رمان گلادیاتور پارت 238

5
(3)

 

 

 

گندم سر تکان داد و ابروانش نالان درهم فرو رفت و صدای به لرز نشسته اش به گوش یزدان رسید .

 

 

 

ـ چرا مهمه ……… برای گندم مهمه که بدونه تو از دستش ناراحت نیستی ……… که ازش دلخور نباشی . بگو بخاطر مزخرفی که بهت نسبت دادم ، من و می بخشی . بگو بخاطر چرندیاتی که جلوی کتی بهت گفتم ، می بخشیم .

 

 

 

دستانش را به سرعت پایین برد و بدون آنکه نگاه دو دو زده اشکی اش را از چشمان او بگیرد ، دو دستی دست بزرگ یزدان را گرفت و فشرد و بالا آورد و همچون گنجی ارزشمند میان سینه اش گرفت .

 

 

 

بینی بالا کشید و با همان صدای بم نشئت گرفته از گریه هایش ، ادامه داد :

 

 

 

ـ اصلاً مگه نگفتی قراره یه درس درست و حسابی بهم بدی . بده دیگه ………. من برای هر تنبیهی آمادم ………. تنبیهی که بدونم آخرش ختم به بخشیدنم میشه .

 

 

 

یزدان نگاهش را میان چشمان ملتهب شده او چرخاند ………… آزار دادن گندم ، آخرین چیزی بود که در این دنیا می خواست .

 

 

 

آن یکی دست آزادش را بالا آورد و با گوشه شستش ، اشک های او را پاک کرد :

 

 

 

ـ خیله خب ، می بخشمت ………….. فقط بخاطر اینکه می دونستم از دلایل کارام خبر نداشتی .

 

 

 

گندم از شنیدن جمله کوتاه او ، دستش را رها کرد و بی اختیار خودش را محکم و با شتاب به سینه یزدان کوبید و دستانش را دور کمر او حلقه نمود که یزدان غافلگیر شده از این حرکت ناگهانی او قدمی به عقب رفت و به دیوار پشت سرش برخورد کرد .

 

 

 

ـ چی کار می کنی دختر ؟

 

 

 

گندم پلک بست و صورت به سینه یزدان فشرد …………. می توانست میان لحن شوکه یزدان موج ریز خنده را هم حس کند ………. حاضر بود قسم بخورد که موج خنده اش را شنیده ………… و این یعنی ، بخشیده شده بود .

 

 

 

 

 

چند ثانیه ای میشد که خودش را میان سینه او جا داده بود . با مکثی کوتاه ، خواست خودش را عقب بکشد و از او جدا شود که دست یزدان به دور شانه هایش چرخید و او را مجددا به سینه اش چسباند .

 

 

 

ـ تکون نخور ، همینجا بمون ……….. بذار یه ذره آروم شم .

 

 

 

گندم سر از سینه او جدا کرد و اینبار چانه اش را روی سینه او گذاشت و نگاهش را به سمت صورت او بالا کشیده . یزدان گردن عقب داده بود و سر به دیوار حمام تکیه زده بود .

 

 

 

از این زاویه تنها می توانست گردن کشیده او با آن سیبک مردانه گلوی او ، که ته ریش اندکی رویش نشسته بود را ببیند ………. سیبکی که عجیب او را برای بوسیدنش به هوس می انداخت .

 

 

 

پلکی زد و با احساس حرارتی که در گونه هایش از فکری که در لحظه در ذهنش نشست حس نمود ، تکانی به خودش داد و سعی کرد خودش را از او جدا کند …………… احتمالاً این آغوش مردانه یزدان باعث شده بود که افکار مزخرف در ذهنش نفوذ کند . وگرنه او را چه به بوسیدن سیبک گلوی او ؟؟؟؟

 

 

 

یزدان که جنب و جوش او را دید ، سر از دیوار جدا نمود و پایین آورد و نگاهش را به گندم داد .

 

 

 

ـ یه لحظه هم نمی تونی آروم بگیری .

 

 

 

گندم آب دهانش را پایین فرستاد و سعی کرد توجیهی عقلانی و منطقی بیاورد …….‌…. حس می کرد از این فاصله اندک ، چقدر قدرت نگاه یزدان ، زیاد و نفس گیر است .

 

 

 

ـ دیوار حمام یخه ………. کمرت سرما می خوره .

 

 

 

یزدان بی توجه به حرف گندم ، مجدداً سرش را به دیوار پشت سرش چسباند و حلقه دستانش را از دور شانه های او باز ننمود .

 

 

 

ـ الان انقدر تن من پر از حرارته که یه ذره هم سرمای این دیوارا رو حس نمی کنم .

 

 

 

و اجازه داد تا آرامش وجودی گندم آرام آرام در رگ و پیش نفوذ کند و آرامش کند .

 

 

 

ـ بغل کردن تو از خوردن صد تا قرص دیازپام بیشتر جواب میده

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
سارا
سارا
8 ماه قبل

اصلادیگه داره مزخرف میشه رمان

بی نام
بی نام
8 ماه قبل

چه عجب من فکرمیکردم گندم اسکوله یزدان هم خواجه ست خوشم اومد یواش یواش یخشون آب میشه 😎😎

رها
رها
8 ماه قبل

گلادیاتور لغب خود نویسنده هست،آخه اصلا توجهی به نظر خواننده نمیکنه،بجای بیشتر کردن پارت ها اونو کمتر میکنه… واقعا جای تاسفه🤐🤨🧐

دسته‌ها

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x