رمان جرئت و شهامت پارت ۱۲

1
(1)

 

_بی‌بی جون بالاخره اومدی…!

 

و او را به آغوش می کشم. چقدر دلم برای مادر بزرگ قشنگم تنگ شده.در همان لحظه صدای جیغ و هورا می آید سرگردان نگاهی به خانه می کنم.

 

با دیدن کیک که نوشته شده ۱۸ سالگی ات مبارک  در دست پدر و دوست های قدیمی ام  تعجب می کنم.چطور متوجه نشدم که امروز تولدم هست؟

 

همان موقع آهنگ تولدت مبارک پلی شد.و خورشید یکی از دوست صمیمی ام مرا بغل کرد.

 

_ترنم جون،تولدت مبارک

 

لبخندی میزنم با گفتن”مرسی عزیزم” از بغلش بیرون می آیم.هیچ چیز خوشحال تر از این نبود که بی بی از رشت تا اینجا آمده…اما سوال این است چطوری آمده است؟

 

در مبل می نشینم و خورشید و سمانه کنارم می آیند و باهم آهنگ تولدت مبارک را می خوانند.

 

♡♡عجب حالی داریم امشب♡♡

♡♡چه تولدی داریم امشب♡♡

♡♡تو که یدونه ای،واسه نمونه ای ♡♡

♡♡تولدت مبارک♡♡

♡♡به عجب…

 

همان موقع ،فرید را می‌بینم لبخند در دهانم ماسیده می‌شود. این غیر ممکن است..دیگر صدای موزیک را نمی شنوم.دیگر صدای خورشید و سمانه را حس نمی کنم.

 

فیروزه خانم و دایی ابراهیم کنارم آمدن و کیک را رو به روم گذاشتن، حس کردم دیگر شاد نیستم ..دیگر خوشحال ها یک دقیقه پیش را ندارم.

 

مادر و پدر در دور نشسته اند و داشتند به من نگاه می کردند.مادر خیلی خوشحال بود..مشخص است به خاطر آمدن دایی هست..

 

با صدایی فیروزه خانم یهو از فکر خارج میشوم و نگاهی به او می کنم:

 

_دختر جون،منتظر چی هستی شمع و فوت کن!

 

می‌توان به شخصه بگم یکی از بدترین روز تولدم در همه ی سال ها بود..پدر پیشانی ام را بوسه زد و هدیه ای به دستم داد.

 

_بیا دخترم‌.از طرف من و مادرت

 

لبخندی زدم و بلند شدم و پدر را بغل کردم.انگار پدر احساس پکر بودن من را به خوبی حس کرد که در گوش من گفت”نگران نباش”

 

درک نکردم، نگران نباشم؟اصلا علت آمدن آنها چیست؟مگر یک ماه پیش نیامدند ؟چرا من را رها نمی کنند؟

 

چرا ذهنم پر سوالاتی است که جواب ندارد…؟همان موقع فرید یک هدیه ای دستم می دهد.. و با لحن آرام پچ میزند:

 

_بیا خوشگل خانم.

 

فیروزه خانم چنان با شوق به فرید نگاه می کند که گویی جایزه ی اسکار گرفته ..اصلا نمیدانم اینهمه آدم چرا دایی ابراهیم نداد که بزرگ تر بود؟ چرا فیروزه خانم نداد؟چرا فرنود نداد؟چرا …چرا…چرا…

 

جعبه را گرفتم و با لحن سرد جواب دادم”ممنون”

 

بی بی جون هم لباس گل‌بهی دستم داد و گفت”بیا دخترم اینم هدیه ی تولدت”

 

شاید تنها هدیه ای که کمی خوشحال شدم ..لباس بی بی بود گرفتم و گفتم:

 

_قربونتون برم..بی بی جون.مرسی که زحمت کشیدی من از شما توقع نداشتم‌ که برام لباس بگیرید.

 

_این حرف و نزن ترنم..ناراحت میشماا

 

چند دقیقه گذشت..

همه کادو هاشون را دادن فرنود هم داشت با مادر صحبت می کرد.

 

سمانه که کنارم نشسته بود..تکه ای از کیک را به دهان گذاشت و گفت:

 

_حتما سر اینکه فرید اومده ،اینطور پکر شدی؟هوممم

 

پوزخند میزنم و به فرید نگاه می کنم میبینم فرید هم گوشی را به دست گرفته  و دارد فیلمی تماشا می کند.

 

_آره دیگه،فکر کردی از چی ناراحت شدم سر اینکه مامانمم اومده روز تولدم اینارو دعوت کرده. چقدرم خوشحال شدم.

 

دستش  را در شانه ام می گذارد و کنار گوشم می گوید:_همچنین بد قیافه ام نیستااا

 

همانطور که به فرید نگاه می کنم او هم نگاهش را از گوشی می کند،و به من نگاه کرد سریع نگاهم را به دیوار چرخاندم‌.و حرصی گفتم:

 

_آره خیلی خوشگله ،کم مونده بالا بیارم با اینهمه چهره ی خوشگلش

 

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 1 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
Romantic profile picture without text 1 scaled

دانلود رمان طهران 55 pdf از مینا شوکتی 2 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :       در مورد نوا دختری جسور و عکاسه که توی گذشته شکست بدی خورده، اما همچنان به زندگیش ادامه داده و حالا قوی شده، نوا برای نمایشگاهه عکاسیش میخواد از زنهای قوی جامعه که برخلاف عرف مکانیک شدن عکس بگیره، توی این بین با…
520281726 8216679582

رمان باورم کن 0 (0)

بدون دیدگاه
دانلود رمان باورم کن خلاصه : آنید کیان دانشجوی مهندسی کشاورزی یه دختر شمالی که کرج درس میخونه . به خاطر توصیه ی یکی از استاد ها که پیشنهاد داده بود که برای بهتر یادگیری درس بهتره کار عملی انجام بدن و به طور مستقیم روی گل و گیاه کار…
IMG 20230126 235220 913 scaled

دانلود رمان مگس 0 (0)

3 دیدگاه
    خلاصه رمان:         یه پسر نابغه شیطون داریم به اسم ساتیار،طبق محاسباتش از طریق فرمول هاش به این نتیجه رسیده که پانیذ دختر دست و پا چلفتی دانشگاه مخرج مشترکش باهاش میشه: «بی نهایت» در نتیجه پانیذ باید مال اون باشه. اولش به زور وسط…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۸۰۳۴۲۰۹۶

دانلود رمان اوژن pdf از مهدیه شکری 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       فرحان‌عاصف بعد از تصادفی مشکوک خودخواسته ویلچرنشین می‌شه و روح خودش رو به همراه جسمش به زنجیر می‌کشه. داستان از اونجایی تغییر می‌کنه که وقتی زندگی فرحان به انتقام گره می‌خوره‌ به طور اتفاقی یه دخترسرکش وارد زندگی اون میشه! جلوه‌ی‌ بهار…
InShot ۲۰۲۳۰۳۱۲ ۱۱۱۴۴۶۰۴۴

دانلود رمان پنجره فولاد pdf از هانی زند 5 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :         _ زن منو با اجازه‌ٔ کدوم دیوثِ بی‌غیرتی بردید دکتر زنان واسه معاینهٔ بکارتش؟   حاج‌بابا تسبیح دانه‌درشتش را در دستش می‌گرداند و دستی به ریش بلندش می‌کشد.   _ تو دیگه حرف از غیرت نزن مردیکه! دختر منم زن توی هیچی‌ندار…
400149600406 1552892

رمان خلافکار دیوانه من 5 (1)

بدون دیدگاه
  دانلود رمان خلافکار دیوانه من خلاصه : دختری که پرستار یه دیوونه میشه دیوونه ای که خلافکاره و طی اتفاقاتی دختر قصه میفهمه که مامان پسر بهش روانگردان میده و دختر قصه میخواد نجاتش بده ولی…… پـایـان خوش  
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 3.6 (7)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG 20240606 190612 646

دانلود رمان سیطره ستارگان به صورت pdf کامل از فاطمه حداد 5 (4)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان :   نور چشمامو زد و پلکهام به هم خورد.اخ!!!از درد دوباره چشمامو بستم. لعنت به هر چی شب بیداریه بالخره یه روز در اثر این شب بیداری ها کور میشم. صدای مامانم توی گوشم پیچید – پسرم تو بالخره یه روز کور…
رمان عشق ممنوعه استاد پارت 19

دانلود رمان بوسه با طعم خون 5 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     شمیم دختر تنهایی که صیغه ی شهریار میشه …. شهریارِ شیطانی که بعد مرگ، زنده ها رو راحت نمیذاره و آتش کینه ای به پا میکنه که دودش فقط چشمهای شمیم رو می سوزونه …. این وسط عشقی که جوونه می زنه و بوسه…
رمان ماهرخ

دانلود رمان ماهرخ به صورت pdf کامل از ریحانه نیاکام 4.2 (17)

2 دیدگاه
  خلاصه: -من می تونم اون دکتری که دنبالشی رو بیارم تا خواهرت رو عمل کنه و در عوض تو هم…. ماهرخ با تعجب نگاه مرد رو به رویش کرد که نگاهش در صورت دخترک چرخی خورد.. دخترک عاصی از نگاه مرد،  با حرص گفت: لطفا حرفتون رو کامل کنین…!…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ساناز
ساناز
1 سال قبل

دوست دارم زودتر بفهمم چرا اینقدر از فرید بدش میاد 🤕

دسته‌ها

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x