6 دیدگاه

هم دانشگاهی جان پارت ۶۱

0
(0)

.

 

 

 

 

همین که هیچی نمیگفت نگرانم میکرد

_من نمیخوام اذیتت کنم دلوین

تو جون منی من که نمیتونم دست از سر جونم بردارم

بیا بخاطر یه کم کاری عشقمون رو از دست ندیم

من می‌دونم توعم نمیتونی منو فراموش کنی و تو خاطره بسپاری

سخته دلوین..خیلی سخت

بالاخره به حرف اومد

کنار خیابون وایسادم

+ منو ببر کنار ماشینم..!

نمی‌خوام اونجایی که تو نفس میکشی نفس بکشم

مشخص بود خیلی سعی داره فراموشم کنه

_ خواهش میکنم دلوین

تو اگه بری من میمیرم

برگشت به طرفم

+ برو بمیر به درک که مردی

من هیچ ربطی به تو ندارم

الآنم دیگه مزاحمم نشو می‌خوام رو پیشنهاد محمد علی فکر کنم

بعدم درو باز کرد و خواست از ماشین پیاده بشه بازوشو گرفتم

_ تو داری زود قضاوت می‌کنی دلوین

خیلی زود

یه فرصت..فقط یه فرصت بهم بده که خودمو بهت ثابت کنم..

میشه؟

اگه بخوای رو اون یارو فکر کنی خدا سر شاهده اگهی ترحیم جفتمونو میزنن رو دیوار

+ منو میبری کنار ماشینم یا نه؟

_ باشه چشم

نوکرتم هستم

درو بست و دوباره زل زد به خیابونای شهر

ماشینو حرکت دادم دلم میخواست این دقایق نگذره و دلوین پیش من باشه

اما عقربه های ساعت تند تر از همیشه در حرکت بودن

با آروم ترین سرعت میروندم

اما بالاخره رسیدیم به بام و کنار ماشین دلوین

میخواست از ماشین پیاده بشه که بازم دستشو گرفتم

تو صورتش زل زدم

تو صورتی که دیگه رنگ به رخسارش نمونده بود زیر چشماش گود افتاده بود و خستگی از تمام وجودش می بارید.

_ میشه یه فرصت بهم بدی دلوین؟

فقط یه فرصت..

چشماشو بست و باز کرد و آروم گفت

+ نه

_ میشه رو پیشنهاد اون یارو فکر نکنی؟

+ نه

با عصبانیت دستشو ول کردم و از ماشین پیاده شدم و رفتم تکیه دادم به ماشینش

بام خلوت بود و میشد یکمی گریه کرد

با صدای بلندی گفتم:

_ میگی چیکار کنم هان؟

ندیدی مریض بودم؟

این بود اون عشقی که دم ازش میزدی؟

به همین راحتی ازش گذشتی؟

به همیننننن راحتی از عشقت گذشتیییی؟

قطرات اشکم کم کم روونه ی صورتم شدن

_ مگه نمی‌بینی چقدر سر تو از بین رفتم؟

ببین منو؟

من همون آریای قلبم؟

چیکار کنم دللویییین؟

چیکاااار کنم؟

من نمیتونم دست از سر تو بردارم دلوین

مشتی به قلبم زدم و گفتم این بی صاحاب برای توعه که داره میزنه

میبینی یا نه؟

میفهمی یا نه؟

تو داری دستی دستی منو میکشی.

دیگه کاری از دستم بر نمیاد جز اینکه ازت خواهش کنم..

باشه خواهش میکنم

به پاتم میفتم

فقط رو پیشنهاد اون یارو فکر نکن دلوین

تو رو خدا

به خاطر ضربه ای که به قلبم زده بودم صورتم از درد مچاله شده بود

تو صورت دلوین نگرانی رو میشد دید

اما هیچی نگفت جز اینکه مراقب خودت باش و سوار ماشینش شد و بی اعتنا از من رفت

منم دوباره بد بخت شدم…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Pishro
Pishro
1 سال قبل

ععی💔دلم گرفت

anisa
anisa
1 سال قبل

اریا بیا منو بگیر از دلوین برات بهتر میشم البته شوهرم دارم

محدثه
محدثه
پاسخ به  anisa
1 سال قبل

😂😂
عه همشهری عشق دزد؟😂

ثنا
ثنا
1 سال قبل

ای دلوین بی رحم سنگم بود تا الان دلش به رحم امده بود

سپیده
سپیده
1 سال قبل

خاک تو سر دلوین

Kkk
Kkk
1 سال قبل

گناه اریا🥺
دلم سوخت براش

دسته‌ها

6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x