رمان آوای نیاز تو پارت 208

5
(1)

 

 

×××

 

آوا*

 

دنبالش کشیده شدم و حرصی گفتم:

_چرا نمیفهمی منم بایــــد بیام!

 

دکمه پیراهنش و بست و سرش سمتم برگردوند

_آوا بس کن… نه حوصله دارم نه خوشم میاد یه چیز و چند بار تکرار کنم

 

_چرا نباید بیام؟

 

_یه نگاه به شکمت بنداز… شاید زیاد معلوم نباشه و یه رهگذر ببینت فکر کنه فقط یکم شکم گنده داری اما جاوید جز آدمای رهگذر نیست… تو نگاه اول نفهمه بارداری تو نگاه دومش صد در صد میفهمه!

 

داشت میرفت سمت در که پیراهنش و از پشت چنگ زدم

_تو که از خداته اون بفهمه تا بیاد پی منو من برم باهاش!

 

سمتم برگشت چشماش و محکم باز و بسه کرد

_اتفافا بلعکس… خودتم اینو میدونی صد بارم توضیحش و دادم… من صلاح تورو میخوام

جاوید تو وضعیت الان بفهمه بارداری فکرش یک صدمم نمیره که بچه بچه ی اون باشه فکر میکنه بچه ی منه!… تو هم که فعلا قصد نداری به جاوید چیزی بگی و تصمیمی نگرفتی!

این جوری دیگه هیچ وقت سمتت نمیاد با فکر این که بچه ی تو شکمت مال منه

 

پیراهنش و ول کردم‌ و تو صورتش خیره شدم و نیشخند تلخی زدم

_شاید باهوش باشی ولی جاوید و من می‌شناسم

خودخواه… خیلیم خودخواه… حتی با این که الان چند روزی میشه ژیلا رو طلاق داده خبری ازم‌ نگرفته حتی از سیاوش… اون چه فکر کنه من از تو باردارم یا نه نمیاد دیگه سمتم!… شاید فقط وقتی خواستار من بشه که بفهمه ازش حاملم! شاید فقط بچش و بخواد اصلا…‌ وَ من هیج کدوم این گزینه هارو نمیخوام… فرزان میخوام باهات بیام!

میخوام منم مادرتون و ببینم!… میخوام با چشمای خودم ببینم نتیجه دروغ به بچه هاشو بزار بیام!

من بیشتر از هر کس دیگه الان نیاز دارم اون زن و ببینم تا شاید بتونم درست تصمیم بگیرم!… برام مهم نیست و برام اهمیتی نداره جاوید فکر کنه از تو حاملم… چون اگه تصمیم بگیرم با تو باشم دیگه نیازی نیست هیچ وقت بهش بگم تا زمانی که خودش بفهمه… اگرم تصمیم‌ بگیرم واقعیت و بهش بگم دیگه مهم نیست اون چی فکر میکنه میخوام بیام!

 

با مکث نگاهش و از تو صورتم گرفت و پوفی کشید و خیره به در و دیوارا شد و گفت:

_احساس میکنم وقتی باهام حرف میزنی طوری که نمیدونم چطوری دو تا گوش مخملی رو سرم میزاری

 

از جملش که معنیش میشد خرش میکنم لبم و گاز گرفتم تا نخندم که نگاهش و بهم داد و ادامه داد

_تا نیم ساعت دیگه تو ماشین حاضر و آماده و چمدون بسته بودی بودی… نبودی من اهمیتی نمیدم راهم و میگیرم میرم!

 

چشمام گرد شد و تند گفتم:

_تو نیم ساعت چی جوری هم وسیله جمع کنم هم آماده شم؟

 

_این دیگه مشکل تو

 

کم نیاوردم

_نه اتفاقا مشکل تو… من لباس و وسایلم و نیارم تو مجبور میشی اونجا پول خرج کنی بری دوباره بخری

 

چند لحظه خیره تو صورتم پلک زد و بعد نگاهش و ازم گرفت و سری به چپ و راست تکون داد و بدون هیچ حرفی از در خارج شد… خوب میدونستم الان تو ذهنش داره به آلودگی صوتی نسبتم میده و از این اسم لبخندی رو لبم اومد اما با یاد اون نیم ساعت و این که فرزان واقعا شوخی نداره سریع به خودم اومدم و از اتاق فرزان بیرون زدم تا وسایلم و جمع کنم!

 

 

×××

 

با تکون خوردن کتفم چشمام و باز کردم و با قیافه فرزان مواجه شدم که اشاره ای به بیرون کرد

_پیاده شو رسیدیم

 

تو خواب و بیداری به قدری هول شدم که اصلا حواسم نبود تو ماشینم و سرم و طوری سمت پنجره ماشین برگردوندم که پیشونیم برخورد کرد به شیشه و آخم هوا رفت

وَ صدای فرزان سرزنشگرانه بلند شد

_چیکار میکنی تو با خودت… داری مادر میشی ولی هنوز خودت بچه ای

 

دستم و رو پیشونیم گذاشتم و مشغول ماساژ دادنش شدم و خیره شدم به روبه روم و با سر در هتل مواجه شدم!… اخمی کردم و توپیدم

_من و مسخره کردی این همه راه کوبیدیم اومدیم شیراز دیدن مادرت… الان اومدی هتل!؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان گرگها

رمان گرگها 5 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان گرگها دختری که در بازدیدی از تیمارستان، به یک بیمار روانی دل میبازد و تصمیم میگیرد در نقش پرستار، او را به زندگی بازگرداند…
رمان در پناه آهیر

رمان در پناه آهیر 0 (0)

2 دیدگاه
خلاصه رمان در پناه آهیر افرا… دختری که سرنوشتش با دزدی که یک شب میاد خونشون گره میخوره… و تقدیر باعث میشه عاشق مردی بشه که پناه و حامی شده براش.. عاشق آهیر جذاب و مرموز !    
IMG 20230128 233719 6922 scaled

دانلود رمان کابوس نامشروع ارباب pdf از مسیحه زاد خو 5 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     کابوس ارباب همون خیانت زن اربابه ارباب خیلی عاشقانه زنشو دوس داره و میره خواستگاری.. ولی زنش دوسش نداره و به اجبار خانواده ش بله رو میده و به شوهرش خیانت میکنه … ارباب اینو نمیفهمه تا بعد از شش سال زندگی مشترک، پسربچه‌شون…
رمان بر دل نشسته

رمان بر دل نشسته 4 (4)

5 دیدگاه
خلاصه رمان بردل نشسته نفس، دختر زیبایی که بخاطر ترسِ از دست دادن و جدایی، از عشق و دلبسته شدن میترسه و مهراد، مهندس جذاب و مغروری که اعتقادی به عاشق شدن نداره.. ولی با دیدن هم دچار یک عشق بزرگ و اساطیری میشن که تو این زمونه نظیرش دیده…
InShot ۲۰۲۳۰۶۰۳ ۱۷۳۲۵۴۰۸۹

دانلود رمان عقاب بی پر pdf از دریا دلنواز 0 (0)

2 دیدگاه
  خلاصه رمان:           عقاب داستان دختری به نام دلوینه که با مادر و برادر جوونش زندگی میکنه و با اخراج شدن از شرکتِ بیمه داییش ، با یک کارخانه لاستیک سازی آشنا میشه و تمام تلاشش رو میکنه که برای هندل کردنِ اوضاع سخت زندگیش…
رمان اوج لذت

دانلود رمان اوج لذت به صورت pdf کامل از ملیسا حبیبی 4 (38)

بدون دیدگاه
  خلاصه: پروا دختری که در بچگی توسط خانوادش به فرزندی گرفته شده و حالا بزرگ شده و یه دختر ۱۹ ساله بسیار زیباست ، حامد برادر ناتنی و پسر واقعی خانواده پروا که ۳۰ سالشه پسر سربه زیر و کاری هست ، دقیقا شب تولد ۳۰ سالگیش اتفاقی میوفته…
IMG 20230123 230736 486

دانلود رمان به من نگو ببعی 5 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :           استاد شهرزاد فرهمند، که بعد از سالها تلاش و درس خوندن و جهشی زدن های پی در پی ؛ در سن ۲۵ سالگی موفق به کسب ارشد دامپزشکی شده. با ورود به دانشگاه جدیدی برای تدریس و آشنا شدنش با دانشجوی…
IMG 20230128 233546 1042

دانلود رمان گوش ماهی pdf از مدیا خجسته 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       داستان یک عکاس کنجکاو و ماجراجو به نام دنیز می باشد که سعی در هویت یک ماهیگیر دارد ، شخصی که کشف هویتش برای هر کسی سخت است،ماهیگیری که مرموز و به گفته ی دیگران خطرناک ، البته بسیاز جذاب، میان این…
InShot ۲۰۲۳۰۲۱۹ ۰۱۱۹۰۱۶۸۸

دانلود رمان جوانه عشق pdf از غزل پولادی 5 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     جوانه عاشقانه و از صمیم قلب امیر رو دوست داره اما امیر هیچ علاقه ای به جوانه نداره و خیلی جوانه رو اذیت میکنه تحقیر میکنه و دل میشکنه…دلش میخواد جوانه خودش تقاضای طلاق بده و از زندگیش خارج بشه جوانه با تمام مشکلات…
IMG 20230128 233751 1102

دانلود رمان دختر بد پسر بدتر 2 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       نیاز دختری خود ساخته و جوونیه که اگر چه سختی زیادی رو در گذشته مبهمش تجربه کرده.اما هیچ وقت خم‌نشده. در هم‌نشکسته! تنها بد شده و با بدی زندگی می کنه. کل زندگیش بر پایه دروغ ساخته شده و با گول زدن…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
yegan
yegan
1 سال قبل

خاک ت سرت کنن آوا احمق بی عقل
خب الان جاوید ببینش و واقعا فک کنه بچه از فرزانه چی!!!!!! سر بزنگا ک ژیلارو طلاق داده و باهاش نیس باز میره از رو لج برش میگردونه و اونو هم حامله میکنه 😂 😂 😂 چقد خره این بشر اگرم بخواد جاوید برگرده پیشش پشیمون شه الان

Zahra Ghanbari
Zahra Ghanbari
1 سال قبل

وای چقدر کم لطفا بیشتر بزاریند سلام نکرده خداحافظی کرد

سارا
سارا
پاسخ به  Zahra Ghanbari
1 سال قبل

عزیزم نگو،هیچکی باندازه من نگفت پارتارو بیشترکن نویسنده غیر خودش به نظرهیچکی انگار توجهی نمیکنه وکارخودشومثل نویسنده دلارای انجام میده که خون بده مخاطباش کرده

سحر
سحر
1 سال قبل

این چ وضعشه دو خط بیشتر نمیزاری. بابا نخواستیم .. هفته ای یکبار پارت بده ولی در حد چند صفحه من ک اینجوری راضیم

Zahra Ghanbari
Zahra Ghanbari
پاسخ به  سحر
1 سال قبل

والا به خدا

دسته‌ها

5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x