بستم…

 

اولین مانتو و شلواری که دستم اومد رو پوشیدم و یک شال مشکی هم روی سرم انداختم…

 

کیفم رو برداشتم و با الارم دوباره ی گوشیم، پریدم سمت تخت…

 

گوشی رو برداشتم و پیام کاوه رو باز کردم..

 

“چهل دقیقه بیشتر وقت نداری”

 

زیر لب فحشی بهش دادم و نوشتم “دارم میام”..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.6 (5)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4 (8)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Mahsa
Mahsa
5 ماه قبل

یعنی واقعا نمیخواد به هیچ کس چیزی بگه؟؟چند دفعه تا حالا سر همین چیزا با سورن بحثش شده فقط😕

دسته‌ها

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x