رمان گلادیاتور پارت 242

5
(2)

 

 

 

 

گندم سری تکان داد و داخل رفت ……….. با اینکه دیگر به هیچ عنوان برای بازگشت به آن مهمانی کزایی شور و اشتیاقی نداشت ، اما از اینکه یزدان دوباره به همان یزدان دوست داشتنی خودش بدل شده بود ، خوشحال بود ………. همان یزدانی که خوب بلد بود او را همچون مومی میان پنجه های قدرتمندش بگیرد و ورز دهد .

 

 

 

نگاهی به تصویر خودش در آینه روشویی انداخت …………. آنقدر آرایشش افتضاح روی صورتش پخش شده بود که به نظر می رسید جز با آب و صابون ، جور دیگری نمی شد صورتش را تمیز کرد .

 

 

 

دست و صورت شسته در حالی که داشت صورتش را با حوله خشک می کرد ، از سرویس بهداشتی خارج شد و یزدان را نشسته لبه تخت و پشت به خودش در حال کار با لپتابی دید . هر روز که می گذشت وجه دیگری از شخصیت یزدان را می دید و کشف می کرد …………. می دانست یزدان هم همچون خودش هرگز شانسی برای تحصیل کردن نداشته و اگر مهارتی را آموخته ، تنها به واسطه هوش و پشتکار بی مثال خودش بوده .

 

 

 

از تخت بالا رفت و خودش را از پشت سر او ، به سمتش کشید و او را در حال جستجو در google Earth دید ……….. بر خلاف یزدان ، او آشنائیت چندانی با این تکنولوژی ها نداشت .

 

 

 

سنگینی اش را روی کمر او انداخت و دستانش را دور گردن او حلقه نمود . یزدان شوکه از این کار یکدفعه ای و ناگهانی او ، به سرعت لپتاپ روی پایش را گرفت تا لپتاب روی زمین نه افتد .

 

 

 

گندم چانه بر روی شانه او گذاشت و گونه اش را به صورت ته ریش دار او چسباند و نگاهش را اینبار دقیق تر بر روی نقشه ای که در لپتاب یزدان باز بود ، گرداند .

 

 

 

ـ داری چی کار می کنی ؟

 

 

 

یزدان بدون آنکه نگاه از صفحه باز پیش رویش بگیرد ، پنجه میان چفت دستان گندم انداخت و بدون اعمال کوچکترین زوری ، دستان او را از دور گردنش باز کرد و بدون آنکه جواب سوالش را بدهد ، گفت :

 

 

 

ـ اگه کاری داری که باید انجام بدی ، زودتر انجام بده که ده دقیقه دیگه باید بگردیم پایین ‌.

 

 

 

 

 

گندم خودش را از روی کمر او جمع کرد و با قیافه ای آویزان شده از تخت پایین آمد و به سمت میز آرایشش راه افتاد ………….. حس می کرد یزدان این روز ها با جواب های سربالایی که گه گاهی به او می داد ، یک جورهایی او را از سر خودش باز می کند .

 

 

 

روی صندلی میز آرایشش نشست و از داخل آینه به یزدانی که باز هم نگاهش میخ لپتاب روی پاهایش شده بود ، نگاه نمود و اعتراضی گفت :

 

 

 

ـ مطمئن باش یه روزی گذر پوست به دباغ خونه هم می افته آقا یزدان .

 

 

 

و یزدان حتی کوچکترین زحمتی به خود نداد که سر که هیچ ، حتی نگاهش را شده اندکی سمت او بچرخاند و گندم حرصی را نگاهی بی اندازد …………. در همان حال که در حال بررسی چیزی در لپتابش بود ، جواب او را داد :

 

 

 

ـ سرت تو کار خودت باشه گندم …………. زودتر آماده شو که من نمی تونم بیشتر از ده دقیقه این بالا بمونم .

 

 

 

گندم چهره در هم کشید ………….. بد عادت شده بود یا پر توقع ، که دلش می خواست توجهات یزدان بیش از این حرف ها معطوف او باشد ؟؟؟

 

 

 

ـ خب تو اگه خیلی عجله داری می تونی تنهایی بری پایین …………… من همین بالا می مونم .

 

 

 

ـ قول یه آهنگ و به یه دختر سرتق دادم . امکان نداره که زیر حرفم بزنم …………. دوتا چیز مالیدن به اون صورت که این همه وقت نمی خواد .

 

 

 

گندم کرم مرطوب کننده ای که در دست داشت را روی میز انداخت و صورتش را کامل سمت او چرخاند :

 

 

 

ـ آهنگ نخواستم . بلند شو برو پایین . من همینجا می مونم .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
رها
رها
8 ماه قبل

از هرچی مهمانیه سیر شدیم، فکر کنم نویسنده عاشق مهمانیه،،،،🤢🥴

دسته‌ها

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x