رمان دونی

 

 

_باشه بابا باشه ولی از من میشنوی یه دو سه ماهی ازش فاصله بگیر پر پاچت و نگیره!

 

پوف کلافه‌ ای کشیدم که خودش ادامه داد

_نه خدایی برو ببین‌ چشه ش

 

_گفت سمتش نرم

 

دوباره صدای خندش به گوشم رسید که عصبی تماسو قطع‌ کردم‌ و این بار از جام‌ بلند شدم و مصمم‌ سمت اتاق فرزان رفتم.

 

پشت در اتاقش ایستاده بودم ولی جرعت در زدن نداشتم و هر چی گوشم و تیز کردم هیچ صدایی از اتاقش نشنیدم

 

آب دهنم و قورت دادم تو دلم هر چی بادابادی گفتم و چند بار به در زدم ولی کسی جواب نداد.

لای در و آروم باز کردم و به داخل اتاف سرکی کشیدم و در کمال ناباوری تو اتاق خوابش نبود!

 

 

وارد شدم‌ و به اطراف نگاه کردم و با شنیدن صدای آب از داخل مستر اتاق متوجه شدم حمام و نفس راحتی کشیدم

سمت تختش رفتم و روش نشستم و با خیال آسوده ولو شدم روش و نفسم و آسوده ای بیرون فرستادم

بازم شکر به خیر گذشت… خواستم از جام پاشم و برم تا نیومده بود اما با دیدن عکس بزرگی از فرزان که رو دیوار روبه روی تختش زده شده بود مکث کردم

به طور کل لخت بود و ففط بالا تنش مشخص بود و یه کاپشن مشکی تنش بود که کلاهش و انداخته بود رو موهای پر پشتش و زیپش و باز گذاشته بود تا هیکل عضلانیش مشخص باشه! نگاهشم به دوربین نبود و مَنظره پشتشم طبیعت بود اما این قدر کِدِر شده بود داخل عکس که اصلا به چشم نمیومد!

 

نمی‌دونم چرا حس می‌کردم تو این عکس فرزان شباهت زیادی به جاوید داره

به طور کل نه از نظر اخلاقی بلکه از نظر قیافه هم شباهت داشتن انگار!

سری به چپ و راست تکون دادم و پوزخندی به افکارم‌ زدم چون همین طوری همه چیو الکی و بی مورد ربط میدادم به جاوید

جاویدی که اصلا معلوم نبود هنوز منو یادش هست با نه

شاید خود شبیه به دختر بچه ای که سر هر بحث و موضوعی یاد عروسکش میفته و بهونه عروسکش و میگیره شدم

نیشخند زنان هنوز خیره بودم‌ به عکس روبه روم و تو افکارم غرق بودم‌ که صدای فرزان باعث شد تو جام بپرم و نگاهم و با استرس بدم بهش

_چی تو عکسم میبینی نیشخند میزنی؟

 

 

دور کمرش حوله سفیدی پیچیده بود و بالا تنش لخت لخت بود

_هی..هیچی م..من‌ می‌خواستم ببینم حا..لت خوبه‌ اومدم بالا

 

 

اخمی کرد و نگاهی از بالا به پایین بهم کرد که از جام بلند شدم و دستپاچه ادامه دادم

_من برم دیگه شبت بخیر عیدتم مبارک!

 

 

خواستم سمت در برم که با دست مانع شد و لب زد

_بشین لباس بپوشم باهم حرف بزنیم

 

چشمام گرد شد از جملش و نگاهم و به قیافه خونسردش دادم که تا چند دقیقه پیش میخواست بکشتم ولی مثل این که الان تغییر عقیده داده بود

خیره نگاهش میکردم اما اون بیخیال چهره ی متعجب من سمت کمد بزرگ سر تا سریش رفت و من سریع نگاهم و ازش گرفتم‌ و رو تخت نشستم… یکم معذب بودم اما هیچی نگفتم و با انگشتای دستم بازی کردم تا بالاخره احساس کردم‌ روی تخت بزرگی که بیشتر از دو نفر توش جا می‌گرفتن و نمیشد بهش گفت تخت دو نفره دراز کشید

نگاهم و دادم به پشتم و فرزان و پوشیده دیدم که دراز کشیده بود رو تخت و نگاهشم‌‌ به من بود اما یهو دست دراز کرد و دستم‌ و گرفت و من و کشید و چون انتظارش و نداشتم افتادم تو تخت و چشمام‌ گرد شد که لب زد

_خب حرف بزن

 

_این جوری؟!

 

_چشه؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی

    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….       به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شب از ستاره ها تنها تر است به صورت pdf کامل از شیرین نورنژاد

            خلاصه رمان :   مقدمه طرفِ ما شب نیست صدا با سکوت آشتی نمی‌کند کلمات انتظار می‌کشند من با تو تنها نیستم، هیچ‌کس با هیچ‌کس تنها نیست شب از ستاره‌ها تنهاتر است… طرفِ ما شب نیست چخماق‌ها کنارِ فتیله بی‌طاقتند خشمِ کوچه در مُشتِ توست در لبانِ تو، شعرِ روشن صیقل می‌خورد من تو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آتشم بزن ( جلد سوم ) به صورت pdf کامل از طاهره مافی

  خلاصه رمان:   « جلد اول :: خردم کن »   من یه ساعت شنیام. هفده سال از سالهای زندگیام فرو ریخته و من رو تمام و کمال زیر خودش دفن کرده. احساس میکنم پاهام پر از شن و میخ شده است، و همانطور که زمان پایان جسمم سر میرسه، ذهنم مملو از دونه های بالتکلیفی، انتخاب های انجام

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قلب سوخته pdf از مریم پیروند

    خلاصه رمان :     کاوه پسر سرد و مغروری که توی حادثه‌ی آتیش سوزی، دختر عموش رو که چهارده‌سال از خودش کوچیکتره نجات میده، اما پوست بدنش توی اون حادثه می‌سوزه و همه معتقدن قلبش هم توی آتیش سوخته و به عاشقانه‌های صدفی که اونو از بچگی بزرگ کرده اعتنایی نمی‌کنه… چون یه حس پدرانه به صدف

جهت دانلود کلیک کنید
رمان شاه خشت
دانلود رمان شاه خشت به صورت pdf کامل از پاییز

  خلاصه: پریناز دختری زیبا، در مسیر تنهایی و بی‌کسی، مجبور به تن‌فروشی می‌شود. روزگار پریناز را بر سر راه تاجری معروف و اصیل‌زاده از تبار قاجار می‌گذارد، فرهاد جهان‌بخش. مردی با ظاهری مقبول و تمایلاتی عجیب که.. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 3.3 / 5.

جهت دانلود کلیک کنید
رمان عشق صوری پارت 24
دانلود رمان خفقان

    خلاصه رمان:         دوروز به عروسیم مونده و باردارم عروسی که نمیدونه پدر بچه اش کیه دست میزارم روی یه ظالم،ظالمی که… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 1.7 / 5. شمارش آرا 3 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
بی نام
بی نام
1 سال قبل

بی زحمت روزی دوتاپارت بزارین پلیییز

بی نام
بی نام
1 سال قبل

بی زحمت روزی دوتاپارت بزارین پلیززززززز

زلال
زلال
1 سال قبل

بخدا کمه شد مثل دلارای اه

نوشین
نوشین
1 سال قبل

قطعا از فرزان بیشتر خوشم میاد
دلیلش هم اینه ک فرزان به آوا زندگی کردن یاد میده ولی جاوید ن
جاوید فقط میخواست آوا رو یجوری نمک گیر خودش بکنه

Gh8
Gh8
پاسخ به  نوشین
1 سال قبل

اره حاوید فقط اوا رو برای خودش میخواست چون به قول خودش کنارش حالش خوب بود و ارامش داشت اما فقط به همین توجه میکرد براش حال روحی اوا مهم نبود یا حتی شخصیتش درحدی که گولش زدو رف با ژیلا

دسته‌ها
5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x