رمان گرداب پارت 231

5
(2)

 

 

 

 

چرخید سمت کیان و گفت:

-کجا ممکنه رفته باشه؟..به کسی زنگ زدین؟..یا این اطراف رو گشتین؟…

 

کیان با بی قراری دست هاش رو بهم مالید و گفت:

-غیر از ما سه تا پیش کسی نمی تونه باشه..به کی زنگ بزنیم؟..اون غیر از ما کسی رو نداره…

 

سورن با عصبانیت شروع کرد به راه رفتن و فکر کردن..

 

یک فکر ترسناک توی سرش میومد و میرفت اما با نگرانی پسش میزد و نمی خواست بهش فکر کنه…

 

یک اسم با تمام قوا داشت توی فکرش بزرگ و بزرگ تر میشد…

 

کاوه..

 

حتی یک درصد هم نمی خواست فکر کنه که این غیبت پرند، به اون ربط داشته باشه اما هیچ فکر دیگه ای هم نمی تونست بکنه….

 

از جا کنده شد و به سرعت راه افتاد سمت بیرون..

 

کیان با تعجب و نگرانی نگاهش کرد و سریع دنبالش رفت..

 

البرز هم پشت سرشون رفت و دنیز هم با گریه و نگرانی بلند گفت:

-کجا میرین؟!..

 

اما هیچ کدوم بهش جواب ندادن و بعد از پوشیدن کفش هاشون از خونه زدن بیرون…

 

وسط حیاط کیان بازوی سورن رو کشید و گفت:

-کجا میری؟!..

 

سورن با حرص دستش رو عقب کشید و گفت:

-نمی تونم بشینم اینجا دست روی دست بذارم..میرم این اطراف رو بگردم…

 

#پارت1348

 

کیان سری به تایید تکون داد و رو به البرز گفت:

-تو بمون خونه..اگه خبری شد بهمون زنگ بزن..

 

البرز هم سر تکون داد و با نگرانی گفت:

-باشه..تورو خدا مارو بی خبر نذارین..هرچی شد بهمون زنگ بزنین…

 

کیان “خیلی خب”ی گفت و دنبال سورن از خونه رفت بیرون و البرز هم برگشت داخل خونه…

 

سوار ماشین سورن شدن و سورن با هول استارت زد و ماشین رو روشن کرد…

 

به سرعت دور زد و راه افتاد..

 

چشم هاش رو تا اخر باز کرده بود و با قلبی پر از ترس و نگرانی و دست هایی که می لرزید، اروم رانندگی می کرد و به گوشه گوشه ی خیابون نگاه می کرد….

 

به امید اینکه شاید پرند همین اطراف باشه و بتونه پیداش کنه…

 

به سر خیابون که رسیدن ماشین رو کشید کنار و ایستاد..

 

کیان نگاهش کرد و گفت:

-چرا ایستادی؟..

 

سورن ماشین رو خاموش کرد و با صدای گرفته ای گفت:

-بریم داخل پارک رو بگردیم..شاید اینجا باشه..

 

کیان نگاهش رو به پارک دوخت و سرش رو تکون داد..

 

دوتایی از ماشین پیاده شدن و هرکدوم به یک طرفِ پارک رفتن و شروع به گشتن کردن…

 

#پارت1349

 

این ساعت از شب و با هوایی که داشت کم کم رو به سردی میرفت، پارک خلوت بود و ادم های زیادی داخلش نبودن….

 

همه جای پارک رو سرک کشیدن و حتی به توالت هم رفتن اما نبود که نبود…

 

خودشون هم می دونستن پرند دختر بی فکری نبود که تا این موقع تو پارک بشینه و به کسی هم خبر نده اما تیری بود توی تاریکی….

 

نمی تونستن بی خیال توی خونه بشینن تا خبری از پرند بشه…

 

وقتی تمام پارک رو گشتن، هرکدوم از یک طرف دوباره برگشتن سمت ماشین…

 

کیان با دیدن سورن که به ماشین تکیه داده بود و با چشم های بسته و دست های مشت شده، نفس نفس میزد سری تکون داد….

 

خودش رو بهش رسوند و با حالی داغون گفت:

-نبود..

 

سورن چشم هاش رو باز کرد و گفت:

-بشین بریم از سوپرمارکت سر کوچه هم بپرسیم..شاید دیده باشه…

 

نگاهش رو با ترس به کیان دوخت و با صدایی لرزون گفت:

-تصادفی چیزی نکرده باشه..

 

این فکر خوده کیان رو هم داشت ازار میداد و تا الان سعی کرده بود به زبون نیاره…

 

اب دهنش رو بلعید و با نگرانی گفت:

-خدانکنه..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.6 (5)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4 (8)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x