رمان گلادیاتور پارت 239

5
(3)

 

 

 

گندم در حالی که خجالت زده گوشه لبش را می گزید ، نفس عمیقی کشید …………. با یزدان راحت بود . با او تعارف نداشت ، اما بودن در آغوشش آن هم در حالی که یزدان اینچنین از آغوش آرام بخش او تعریف میکرد ، معذبش می نمود .

 

 

 

گندم همانطور بی تحرک سر به سینه یزدان تکیه داده بود و بلاتکلیف مانده بود که چه کند ……….. آغوش یزدان برایش اعتیاد آور بود و او این را خوب می دانست .

 

 

 

ـ دیگه دور و بر کتی نچرخ .

 

 

 

گندم دوباره سر بالا کشید و چانه اش را به سینه او تکیه داد که نگاهش بی هیچ کنترلی مجدداً روی سیب گلوی او نشست ……… در حالی که خیره خیره سیب گلوی او را نگاه می کرد ، پرسید :

 

 

 

ـ چطور ؟

 

 

 

یزدان عاقبت دستانش را از دور شانه های او آزاد نمود و تکیه اش را از دیوار گرفت و در حالی که به سمت زمین خم می شد تا کت افتاده اش را از کف حمام بردارد و از این فضای بسته حمام بیرون رود ، گفت :

 

 

 

ـ دختر خوبی نیست .

 

 

 

و از کنار گندم گذشت و از حمام خارج شد و وارد اطاق گشت و در حالی که دکمه های سر آستین پیراهنش را باز می نمود لبه تخت ، رو به روی تابلو نشست .

 

 

 

گندم هم دنبالش راه افتاد روی صندلی میز غذاخوری چهار نفره ای که در اطاقشان بود ، نشست و نگاهش کرد .

 

 

 

ـ چرا دختر خوبی نیست ؟ به نظر من که دختر خوبی میرسه .

 

 

 

یزدان دکمه های سر آستین نقره اش را لبه تخت روی تشک گذاشت و دست به سمت دکمه های پیراهنش برد و یکی یکی بازشان کرد .

 

 

 

ـ در همین حد بدون که هر چقدر از اون زن دوری کنی به نفع خودته ‌ .

 

 

 

 

 

گندم ابرویی بالا داد و دستمال مرطوبی از روی میز برداشت تا صورتش را پاک کند ……….. با آن همه گریه ای که او کرده بود ، می دانست الان باید چه چهره درهم ریخته ای داشته باشد .

 

 

 

ـ اتفاقاً من که باهاش حرف می زدم ، دختر خیلی خون گرم و مهربونی به نظر می رسید ………. مهم تر از همه اینکه مثل نسرین چشمش دنبال این مرد و اون مرد نبود .

 

 

 

یزدان سر بالا کشید و به گندمی که در حال دستمال کشیدن صورتش بود نگاه کرد و پف کلافه ای کشید ………….. نمی دانست این یک قلم مورد را چگونه حالی گندم کند .

 

 

 

سعی کرد خیلی سر بسته و کوتاه جوابش را دهد .

 

 

 

ـ با گرایشی که اون داره ، نمی تونه سمت مردی بره .

 

 

 

گندم که داشت زیر چشمانش را دستمال می کشید ، با این حرف یزدان دستش از حرکت ایستاد و متعجب به یزدان نگاه نمود .

 

 

 

ـ گرایش ؟ یعنی چی نمی تونه به سمت مردا بره ؟

 

 

 

ثانیه ای بعد در حالی که انگار فکری به ذهنش خطور کرده باشد ، چشم گرد کرد و با شک و تردید ادامه داد :

 

 

 

ـ یعنی چیزه ؟ …………. یعنی از ایناست که ظاهرشون دختره اما چیز دارن ؟؟؟

 

 

 

یزدان از نوع گفتن گندم و چیز چیز کردن هایش و بدتر از همه چشمان گشاد شده او به خنده افتاد و گندم نگاهش به سمت دندان های یک دست سفید او کشیده شد .

 

 

 

گندم گاهی زیادی گیج و صفر کیلومتر می زد .

 

 

 

ـ از دست تو گندم .

 

 

 

گندم چهره در هم کشید :

 

 

 

ـ خب خودت میگی نمی تونه با مردا باشه ………. فقط کسی که واقعا مرد باشه نمی تونه به سمت مردی بره . نکنه تو با اینم بودی ؟ بعد دیدی که طرف دختر نیست و بجاش چیز داره ، جون و آبرو و شرفت و برداشتی و فرار کردی ؟! ها ؟؟؟؟

 

 

****

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
P:z
P:z
8 ماه قبل

بخدا که این نویسنده نمیدونه باید چجوری ادامه ش بده
یه سری چیزای جزئی و بدردنخور رو هی به گونه ای متفاوت مینویسه میگه این یه پارت دیگه
ای خدا

...
...
8 ماه قبل

نویسنده جان به نظرم تو فقط اینا رو برسون به خونشون رمانو تموم کن ما خودم تا تهش بریم بهتره

ریدی به رمان برادر

Sogand
Sogand
8 ماه قبل

فقط منم که حس می‌کنم این گندم انگار ۱۰ سالشه؟

black girl
black girl
8 ماه قبل

سم دوران:/ جون و آبرو و شرافت و برداشتی و فرار کردی😐😂💔

Mahsa
Mahsa
8 ماه قبل

دو خط چرت و پرت

دسته‌ها

5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x