رمان آوای نیاز تو پارت 238 - رمان دونی

 

 

“همون عطری که به خاطرش کت جاوید و به باد دادمو خریدم اما اون بو و اون رایحه رو اصلا نمیده حالا چیکار کنم!؟… جانانم قفل زده رو اون عطر انگار”

 

ارسال و زدم و پیامم ارسال شد و همین که دوتا تیک خورد خنده ای کردم و تند تر نوشتم:

“کاش بودی… نبودت خیلی سخته”

 

همین که پیام جدیدمم ارسال شد خوندش ولی افلاین شد و من ناامید گوشیم و خاموش کردم

 

×××

 

با آلارم گوشیم متکارو محکم بغل کردم و در آخر با اخم همون طور که سعی داشتم صدای گوشیم و خفه کنم از جام بلند شدم و رو تخت نشستم نگاهی به شکمم انداختم و گفتم:

_صبح بخیر… دوباره پاشو بریم قیافه نحس اون بابات و ببینیم!

 

خواستم از رو تخت بلند شم اما با دیدن جعبه کادویی کنار تختم چشمام گرد شد و با تعجب برش داشتم!… درش و که باز کردم دوست داشتم از شوق گریه کنم!

یعنی برگشته بود!؟ یعنی اومده بود!؟

با هول و ولا از رو تخت پایین اومدم و از اتاقم بیرون زدم و با جیغ گفتم:

_فرزان!؟… فرزان!؟

 

سمت اتاقش دویدم و در و باز کردم اما خالی بود با فکر اتاق کارش بدو اون سمت رفتم و درش و باز کردم اما اون جام نبود!…. کلافه سمت پله ها دویدم و انگار نه انگار باردار بودم و باید مراعات می‌کردم، همون طور که پله هارو به سختی یکی دوتا میکردم عدالت خانم و پایین پله ها دیدم که با دیدنم محکم زد تو صورتش و گفت:

_آخ از دست تو دختر که آخر اون بچه رو میکشی نه سونوگرافی میری نه دکتر میری!‌..‌. این جوریم که مثل دختر بچه ها بالا پایین میکنی انگار نه انگار پس فردا قراره مادر شی چته سرآوردی اول صبحی!؟

 

بیخیال این بحثا گفتم:

_فرزان!؟… فرزان کجاست؟

 

_آقا!؟ خل شدی!؟… والا از صبح که چشم باز کردم آقا رو ندیدم نیومده اصلا

 

همه امیدم پر کشید

_پس اون جعبه کادو کنار تختم؟

 

_اون و سیاوش کله صبح خروس نخونده داد بهم گفت بزارم کنار تختت فکر کردم خودت خبر داری

 

هیچی نگفتم و کاملا فِس شدم که ادامه داد

_بیا صبحونت و بخور سیاوشم منتظرتِ بیرون بیا مادر

 

نفسم و حرصی فرستادم بیرون و این بار بدون هیجان سمت اتاقم دوباره قدم برداشتم وارد اتاقم شدم و نگاهم به جعبه کادو دادم سمتش رفتم و شیشه عطر داخلشو برداشتم و لبخندی رو لبم اومد

پس واقعا پیامام و بی‌جواب نمی‌زاشت

خیره به شیشه عطر بودم که کاغذ کوچیکی توجهم و جلب کرد و انگار نامه نگاری دوست داشت!… کاغد و برداشتم با خوندن متن کوتاهش لبخندم عمیق تر شد

 

“شاید اصل نیست”

 

میدونستم منظورش چیه!… منظورش عطری بود که گرفته بودم و گفته بودم بوی عطر جاوید و نمیده!

حالا خودش برام همون عطر و خریده و فرستاده در عطر و باز کردم و بینیم و بردم سمتش اما همین که بوی تندش تو بینیم پیچید عطر و از خودم فاصله دادم و گفتم:

_اینم نیست!

 

گوشیم و از رو عسلی کنار تختم برداشتم و طبق معمول وارد صفحه چتم با فرزان شدم و تند نوشتم

“خوشحالم کردی اما این عطریم که برام فرستادی بوی عطر جاوید و نمیده”

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.8 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان یکبار نگاهم کن pdf از baran_amad

  خلاصه رمان : جلد اول     در مورد دختری ۱۵ ساله است به نام ترنج که شیفته دوست برادرش ارشیا میشه اما ارشیا اصلا اونو جز ادم ها حساب نمیکنه … پایان خوش.. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ضد نور

    خلاصه رمان :         باده دختری که عضو یه گروهه… یه گروه که کارشون پاتک زدن به اموال باد آورده خیلی از کله گنده هاس… اینبار نوبت باده اس تا به عنوان آشپز سراغ مهراب سعادت بره و سر از یکی از گندکاریاش دربیاره… اما قضیه به این راحتیا نیست و.. به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان فردای بعد از مرگ
دانلود رمان فردای بعد از مرگ به صورت pdf کامل از فریبرز یداللهی

    خلاصه رمان فردای بعد از مرگ :   رمانی درموردیک عشق نافرجام و ازدواجی پرحاشیه !!!   وقتی مادرم مُرد، میخندیدم. میگفتند مادرش مرده و میخندد. من به عالم میخندیدم و عالمیان به ریش من. سِنّم را به یاد ندارم. فقط میدانم که نمیفهمیدم مرگ چیست. شاید آن زمان مرگ برایم حالی به حالی بود. رویاست، جهان را

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آغوش آتش جلد دوم

    خلاصه رمان :         آهیر با سن کَمِش بزرگه محله است.. در شب عروسیش، عروسش مرجان رو میدزدن و توی پارک روبروی خونه اش، جلوی چشم آهیر میکشنش.. آهیر توی محل میمونه تا دلیل کشته شدن مرجان و قاتل اونو پیدا کنه.. آهیر که یه اسم کُردیه به معنای آتش، در ظاهر آهنگری میکنه ولی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مرد قد بلند pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:         این داستان درباره ی زندگی دو تا خواهر دو قلوئه که به دلایلی جدا از پدر و مادرشون زندگی میکنند… یکیشون ارشد میخونه (رها) و اون یکی که ما باهاش کار داریم (آوا) لیسانسشو گرفته و دیگه درس نمیخونه و کار میکنه … آوا کار میکنه و با درآمد کمی که داره خرج

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گیسو از زهرا سادات رضوی

    خلاصه رمان :   آریا رستگار استاد دانشگاه جدی و مغروری که بعد از سالها از آلمان به ایران اومده و در دانشگاه مشغول به تدریس میشه، با خودش عهد بسته با توجه به تجربه تلخ گذشتش دل به هیچ کس نبنده، اما همه چیز طبق نظرش پیش نمیره که یه روز به خودش میاد و میبینه گرفتار

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
17 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
الینا
الینا
1 سال قبل

پارت جدید نذاشتین؟

آنالی
آنالی
1 سال قبل

از همون اول رمان چندان با شخصیتی که اوا داشت حال نمیکردم و چیزای مختلف رو براش بهونه میکردم مثلا اینکه کسی رو نداشته و نداره تنهاست و هزار و یک جور بهونه ی دیگه ولی کارهایی که با فرزان میکنه باعث شده به طور کامل از شخصیتی که داره بدم بیاد چون اگر یک نفر به من میگفت که عاشق منه و دست بر قضا من عاشق شخص دیگه ای بودم هیچوقت اون فرد رو با کارهایی که اوا میکنه رنج نمیدادم البته رنج دادنش که هیچ بلکه اوا علاوه بر رنجی که بهش میده امیدوارش هم میکنه و رابطه ی اوا و فرزان واقعا تاکسیکه البته بماند که رابطه ی اوا و جاوید هم تاکسیکه و در کل این ها باعث میشن از خودم بپرسم عشق واقعا چیه که باعث میشه وقتی یک نفر این همه ازارت میده تو همچنان با تمام وجودت اون شخص رو دوست داشته باشی

𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
1 سال قبل

خدایااااا من از این دختررر حالممم بهممم میخورههه بگین تنها نیستممم

علوی
علوی
1 سال قبل

عطری که فرزان فرستاده، عطر خودشه.
اون جاوید مریض هم احتمالاً یا عطر رو از لج اشتباهی گفته، یا ترکیبی با چیزی زده که این بنده خدا رفته سر کار.
حالا این رمانه، اما مردم تو رو خدا با هم حرف بزنید!! جای هم فکر نکنید و برای هم بر اساس فکرهایی که می‌کنید تصمیم نگیرید وگرنه خودتون، اطرافیانتون و اونایی که دوست دارید رو از دم بدبخت می‌کنید

𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
1 سال قبل
پاسخ به  علوی

به خاطر ترکیب شدن با بوی تن خود جاویده احتمالا

عسل
عسل
1 سال قبل

دوس دارم اوا رو بنـدازم تو سـطــل اسـید 😑😑😑
عوض تشــکرشه😂😂😂

عاشـق جاویده
بعد ب فـرزان میگ کـاش بودی
نبودت خـیلی سخته

ایش

𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
1 سال قبل
پاسخ به  عسل

آییی بیا باهم بندازیمشش

P:z
P:z
1 سال قبل

یا جاوید اسم عطرو بهش الکی گفته
یا ..
نمیدونم😂😂😂

𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
1 سال قبل
پاسخ به  P:z

عطر تنه خوده جاویده 😁

P:z
P:z
1 سال قبل

اووو
راس میگی هاا😂😂

𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
1 سال قبل
پاسخ به  P:z

چقدر باهوشممم میبینی پری اصن حیف شدم اینجا😎😂😂

P:z
P:z
1 سال قبل

الهیی😂😂
سعی کن تو هر جایی هستی استعداد هاتو شکوفا کنی😉😂😂

🙃...یاس
🙃...یاس
1 سال قبل

حمایت از رمانهای خاله فاطی😎
#هشتک_حمایت_❤

Zahra Ghanbari
Zahra Ghanbari
1 سال قبل

خوب هنوز که درگیر عطره

Asal
Asal
1 سال قبل

وا خب یکم بیشتر بنویس همش دو خط بود

Bahareh
Bahareh
1 سال قبل

خوب علاجت خود جاوید برو بچسب بهش ولشم نکن

علوی
علوی
1 سال قبل
پاسخ به  Bahareh

باید می‌رفت طبقه پایین خودش کت رو برمی‌داشت می‌برد با خودش. مشکلاتش حل بود تا یه هفته. بعد که بوش می‌رفت یه کت دیگه از جاوید می‌دزدید😁😁😁🤣

دسته‌ها
17
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x