حس کردم دست و پام بی حسه
یه بوی الکل رو حس میکردم
چشمام خیره میدید
کم کم دیدمو بدست اوردم
حس کردم یه چیزی تو دستمه
سرُم تو دستم بود
یکم خودمو بالا کشیدم
فرهاد تا منو دید اومد طرفم
فرهاد: مارال خوبی؟!
میتونی صدامو بشنویی؟!
با چشمات دستمو دنبال کن
آفرین
حالا میتونی بگی کجا هستیم؟!
بزور آب دهنمو دادم پایین
+ بیمارستان
فرهاد:انگشتای پاتو میتونی تکون بدی؟!
یکم انگشتای پامو تکون دادم
+ میشه یکم آب بهم بدی؟!
بعد اینکه فرهاد یه لیوان آب بهم داد بازم مشغول کارش شد به پرستار که کنارش بود یه چیزایی به زبون خودشون میگفت
فرهاد: فشارت اومده پایین
نبض ات نرماله
حالت خوب شده خداروشکر
تا چند ساعت دیگه مرخصی
تو اون چند ساعتم چشمامو بستم خوابیدم
اومدیم خونه فرهاد
در رو که فرهاد زد منتظر بودیم تا باز کنن
حواسمو دادم به کف پوش
درو که باز کردن
+ فرهاد من دارم اشتباه میبینم این مامانمه
نه نه امکان نداره مامانم تو تصادف…
سرم گیج رفت حس میکردم دنیا داره دور سرم میچرخه
دیگه هنگ کرده بودم
فرهاد: مامان کی اومدی؟!کو سکینه خانم؟!
مامان فرهاد: فرهاد این همون دختره که میگفتی؟!
فرهاد: مامان وقت پرسیدن این سوال نیست مگه نمیبینی حالش خوب نیست…
مامان فرهاد اومد جلو
اومدم رو به روی من وایستاد
همین طور نگام میکرد
مامان فرهاد: نکنه تو یادگار بهار خواهرمی
قربونت برم چقدر شکل بهاری
دیگه گریه اش گرفته بود منو محکم بغل کرد
هیچ حرکتی نمیتونستم انجام بدم
این خانم کی بود؟! چرا اسم مامانمو میدونه؟!
از بغلم اومد بیرون با دستاش صورتمو قاب کرد
مامان فرهاد: فرهاد میگفت یکی مثل منو پیدا کرده نگو یادگار خواهرمو پیدا کرده
پیشونی مو بوسید از دستام گرفته منو کشوند تو خونه
نشستیم تو پذیرایی
فرهاد: مامان مارال حالش خوب نیست
آرامبخش زده باید استراحت کنه
الان اون هیچی نمیفهمه
همین طور داشتیم نگاه مامان فرهاد میکردم
هی سرمو نوازش میکرد
من کلی سوال داشتم تو ذهنم ولی نمیتونستم حرف بزنم
مامان فرهاد: سکینه خانوم برا دخترم سوپ بیار
فرهاد: مامان الان باید بخوابه!!!!
مامان فرهاد: برو کنار ببینم کی با شکم گرسنه خوابیده
نمیبینی رنگ به رخ نداره
فرهاد: فکر کنم من باید مدرک دکتری مو بدم به شما مامان
مامان فرهاد: دکتری که دکتری
من بهتر میفهمم یا تو؟!
داشتم به حرفای مادر پسری فرهاد و مامانش گوش میکردم
باز حس کردم قلبم درد گرفته
نمیتونستم نفس بکشم
دستمو رو قلبم گذاشتم
چند بار نفس عمیق کشیدم
بلند شدم برم سمت سرویس
که سرم گیج رفت و سیاهی مطلق
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 3 / 5. شمارش آرا 2
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
مارال چشه؟🥲
دیروز نشد پارت بزارم
امروز دیگه میزارم
صبر کنید هنوز ادامه داره…