"خدمتکار عمارت درد" پارت 32 - رمان دونی

“خدمتکار عمارت درد” پارت 32

 

برای بار دوم گریه کردم من شکست خوردم

منِ بی عرضه هیچ کاری نتونستم انجام بدم

مارال دیگه رفته بود من الان باید چیکار می‌کردم

تنها کاری که میکردم  داد میزدم و صدای مارال گفتنم توی کل عمارت میپیچید

 

بلند شدم که چشمم خورد به آینه

حالم از خودم بهم می‌خورد

صندلی بر داشتم پرتم کردم سمت آینه

همه جا پر شد از تیکه های شیشه شکسته

 

در باز شد که با صدای هین گفتن متعجب سارا مواجه شدم

 

سارا: آقا بیاین برین من جمعش میکنم

 

نشست رو زمین مشغول جمع کردن شیشه ها شد

نشستم رو به روش‌

 

+ میدونی مارالم همش میگفت آقا

آقا چی بیارم

آقا چیشده

صداش هنوز تو گوشمه…نمیتونم تحمل کنم

نمیخواد جمع کنی فقط از اینجا برو

دیگه کسی حق نداره بیاد تو این اتاق

 

سارا: اما آقا…

با دادی که زدم سارا سریع بلند شد

ک

+ گفتم برو بیرون تا این عمارتو رو سر همتون خراب نکردم

سارا رفت

 

+ مارال بیا ببین رفتی ولی لعنتی با رفتنت داغونم کردی

چرا نامه نوشتی چرا خودت نیومدی بهم بگی

تو که یه متر زبون داشتی

تازه دو ساعت از رفتنت میگذره

ببین هر روزم بدون تو چطوری میگذره

مارال بگرد

بیا ببینمت دختر…

انگار به جنون رسیده بودم

همین داد و فریاد می‌زد

ولی آروم نمیشدم

 

رفتم سمت کمد لباساش همشو با خودش برده بود

چِشم خورد به یه شالی که گوشه کمد بود

برداشتمش عمیق بوش کردم

عطر مارالُ میداد

 

+ آخ خودت رفتی ازت برام فقط یه شال مونده

 

به شالش یه بوسه زدم و اونو دور مچ دستم محکم پیچیدم رفتم تو اتاق خودم

یه شیشه الکل رو میز بود همش رو سر کشیدم

یکم از عطش قلبمو کم می‌کرد ولی من بازم انگار تو آتیش میسوختم

 

یه فکری زد به سرم

چشام تار میدید و یکم سرگیجه داشتم

ولی میخواستم برم دنبال مارال

فرقی نمیکرد با تاخیر بود یا نه

سریع با لباس خونگی که تن ام بود سوار ماشین شدم حرکت کردم

 

تاری چشمم بیشتر شده بود ولی من هنوزم میخواستم برسم به مارال

حواسم اصلاً به سرعت ماشین نبود فقط همین طور گاز میدادم

 

حس کردم یه ماشینی داره میاد سمتت

چراغ ماشینش نمیذاشت ببینم

چیه؟!

فرمان ماشینو کج کردم و از جاده خارج شدم

با بر خورد محکم سرم به فرمان ماشین و گفتن اسم مارال دیگه هیچی نفهمیدم

انگار بی حس شدم…

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان ریسک به صورت pdf کامل از اکرم حسین زاده

    خلاصه رمان: نگاهش با دقت بیشتری روی کارت‌های در دستش سیر کرد. دور آخر بود و سرنوشت بازی مشخص می‌شد. صدای بلند موزیک فضا را پر کرده بود و هیاهو و سروصدا بیداد می‌کرد. با وجود فضای نیمه‌تاریک آنجا و نورچراغ‌هایی که مدام رنگ عوض می‌کردند، لامپ بالای میز، نور نسبتاً ثابتی برای افراد دور میز فراهم کرده

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان زمستان ابدی به صورت pdf کامل از کوثر شاهینی فر

    خلاصه رمان:     با دندوناش لبمو فشار میده … لب پایینیم رو .. اونو می ِکشه و من کشیده شدنش رو ، هم می بینم ، هم حس می کنم … دردم میاد … اما می خندم… با مشت به کتفش می کوبم .. وقتی دندوناش رو شل میکنه ، لبام به حالت عادی برمی گردن و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان الماس pdf از شراره

  خلاصه رمان :     دختری از جنس شیشه، اما به ظاهر چون کوه…دختری با قلبی شکننده و کوچک، اما به ظاهر چون آسمانی پهناور…دختری با گذشته‌ای پر از مهتاب تنهایی، اما با ظاهر سرشار از آفتاب روشنایی…الماس سرگذشت یه دختره، از اون دسته‌ای که اغلب با کمترین توجه از کنارشون رد می‌شیم، از اون دسته‌ای که همه آرزو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شهر بی یار pdf از سحر مرادی

  خلاصه رمان :     مدیرعامل بزرگترین مجموعه‌ی هتل‌‌های بین‌الملی پریسان پسری عبوس و مرموز که فقط صدای چکمه‌های سیاهش رعب به دلِ همه میندازه یک شب فیلم رابطه‌ی ممنوعه‌اش با مهمون ویژه‌ی اتاقِ vip هتلش به دست دخترتخس و شیطون خدمتکار هتلش میفته و…؟   «برای خوندن این رمان به کانال رمان من بپیوندید» به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بی مرزی pdf از مهسا زهیری

  خلاصه رمان:       بی مرزی درباره دختری به اسم شکوفه هستش که پس از ۵ سال تبعید توسط پدر ثروتمندش حالا به تهران بازگشته و عامل اصلی این‌تبعید را پسرخوانده پدر و خود پدر میدونه او در این‌بازگشت می‌خواهد انتقام دوران تبعیدش و عشق ممنوعه اش را بگیرد و مبارزه اش را از همون ابتدای ورود به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گلوگاه به صورت pdf کامل از هانیه وطن خواه
دانلود رمان گلوگاه به صورت pdf کامل از هانیه وطن خواه

  دانلود رمان گلوگاه به صورت pdf کامل از هانیه وطن خواه خلاصه رمان:   از گلوی من بغضی خفه بیرون می زند… از دست های تو ، روی گلوی من دردی کهنه… گلوگاه سد نفس های من است… و پناه تو چاره این درد… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
2 سال قبل

یا خدا 😥 

نگین
2 سال قبل

اشکم در اومد با این پارت ولی حس خوبی به آدم میده

الہہ افشاری
الہہ افشاری
2 سال قبل

تو رو خدا یه پارت دیگه من تا فردا دق میکنم

کیمیا
کیمیا
2 سال قبل
پاسخ به  fershteh mohmadi

مرسی

دسته‌ها
5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x