رمان جرئت و شهامت پارت ۲۸

1
(1)

 

پنجره را باز کردم،حوصله ام به اندازه ی کافی سر رفته بود.

 

صدای مهیب جای خود را با صدای نم باران گرفته بود . هوای خنکی صورتم را نوازش می کرد

 

نمیدانم چقدر به این پنجره نگاه کردم.  احساس کردم زن دایی به اندازه ی کافی دیر کرده است.

 

به سمت اتاق حرکت کردم و مانتو ام را پوشیدم، من به زن دایی گفتم نمبتوانم بمانم اما او اسرار کرده بود.

 

شالم را سرم کردم و در آینه به خودم نگاه می کردم. یهو با صدای چرخاندن کلید لبخندی زدم.

 

حتما فیروزه خانم اومده تا حواست قدم بردارم یه صدایی شنیدم.

 

_بیا تو دیگه…

 

صدای فرید بود ،اما منظورش چه کسی بود؟
مگر زن دایی نگفته بود تا غروب هم نمی آید.

 

همینطور داشتم فکر می کردم در را آرام و بدون اینکه صدایی ازش در بیاید بستم.

 

و آن را قفل کردم .دروغ نگویم ترسیده بودم.بعد از آن صدای یک نفر بلند شد:

 

_میگم یه موقع مامانت نیاد؟

 

صدای رونیکا بود از تعجب چشم هایم گرد شد که کم مانده بود حدقه بزند.

 

این چه اتفاقی است که برایم افتاده؟
مگر خود فرید نگفته بود که آن دخترک را فراموش کرده؟

 

صدایی از آنها به سختی می‌شنیدم که رونیکا با صدای بیخیالش گفت:

 

_خب ..میگم چیشد؟اون ترنج بود ترانه بود کی بود.

_ترنم بود.

_آها همون قراره ازدواج کنید.؟عقد کردید…

 

گوش هایم را چسباندم به در تا صدا را بهتر بشنوم،هنوز در شوک عجیبی بودم.

 

_روز یکشنبه عقد می کنیم …و منم بعد از ازدواج به باباش میگم زمین و به اسم دخترش بزنه.

 

زمین؟مغزم در حال متلاشی شدن بود چرا نمی‌توانستم حال خودم را درک کنم.

 

_مطمئنی اون زمین ارزش داره؟

_آره بابا کلی تحقیق کردم ۴ میلیارد پولشه فقط دو هکتار زمین داره. اون ترنم و خام می کنم سند و به اسم من بزنه خودت خوب میدونی که مامانم اجازه نمیده باهات ازدواج کنم.

 

رونیکا خنده ی کوتاهی کرد چیزی گفت که متوجه نشدم.

 

چرا احساس می کنم ،این یه شوخی است؟دست هایم می لرزید، از چشمانم اشکی سقوط کرد

 

این یعنی این همه وقت من را بازی می داد؟

 

(بچه ها توی داستان که رفت دو ماه بعد تو اون قسمت فرید و ترنم باهم خوب شده بودند..)

 

نمیتوانستم درک کنم..
نمیتوانستم‌….

 

در را خیلی آرام و کم باز کردم دیدم فرید و رونیکا به سمت اتاق رفتند و در را قفل کردند.

 

چشم هایم هنوز خیس بود .فرید این همه آدم بیشعوری بود؟چطور دقت نکردم همه چیز هایش بازی است.

 

با قدم های سست و لرزان به سمت در خروجی رفتم‌.آیا به مادر میگفتم باور می کرد؟

 

آیا درک می کرد؟

نه چون مطمئنم برادر زاده اش را بیشتر از من دوست دارد.

 

از پله ها پایین آمدم ،میخواستم به سمت اتاق بروم فریاد بزنم و بگویم”من برایت اسباب بازی بودم که اینطور مرا بازی دادی؟”

 

میخواستم بگم “مگر من چیکارت کردم که میحواستی کل دارایی پدرم را بالا بکشی؟ تو که خودت میدانی پدرم به جز من فرزند دیگری ندارد . و تو اینطوری میحوای ازش سوءاستفاده کنی.؟”

 

آب بینی ام را بالا کشیدم سکوت بهترین گزینه بود.که می‌توانستم انجام بدهم .

 

اشک هایم را با دستمال کاغذی پاک کردم و در را باز کردم و همینطوری حرکت می کردم.

 

انگار دلیل باران آمدن خدا مشخص بود.

ابرهاهم همراه من اشک میریختن

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 1 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
InShot ۲۰۲۳۰۷۰۶ ۲۳۳۰۲۳۹۵۴

دانلود رمان حس مات pdf از دل آرا دشت بهشت 3 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       داستان درباره سه خواهره که در کودکی مادرشون رو از دست دادن.پسر دوست پدرشان هم بعد از مرگ پدر و مادرش با اونها زندگی میکنه ابتدا یلدا یکی از دختر ها عاشق فرزین میشه و داستان به رسوایی میرسه اما فرزین راضی به ازدواج…
InShot ۲۰۲۳۰۲۰۹ ۱۸۳۹۲۰۰۷۰

دانلود رمان من به عشق و جزا محکومم pdf از ریحانه 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       یلدا تو دوران دبیرستان تو اوج شادابی و طراوت عاشق یه مرده سیاه‌پوش میشه، دختری که حالا دیپلم گرفته و منتظر خواستگار زودتر از موعدشه، دم در ایستاده که متوجه‌ی مرد سیاه‌پوش وسط پذیرایی خونه‌شون میشه و… شروع هر زندگی شروع یه…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (3)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۰ ۲۲۱۰۴۳۷۲۶

دانلود رمان بچه پروهای شهر از کیانا بهمن زاده 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       خب خب خب…ما اینجا چی داریم؟…یه دختر زبون دراز با یه پسر زبون درازتر از خودش…یه محیط کلکلی با ماجراهای پیشبینی نشده و فان وایسا ببینم الان میخوایی نصف رمانو تحت عنوان “خلاصه رمان” لو بدم؟چرا خودت نمیخونی؟آره خودت بخون پشیمون نمیشی…
InShot ۲۰۲۳۰۶۲۲ ۱۵۵۸۴۷۶۳۹

دانلود رمان دژ آشوب pdf از مریم ایلخانی 0 (0)

3 دیدگاه
  خلاصه رمان:     داستان خاندانی معتبر در یک عمارت در محله دزاشیب عمارتی به نام دژآشوب که ابستن یک دنیا ماجراست… ماجرای یک قتل مادری جوانمرگ پدری گمشده   دختری تنها، گندم دختری مهربان و سرشار از محبت و عشقی وافر به جهاندار خان معین شهسواری پیرمردی چشم…
InShot ۲۰۲۳۰۵۱۵ ۱۷۲۷۴۱۹۲۵

دانلود رمان شاه صنم pdf از شیرین نور نژاد 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       شاه صنم دختری کنجکاو که به خاطر گذشته ی پردردسرش نسبت به مردها بی اهمیته تااینکه پسر مغرور دانشگاه جذبش میشه،شاه صنم تو دردسر بدی میوفته وکسی که کمکش میکنه،مردشروریه که ازش کینه داره ومنتظرلحظه ای برای تلافیه…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
00

دانلود رمان رز سفید _ رز سیاه به صورت pdf کامل از ترانه بانو 3.7 (10)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   سوئیچ چرخوندم و با این حرکت موتور خاموش شد. دست چپمو بالا اوردم و یه نگاه به ساعتم انداختم. همین که دستمو پایین اوردم صدای بازشدن در بزرگ مدرسه شون به گوشم رسید. وکمتر از چندثانیه جمعیت حجیمی از دختران سورمه ای پوش بیرون ریختند. سنگینی…
dar emtedade baran3

رمان در امتداد باران 0 (0)

2 دیدگاه
  دانلود رمان در امتداد باران خلاصه : وکیل جوان و موفقی با پیشنهاد عجیبی برای حل مشکل دختری از طریق خواندن دفتر خاطراتش مواجه میشود و در همان ابتدای داستان متوجه می شود که این دختر را می شناسد و در دوران دانشجویی با او همکلاس بوده است… این…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

7 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Sahar Mahdavi
Sahar Mahdavi
11 ماه قبل

من فرنود رو میخوام🥺❤️‍🩹

بانو
بانو
11 ماه قبل

به نظرم باید به پدرش بگه اون باور میکنه

لیلا
لیلا
11 ماه قبل

باز دوباره خریت تکراری همه دخترا تو رمانا شروع شد لال میشن هیچی به هیچکس نمیگن و ریده میشه تو زندگیشون😑

خواننده رمان
خواننده رمان
11 ماه قبل

ای بابا این ترنم و خونوادش واقعا خل و ساده هستن

دسته‌ها

7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x