رمان جرئت و شهامت پارت ۳۱

0
(0)

 

با صدای زنگ گوشی .خواب از چشمانم ربوده شد.

 

کش و قوسی به بدنم دادم و سریع بلند شدم و به سمت دستشویی رفتم. و به صورتم آب خنکی پاشیدم که باعث شد کمی خواب از سرم بپرد.

 

“آیا فکر فرارم ایده ی خوبی بود؟
نکند یه روزی پشیمان بشوم؟”

 

این فکرم باعث میشد،کمی سرم درد بگیرد.یک مانتو شیری راه راه پوشیدم. به همراه شلوار آبی

 

ساک را در دستم گرفتم و با قدم هایم سعی می کردم آرام راه بروم تا صدایی در نیاید.در را باز کردم.

 

هوا هنوز تاریک بود.
و کمی سرد همانطور که شال کرمی ام را سرم می کردم.نگاهی به اطراف کردم.

 

شاید روزی دلم برای این خانه تنگ بشود.
یک دلم میگفت “ترنم،برو بخواب …بعد از ظهر خودت و برای عقد و عروسی آماده کن”

 

چشم هایم را بستم ،بین دو راهی گیر کرده بودم.هر دو راه زندگی ام را تغییر میداد.

 

همانطور که قدم میزدم تا رسیدم به حیاط بوی باران نشان میداد تازه قطع شده .

 

ساک را در دستانم محکم گرفتم و در را باز کردم و خارج شدم.

 

ماشین ها حرکت می کردند، و بعصی از مردم داشتند به سمت ساحل رفتند.. و چادر میزدن برای استراحت.

 

پس اینجا کسی خواب ندارد… موج های دریا حتی از دور هم مشخص و زیبا بود.

 

و هوای خنکی موهایم را حالت میداد….تا تاکسی را دیدم دستم را بلند کردم‌ .

 

تاکسی ایستاد و با احتیاط سوار شدم و مقصدم را گفتم .

 

تلفنم را از جیبم برداشتم و به سمانه که همانطور از دیشب فکرم را درگیر کرده بود و با خود میگفت:

 

“چرا به سمانه گفتی؟ اگه به خانوادت گفت چی؟”

ذهنم را متلاشی کرد. پیام دادم و نوشتم:

 

“سلام سمانه خوبی؟ممنون بابت دعوتت اما من فعلا میرم یه شهر دیگه.خدافظ”

 

پیامک را ارسال کردم و همزمان سیم کارت را در آوردم. در آن موقع به مقصد رسیدم.

 

کرایه را دادم و پیاده شدم.
و بعد از چند دقیقه به سمت اتوبوس رفتم و سوار شدم.دیگر فکر نمی کردم به چیزی چون این آخرین باری هست که این شهر زیبا و خانوادم میبینم….

 

 

*از زبان فرنود*

 

درس هایم همانطور در دانشگاه تمام شده بود، وسایلم را جمع کردم.

 

_میگم فرنود ،جزوه های مربوط به کتاب جنگ افزار شناسی و برام بفرست .

 

سرم را برگرداندم رضا بود همکلاسی قدیمی من بی حوصله پچ زدم:

 

_حله.

 

و کیفم را باز کردم و وسایل هارو داخل گذاشتم، امروز خیلی بی حوصله شده بودم تلفنم را برداشتم و شماره ی مادر را گرفتم.

 

بعد از چند بوق صدای نگران مادر پیچید که سریع گفتم :

 

_چیشده مامان؟

 

_چی بگم پسرم‌.ترنم غیبش زده ..تا الان خونه نیست.

 

همانطور که تلفنم را کنار گوشم قرار دادم لب زدم:

 

_حتما پیش فریدِ نگرانی نداره مادر عزیزم.

 

قدم زدم به سمت ماشین و در را باز کردم و نشستم:

_والا پسرم ،بر نمیداره..

 

با گفتن”باشه من زنگ میزنم” آیکون قرمز را لمس کردم ..باورم نمیشد نمی‌توانستم به این چیز بی خیال باشم.

 

شماره ی دوم فرید و گرفتم و منتظر بودم..دلیل اینکه دو تا سیم کارت داشت و واقعا نمی فهمیدم.

 

با صدای دختری اخم هایم کور تر شد‌.

پس ترنم پیش فرید بود؟

 

من چقدر ساده لوح بودم که نگران ترنم شدم .همان دختری که کلی خشم هایش رو سر من خالی کرده بود.

 

_الوو؟ پس چرا زنگ می زنید.

 

یهو چشم هایم گرد شد صدای رونیکا بود؟

 

_ببینم تو کنارش چه غلطی می کنی.؟

 

صدای بوق نشان دادن قطع کردنش میداد.همانطور مجدد تماس گرفتم.

 

تا صدای فرید بلند شد:_چیه هی زنگ میزنی گند زدید تو تفریحات من‌.

 

سوئیچ را با دستانم محکم فشار دادم و بدون فکر عربده زدم:

 

_اون دختره کنار تو چیــــکار می کنــه؟ تـــو مگه قرار نبست ازدواج کنـــــی!

 

(این هفته هر روز پارت میدم

منتظر نظرتون هستم🩷⚘️)

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240606 191033 683

دانلود رمان روح پادشاه به صورت pdf کامل از دل آرا فاضل 5 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :   زمان و تاریخ، مبهم و عجیب است. گاهی یک ساعتش یک ثانیه و گاهی همان یک ساعت یک عمر می‌گذرد!. شنیده‌اید که ارواح در زمان سفر می‌کنند؟ وقتی شخصی میمیرد جسم خود را از دست می‌دهد اما روح او در بدنی دیگر، و در…
10043162 4 Copy

دانلود رمان یکاگیر 0 (0)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:         ارمغان، تکنسین اتاق عمل که طی یه اتفاق مرموز از یک دختر خانواده دوست و برونگرا، تبدیل به دختر درونگرا که روابط باز با مردها داره، میشه. این بین بیمار تصادفی توی بیمارستان توجه‌اش رو جلب می‌کنه؛ طوری که وقتی اون‌و چند…
InShot ۲۰۲۳۰۶۱۲ ۱۴۳۸۱۸۴۶۹

دانلود رمان همین که کنارت نفس میکشم pdf از رها امیری 5 (1)

2 دیدگاه
  خلاصه رمان:       فرمان را چرخاندم و بوق زدم چند لحظه بعد مرد کت شلواری در را باز میکرد میدانستم مرا می شناسد سرش را به علامت احترام تکان داد ماشین را از روی سنگ فرش ها به سمت پارکینگ سرباز هدایت کردم. بی ام دابلیو مشکی…
InShot ۲۰۲۳۰۵۳۱ ۱۱۰۹۳۹۲۵۷

دانلود رمان گناهکار pdf از فرشته تات شهدوست 5 (1)

12 دیدگاه
  خلاصه رمان :       زندگیمو پر از سیاهی کردم. پر از نفرت و تاریکی..فقط به خاطر همون عذابی که همیشه ازش دَم می زد. انقدر که برای خودم این واژه ی گناهکار رو تکرار کردم تا تونستم کاری کنم بشه ملکه ی ذهن و روح و قلبم.اون…
InShot ۲۰۲۳۰۴۲۱ ۱۷۱۹۲۰۰۳۸

دانلود رمان تو را در گوش خدا آرزو کردم pdf از لیلا نوروزی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :   غزال دختر یه تاجر معروف به اسم همایون رادمنشه که به خاطر مشکل پدرش و درگیری اون با پدر نامزدش، مجبور می‌شه مدتی همخونه‌ی خسرو ملک‌نیا بشه. مرد جذاب و مرموزی که مادرش به‌خاطر اتفاقات گذشته قراره دمار از روزگار غزال دربیاره و این بین…
Negar ۲۰۲۱۰۶۰۱ ۰۱۵۶۵۸

رمان اشرافی شیطون بلا 5 (1)

2 دیدگاه
  دانلود رمان اشرافی شیطون بلا خلاصه : داستان درباره ی دختریه که خیلی شیطونه.اما خانواده ی اشرافی داره.توی خونه باید مثل اشرافیا رفتار کنه.اما بیرون از خونه میشه همون دختر شیطون.سعی میکنه سوتی نده تا عمش متوجه نشه که نمیتونه اشرافی رفتارکنه.همیشه از مهمونیای خانوادگی فرار میکنه.اما توی یکی…
images 1

رمان هیچکی مثل تو نبود 2.5 (4)

بدون دیدگاه
  دانلود رمان هیچکی مث تو نبود خلاصه : آنا مفخم تک دختر خانواده مفخم کارشناس ارشد معماریه. بی کار و جویای کار. یه دختر شاد و سر زنده که با جدیت سعی میکنه مطابق میل پدرو مادرش رفتار کنه و اونها رو راضی نگه داره. اما چون اعتقادات و…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (6)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
InShot ۲۰۲۳۰۶۰۴ ۱۳۴۱۱۴۶۷۰

دانلود رمان رثا pdf از زهرا ارجمند نیا و دریا دلنواز 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:     امیرعباس سلطانی، تولیدکننده ی جوانیست که کارگاه شمع سازی کوچکی را اداره می کند، پسری که از گذشته، نقطه های تاریک و دردناکی را با خود حمل می کند و قسمت هایی از وجودش، درگیر سیاهی غمی بزرگ است. در مقابل او، پروانه حقی، استاد…
InShot ۲۰۲۳۰۶۰۸ ۱۱۲۶۴۰۲۰۲

دانلود رمان سرپناه pdf از دریا دلنواز 3 (1)

بدون دیدگاه
خلاصه رمان :       مهشیددختری که توسط دوست پسرش دایان وبه دستورهمایون برادرش معتادمیشه آوید پسری که به خاطراعتیادش باعث مرگ مادرش میشه وحالاسرنوشت این دونفروسرراه هم قرارمیده آویدبه طور اتفاقی توشبی که ویلاشو دراختیاردوستش قرارداده بامهشید دختری که نیمه های شب توی اتاق خواب پیداش میکنه درگیر…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
بی تام
بی تام
10 ماه قبل

قرار بود مثلا هرروز باشه

کانی
کانی
10 ماه قبل

الان 31 پارت گذاشته که در کل ترنم نامزد کرد موقع عقد فرار کرد متوجه شد فرید خیانت کاره خلاصه سی پارت

آیلار(آیلی)
آیلار(آیلی)
پاسخ به  کانی
10 ماه قبل

نه….
میتونی اینجوری فک کنی که فرید اینا اومدن خواستگاری ،ترنم مخالفت کرد…با مامانش دعواش شد رفتن خونه داییش اینا…رابطش با فرید خوب شد متوجه شد فرید از قصد اینکارو می‌کنه تصمیم گرفت فرار کنه….
در ضمن کسایی که میگن دو خطه بدون احتساب خط های کوچیک 55 خطه…

خواننده رمان
خواننده رمان
10 ماه قبل

این دو خط نوشته پارت بود مثلا

دسته‌ها

4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x