(از زبان شیلا)
از در بیمارستان اومدم بیرون و به سمت حیاط بیمارستان پا تند کردم از دور آرمین رو دیدم که به یه درخت تکیه داده بود و حرف میزد به محض اینکه دید سمتش میرم زود تماسو قطع کرد لبخندی بهم زد و نزدیکتر رفتم بهش که رسیدم)
_بهبه آقا آرمین پارسال دوست پسر امسال چغندر
(قهقهه اش لبخندم رو پهتو پهن تر کرد,هویی تو دستام کردم که به عادت همیشگیش دوتا دستامو گرفت و با بخار دهنش گرم کرد بهم نگاهی انداخت و یدفی منو کشید که افتادم بغلش دستاشو رو شونه هام قفل کرد و راه پارکینگو به پیش گرفت به پارکینگ که رسیدیم آروم از بین ماشینا رد شد درو برام باز کرد سوار که شدم درو بست و خودش سوار شد نگاهشو بهم دوخت که با ناراحتی زمزمه کردم)
_گشنمه
آرمین:الان اسرا آرسین میرسن خانومم
_ن تحملشو ندارم
(آرمین به سمتم برگشت و با شیطنت خاصی بهم خیره شد)
ارمین:نظرت با پیش غذا چیه
(فکر کردم هوم بد نبود دستامو بهم مالوندم و بهش خیره شدم)
_قبول روشن کن بریم
آرمین:نه خانومم پیش غذا تو ماشینه
(نگاهی بهش انداختم بعد سرمو به عقب برگردوندم)
_پس کجاست
آرمین:جلوت
(و خیلی سریع سرشو جلو آورد و لباشو روی لبام گذاشت مکی به لبام زد که طعم لباشو چشیدم ن بابا خیلی گرسنم بود از گشنگی لباشو میمکیدم بین خودمون باشه از خدا پنهون نیس از شما چ پنهون ولی پدرصگ عجب لباییم داشت آدم دوست داشت فقط بمکه …یکی از دستاشو روی نیمرخم و اونیکی دستشو پشت سرم گذاشت منم تحملم به خط پایان رسید و هردو دستمو روی صورتش گذاشتم و بیشتر به خودم فشارش میدادم لباش رو از لبام کشید و از چونم رفت پایین تا به سیبک گلوم رسید آروم مکیدش که آهی از بین لبام خارج شد سرشو به خودم فشردم مک های عمیق تری از گرنم گرفت با کشیدن موهاش میخواستم اه هامو خفه کنم دیگه طاقت نداشتم با ناله صداش زدم
_ارمین
(سرشو بالا آورد و بهم خیره شد لبخندی زد بهم)
آرمین:جااااان آرمین
_حالم بدههه
(خنده تو گلویی کرد و ازم فاصله گرفت)
آرمین:بزار بمونه واسه شب عروسیمون
(حالم بدتر از اونی بود که باید فکر کرد تموم تنم پراز شهوت شده بود و عرق از کمرم به راه افتاد بود اولین بار بود که همچین حال و حس مبهمی داشتم بدون اینکه به چیزی فکر کنم سریع گفتم)
_خب یه امشیو صیغه بخونیم
(آرمین که بهم خیره شده بود شیطون ابروهاشو بالا زد)
آرمین:ببین خانومی امشب یه بچه میکارما
_مبارک مامان باباش
(آرمین که با لبخند نگام میکرد قهقه ای زد و زود ماشینو به حرکت دراوورد دستاشو روی رون پام میکشید و نوک انگشتان تا جاهای خطری پیش میرفت ،دستش که به بین پاهام رسید نا خداگاه پاک رو بستم و دستاش رو اسیر کردم خنده تو گلویی کرد و دستشو بین پاهام فشار داد از لذت آهی از حنجرم بیرون اومد که لبخند آرمین غلیظ تر شد،از سرعت سریعش و تند تند دست کشیدن تو موهاش فهمیدم که بی قراره به آپارتمانش که رسید تند ماشینو برد تو پارکینگ از ماشین که خارج شد منم جلدی پایین پریدمو درو بستم دستمو کشید و برد سمت آسانسور دکمه آسانسور رو زد و منو هل داد که به در اسانسور چسپیدم اول پیشونیم بعد چشمام بینیم گونه هام همین که خواست لبامو ببوسه خبر از پایین اومدن اسونسور به گوشمون رسید زود از در جدا شدم که یه آقا از آسانسور خارج شد آرمین هلم داد و خودش اومد داخل دکمه طبقه 15 رو زد و به سمتم حمله ور شد دستاش رو پشت گردنم گذاشت و با ولع شروع کرد به مکیدن لبم خودم رو بالا کشیدم و پاهامو دور کمرش حلقه کردم همین که صدای آسانسور اومد و خبر رسیدن رو داد آرمین بدونه توجه تو همین حالت در آسانسور باز کرد و به سمت خونه قدم برداشت موهاشو تو دستام چنگ میزدم به در که رسید کارتو از شلوارش بیرون کشید در رو باز کرد تند به سمت داخل قدم برداشت و راهشو به سمت اپن کشید منو که رو اپن گذاشت ازم جدا شد و سریع دوید سمت اتاقش با لپ تاب برگشت لپتابو باز کرد و تند تند شروع کرد به خوندن به سمتم برگشت و تند گفت)
آرمین:شیلا مهریت
_هرچی باشه؟!
آرمین:هرچی باشه حتی جونمم قبول
(لبخند شیطنت باری زدم و با لبخند گفتم)
_والا غرض از مزاحمت
آرمین:درد بگو طاقتم لبریز شد
_بیست کیلو کاکائو
آرمین:هاااا،وای خدا
(کارشو که تموم کرد لپتابو بست و با لبخند بهم چشم دوخت)
آرمین:اوف خانومم حفاری کنم چاهتو
_برو گمشو چه منحرف حرف میزنه
آرمین:من فدای برو گمشنات شم بیا پایین که بریم حال کنیم
(از رو اپن پریدم و زودتر از اون سمت راه رویی که چنتا در داخلش بود دوییدم و سریع داخل اتاقی شدم که آقامون ازش لپتابو آورده بود)
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 2
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
جالب بو 😂
هیش ابرومت چون بردو حیوان کچی خلکی پیم دلاشیرین میزنه نازانم توبو نابی بشر او همو رمانت خیندوه نتزانی کور پیشنهاد ددا حیوان
د شیرن لددی آیدی خانم بومن کلاسی روابط جن…. داناوه الان له کورک همسین خومان پرسین لیتل بوی چه دلا مگم گ… به ، دوای دت امن فر دکا بشرفم اتو آرمین نج.. سیره دوای آرمین کورکی چاکه
کلا شیلا شیرین میزنه در زندگی عادی هم یک عدد خره😂😂❤️
جاناااا نشان ذویشش گمراهم کرده وگرنه بی حیا نبودن😂😂😂
والا گلم ا همون اول هردوتاشون شیرین میزدم😂
خخخخخخ دختره خنگ اول پسره باید پیشنهاد بده اینا یکم منگ میزنن خخخخ
سلام پارت ۲۹ به بعدو خیلی وقته نذاشتی…دیگه نمی خواید پارت گذاری کنید؟!!!