رمان گلادیاتور پارت 162

5
(2)

 

 

 

 

یزدان که آرام گرفتن گندم را دید ، سر بالا کشید و اینبار از فاصله ای بیست سی سانتی در چشمان او نگاه کرد ………… از این فاصله اندک ، چشمان گندم درشت تر و عسلش ناب تر به نظر می رسید .

 

 

 

ـ چی ……. چی گفتی الان ؟ دارن ما رو می بینن ؟

 

 

 

ـ از خودت هیچ عکس العمل خاصی نشون نده ………… فرهاد بی قصد و غرض بذل و بخشش نکرده و این اطاق و در اختیار ما قرار نداده ……….. تو این اطاق دوربین گذاشته . این تخت دقیقا مقابل دوربینشه .

 

 

 

گندم بی اختیار سر به سمت چپ گرداند و خواست از کنار سر یزدان نگاهی به دیوار رو به رویی تخت بی اندازد که یزدان زودتر قصد و نیت او را فهمید و با سرش راه گندم را بست و اینبار با ابروانی که اندکی بهم نزدیک شده بودند ، سرش را بیشتر به سمت سر گندم پایین کشید و جلوی حرکت اضافی او را گرفت :

 

 

 

ـ هیچ معلوم هست داری چی کار می کنی ؟ خوبه همین الان بهت گفتم جوری تظاهر کن که انگار ما بویی از دوربینی که تو اطاق برای ما جاساز کردن نبردیم .

 

 

 

ـ خب ، خب چرا باید تو اطاق ما دوربین جاساز کنه ؟

 

 

 

یزدان دندان روی هم فشرد و خودش را از روی گندم کنار کشید و کنارش انداخت …………. در حالی که به سقف خیره بود ، دندان قروچه ای کرد و گفت :

 

 

 

ـ فرهاد فکر می کنه که تو معشوقه منی . بخاطر همین دوربینش و مقابل تخت گذاشته که اگه اتفاقی بین من و تو افتاد ازش فیلمی داشته باشه …………. فیلمی که بتونه در آینده با اون من و لای منگنه قرار بده و بهم اعمال زور کنه . مرتیکه حروم زاده .

 

 

 

گندم معنای حرف های یزدان را خوب می فهمید . خجالت زده از معنایی که در کلام یزدان نهفته بود ، خودش را به پهلو چرخاند و به نیم رخ به اخم نشسته او نگاه کرد :

 

 

 

ـ یعنی ………….. یعنی الانم داره ما رو می بینه ؟

 

 

 

ـ احتمالاً .

 

 

 

ـ پس اگه اینجوری باشه که ما حتی نمی تونیم تو این اطاق لباسامون و عوض کنیم .

 

 

 

یزدان هم سرش را به سمت سر گندم چرخاند و چشم در چشمان او انداخت :

 

 

 

ـ چه زمانی که من تو این اطاق باشم ، چه زمانی که نباشم ………… به هیچ عنوان حق نداری وسط این اطاق لباست و در بیاری یا بخوای لباس عوض کنی .

 

 

 

 

 

 

ـ پس لباسام و کجا عوض کنم ؟

 

 

 

ـ توحموم .

 

 

 

ـ اما اگه اونجا هم دوربین گذاشته باشن چی ؟ با این وضع من حتی دستشویی هم دیگه نمی تونم برم .

 

 

 

ـ نگران نباش . اونجا خبری از دوربین نیست .

 

 

 

– چطور ؟

 

 

 

– حمام و دستشویی بخاطر رطوبت احتمالی و اختلالی که ممکنه در زمان ارسال سیگنال ایجاد کنه ، معمولاً زیاد گزینه های مناسبی برای دوربین گذاشتن نیستن .

 

 

 

ـ اما ممکنه که یه دوربین هم اونجا گذاشته باشن ………… تو خودت گفتی که فرهاد آدم درستی نیست .

 

 

 

ـ جلال فقط تونست یه سیگنال از این اطاق دریافت کنه . اونم همینیه که رو به روی تخت گذاشتن .

 

 

 

گندم که معنای حرف او را نفهمیده بود ابرو درهم کشید :

 

 

 

ـ جلال ؟ جلال که با ما بالا نیومد …………. چطوری تونست بفهمه که داخل این اطاق چه خبره ؟

 

 

 

ـ تو اون ساک کوچیکه که من با خودم آوردم ، یه دستگاه ردیاب شنود و ردیاب دستگاه های جاسوسیه ………….. تو تمام این اطاق گردوندمش . جلالم از پایین با لپتاب محیط و بررسی کرد .

 

 

 

گندم با شنیدن کلمه شنود ، چشمانش گشاد شد و ضربان قبلش بالا تر رفت و با صدایی که آرام تر از ثانیه های پیش شده بود زمزمه کرد :

 

 

 

ـ یعنی هم حرفامون و می شنون و هم ازمون فیلم می گیرن ؟

 

 

 

ـ به احتمال زیاد نه ………. چون فقط یدونه فرکانس اینجا پیدا شده ……………. اما در هر حال عقل حکم می کنه که همه جوانب احتیاط و بسنجیم .

 

 

 

ـ حالا ، حالا باید چی کار کنیم .

 

 

 

یزدان نفس عمیقی کشید و در چشمان مضطرب گندم نگاه کرد ………… اینجا جای سخت ماجرا بود . اینکه باید توضیح می داد گندم چگونه باشد و یا در مقابل او چگونه رفتار کند .

 

 

 

ـ باید نشون بدیم رابطه بین ما همونجوریه که اونا فکر می کنن .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 1 (1)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
امیر سالار
امیر سالار
1 سال قبل

خدایی رمان بی حس و حالیه

.....
.....
1 سال قبل

عالی بود پارت بعدی رو بیشتر بزار کم بود

Mahsa
Mahsa
1 سال قبل

تازه میخواد عوض شه حسش؟؟

دسته‌ها

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x