رمان جرئت و شهامت پارت ۱۰ - رمان دونی

 

 

* * * *

در صندلی که اسم من در آن نوشته شده نشستم‌.

 

کمی اضطراب کنکور ذهنم را آشفته کرده بود سعی کردم به خودم مسلط باشم.

 

مداد و پاکن را در دستانم می چرخاندم.

 

زمانی که امتحانم ترمم را بدون هیچ اشکالی بیست گرفتم‌.مشاور به من گفته بود حتما در کنکور هم موفق خواهم شد.

 

کل بچه ها ،به من حسادت می کردند و می‌گفتند چطوری درس هایت را بدون ،غلط پاس کرده ای؟

 

اما آنها نمی‌دانستند که من سر هر یک نمره جانم از تنم می رود و باز می‌گردد…

 

با صدای مراقب ناگهان از فکر بیرون آمدم.
داشت برگه ها را پخش می کرد.

 

تا برگه ها رسید به من.آن را با شتاب گرفتم به طوری که مراقب گفت:

 

_چته خانم الان پاره میشه‌.

 

و چشم غره ای نثارم کرد و رفت.حتی برایم مهم نبود چه حرفی به من گفته ،سریع مشغول نوشتن آن سوالات بودم.

 

_خانم محترم،باید اعلام کنن تا بنویسید!

 

_ببخشید

تا زمانی که اعلام کردن. سریع شروع به نوشتن کردم..

 

نمیدانم چند ساعت گذشته بود.
سه ساعت؟چهار ساعت؟ پنج ساعت؟
نمیدانم..تا برگه ها را سریع جمع کردن..بلند شدم.

 

خداروشکری گفتم و با چهره ی خندان بیرون آمدم.

 

با چهره ی داغان و شکسته ی راحله به سمتش رفتم و پچ زدم:

 

_چیشده راحله؟

 

_میخواستی چی بشه؟ریدم تو امتحان همه رو از روی شانس میزدم. کلی قراره از بابام فحش بخورم.

 

لبخند تلخی به لبانم آمد.
او از پدر اوقات خوبی نداشت ،من از مادر..دقیقه همه چیز برعکس بود.زندگی های هر آدمی فرق می کرد..

 

_اشکالی نداره،سعی کن سال دیگه بهتر بخونی یا بری آزاد.

 

پوزخندی زد و گفت:

 

_هه فکر می کنی بابام من و می‌فرسته آزاد؟بهم میگه تو ،تو این خونه اضافه ای..

 

با صدای پدر در پشت سرم هیستریک عقب رفتم و پشت سرم را نگاه کردم:

 

_وای دختر تو قراره امروز من و بکشی؟چی شد کنکور خوب دادی؟

 

لبخندی زدم ،اشکالی ندارد تو ذوقش بزنم؟؟سریع تغییر حالت دادم و شروع کردم به گریه کردم.

 

_وای بابا ،بدبخت شدم.همه رو شانسی زدم.

 

راحله از صندلی بلند شد و به رو به پدر گفت:

 

_سلام آقای مرادی!

 

_سلام دختر گلم…ترنم واقعا همه رو شانسی زدی؟

 

سری تکان دادم و دستم را گرفت و گفت:

 

_اشکالی نداره دخترم،دانشگاه آزاد و برای چی گذاشتن؟میبرمت اونجا…راحله جان ما دیگه داریم میریم.

 

به راحله چشمکی زدم و سوار ماشین پدر شدم.

 

‌⊱⋅—————⋅ 𔘓 ⋅—————⋅⊰

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 1 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان طلاهای این شهر ارزانند از shazde_kochool

    خلاصه رمان :     یه مرد هفتادساله پولداربه اسم زرنگارکه دوتا پسر و دوتا دختر داره. دختردومش”کیمیا ” مجرده که عاشق استادنخبه دانشگاهشون به نام طاهاست.کیمیا قراره با برادر شوهر خواهرش به اسم نامدار ازدواج کنه ولی با طاها فرار می کنه واز ایران میره.زرنگار هم در عوض خواهر هفده ساله طاها به اسم طلا راکه خودش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان زمستان ابدی به صورت pdf کامل از کوثر شاهینی فر

    خلاصه رمان:     با دندوناش لبمو فشار میده … لب پایینیم رو .. اونو می ِکشه و من کشیده شدنش رو ، هم می بینم ، هم حس می کنم … دردم میاد … اما می خندم… با مشت به کتفش می کوبم .. وقتی دندوناش رو شل میکنه ، لبام به حالت عادی برمی گردن و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان روح پادشاه به صورت pdf کامل از دل آرا فاضل

    خلاصه رمان :   زمان و تاریخ، مبهم و عجیب است. گاهی یک ساعتش یک ثانیه و گاهی همان یک ساعت یک عمر می‌گذرد!. شنیده‌اید که ارواح در زمان سفر می‌کنند؟ وقتی شخصی میمیرد جسم خود را از دست می‌دهد اما روح او در بدنی دیگر، و در زندگی و ذهنی جدید متولد میشود و شروع به زندگی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بچه پروهای شهر از کیانا بهمن زاده

    خلاصه رمان :       خب خب خب…ما اینجا چی داریم؟…یه دختر زبون دراز با یه پسر زبون درازتر از خودش…یه محیط کلکلی با ماجراهای پیشبینی نشده و فان وایسا ببینم الان میخوایی نصف رمانو تحت عنوان “خلاصه رمان” لو بدم؟چرا خودت نمیخونی؟آره خودت بخون پشیمون نمیشی توی این رمان خنده هست تعجب هست گریه زاری فکر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کلبه های طوفان زده به صورت pdf کامل از زینب عامل

      خلاصه رمان:   افسون با تماس خواهر بزرگش که ساکن تهرانه و کلی حرف پشت خودش و زندگی مرموز و مبهمش هست از همدان به تهران میاد و با یک نوزاد نارس که فوت شده مواجه می‌شه. نوزادی که بچه‌ی خواهرشه در حالیکه خواهرش مجرده و هرگز ازدواج نکرده. همین اتفاق پای افسون رو به جریانات و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عشق ممنوعه pdf از زهرا قلنده

  خلاصه رمان:   این رمان در مورد پسری به اسم سپهراد که بعد ۸سال به ایران برمی گرده از وقتی برگشته خاطر خواهای زیادی داشته اما به هیچ‌کدوم توجهی نمیکنه.اما یه روز تو مهمونی عروسی بی نهایت جذب خواهرش رزا میشه که… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ساجده
ساجده
1 سال قبل

این رمان دو تا اشکال داشت فکر کنم نویسنده اش کنکور نداده
۱- اونجایی که مادر ترنم گفته بود محل ثبت نامتو رشت زدم اشتباهه چون موقع انتخاب رشته دانشگاه و رشته رو انتخاب میکنن نه قبل از کنکور
۲- اونجایی که ترنم برگه کنکور رو از دست مراقب کشید و شروع به نوشتن کرد هم اشتباهه چون قبل از شروع آزمون یا مراقب دفترچه رو میزاره زمین یا داوطلب دفترچه رو از مراقب میگیره و میزاره زمین و وقتی اعلام کردن همه شروع به پاسخگویی میکنن

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x