5 دیدگاه

هم دانشگاهی جان پارت ۳۰

5
(1)

.

 

 

 

ارتین: نه والا..ارتباط ندارم..گفتن که من باعث حال بد شما شدم و دیگه کاری باهاشون نداشته باشم

اما من کم نیاوردم و هی بهش پیام میدادم..زنگ میزدم‌..حتی شاید امشب ۱۰۰ دفعه زنگ زده باشم..اما جواب نمیده

_ مائده گفت شما باعث حال بد منی؟

آرتین: بله.. درسته..فکر میکنم بخاطر حرفیه که اون روز بهتون زدم

_ من شاید ناراحت شده باشم..اما بخاطر حرف شما دو یا سه روز نمیرم کما..

آرتین: چیییییی؟؟؟

کمااااا؟؟؟؟

_ بله آقای رادمهر کما

آرتین: من..من واقعا متاسفم خانم بهداد

من نمی‌خواستم اینطوری بشه من واقعا شرمندم

_ نگران نباشید آقای رادمهر

من از شما دلگیر نیستم

الآنم حالم خیلی خوبه

ببخشید مزاحم شدم..من میخواستم بدونم فقط با مائده در ارتباط هستید یا نه

نگران نباشید..من هرکاری از دستم بر بیاد دریغ نمیکنم

ارتین: ممنونم از لطفتون..خواهش میکنم شما مراحمید

خدانگهدارتون

_ خداحافظ

حالا دیگه وقتش بود پیام آریا رو سین بزنم

تردید داشتم با کلی کلنجار رفتن بالاخره پی ویشو باز کردم

نوشته بود

” چشمانی داشته باش که بهترین ها را می بیند‌،قلبی که بد ترین ها را می بخشد،ذهنی که بدی ها را فراموش می کنند و روحی که هرگز ایمانش را نمی بازد”

چندین بار خوندمش قشنگ بود…چیزی ازش نمیفهمیدم‌.. نمیدونستم که برای خدا حافظیه یا جمله ی انگیزشی

خداکنه خدا حافظی نباشه

پشیمون بودم..به حدی پشیمون که کاری از دستم بر نمیومد

مبینا خواب رفته بود

من استعلاجی داشتم و دانشگاه نمی رفتم اما بچها فردا باید میرفتن دانشگاه بخاطر همین زود خوابیدن

رفتم لب پنجره پنجره رو باز کردم و هوای پاییزی رو کشیدم داخل ریه هام

تنفس های مجدد حالم رو جا میاورد

چشمم خورد به ماشینم

به آذر قشنگم

دلم بیرونو میخواست با ماشینی که براش چقدر جنگیدم

مائده سوییچ هامو نیاورده بود بده بهم

لباس هامو با یه دست لباس گرم پاییزی عوض کردم و یه روسری بافتنی هم که مامانم بافته بود برامو انداختم رو شونه هامو از اتاق زدم بیرون

بچها هم مست خواب بودن محبوبه و رامتین هم که داخل اتاق بودن اما لامپ اتاق خاموش بود

همه رو از نظر گذروندم و یه نگاه با جا سوییچی دم در انداختم

خدا رو شکرررر سوچییامو مائده وصل کرده بود به جا‌ سوییچی برشون داشتم و با آروم ترین حالت ممکن درو باز و بسته کردم و از پله ها هم آروم آروم رفتم پایین و در ورودی ساختمانم باز کردم و رفتم بیرون و درو بستم

ساعت ۱۱شب بود دزدگیر ماشینو زدم و سوار ماشین شدم

و راهی خیابونای تنگ تهران شدم

شاید از سر دلتنگی بود که نفسم می‌گرفت وگر نه هوای تهران همش بازی بود

تو خیابونا پرسه میزدم

کل تهرانو زیر پا گذاشته بودم

به آیینه ی ماشین تا حالا نگاه نکرده بودم

همینکه نگاه کردم تعجب عجیبی وجودمو فرا گرفت…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.4 (5)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.3 (6)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
اشتراک در
اطلاع از
guest

5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ثنا
ثنا
1 سال قبل

ویییی چی میشهههههه ؟!

ستایش
ستایش
پاسخ به  ثنا
1 سال قبل

عکس اریا رو میبینه دگه

Hassti
Hassti
1 سال قبل

خوب بود
ولی لحظات عاشقانه نداره 😥
لطفا لحظات عاشقانه ی اریا و دلوین رو بیشتر کن
مرسییییی🥰❤

ثنا
ثنا
پاسخ به  Hassti
1 سال قبل

موافقممممم خیلییی

S.wq
S.wq
1 سال قبل

خیلی قشنگ بود ممنون ، دلم میخواد آریا و دلوین بهم برسن ، همینطور آرتین و مائده،لطفا نزار عاشق یه نفر دیگه شن🥲
و میشه پارتا رو طولانی بزاری🙏🤍🙃

دسته‌ها

5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x