(اسرا)
(صدای زنگ ب گوشمون رسید)
باران:ببین کیه نصف شبی
(به سمت در رفتم و با خنده درو باز کردم نگام قفل ارسینو کیان شد زود درو بستم که کیان درو هل داد)
_هاااا چیهههه
کیان:مرض برو اونور پدرصگ
_نرم اونور چیکار میکنی تخم خر
کیان:میشاشم رو این(و دستشو ب سمت ارسینی گرفت سرپا چرت میزد) ب جون اسرا داره میریزه
_تو دهن توُ اون آرسین برینم بیا برو تو
(کیان ب شونه آرسین زد)
کیان:دادا الو ارسین گوزینه نره خر
آرسین:هاااااااااا
_کرمون کردی بیا گمشو تو
آرسین:ط ببند ممد گفتم ساقی رو عوض کن جنس بد انداخته بمون
(با چشای اندازه توپ شده ب کیان خیره شدم)
_این چی میگه
کیان:تو فهمیدی منم اوکی کن عا قریون دستت داره میریزه
_بیا برو تو
(کیان با سرعت از کنارم رد شد)
_ارسین هوی
(دستشو گرفتم و کشیدمش خونه درو قفل کردمو ارسینو بردم سمت اتاق شیلا و روژین شیلایی ک از امشب قرار نبود باهامون باشه و روژین ک با اهورا گور ب گور شده بود…ارسین لباساشو بیرون اوردو فقط با یه شـ*رت روی تخت دراز کشید لباسامو کندم حتی لباس زیرامو ، کشو روژینو باز کردم یه تیشرت بلند بیرون اوردمو تن کردم چراغو خاموش کردم و بدون توجه به کیانو باران که فک کنم داشتند خونه رو تخریب میکردن رفتم کنار آرسین دراز کشیدم توی اون جای تنگ و پتو رو روی هر دوتامون کشیدم یکدفهیی ارسین دستمو کشید سرمو روی سینش گذاشت و توی بغلش قفلم کرد پاهامو روی پاهاش گذاشتم)
ارسین:حالا بخواب
_ارسی
آرسین:هام
_اگه موهامو میبندی یا میبافی
اگه باهام میای حموم آب بازی کنیم
اگه پایه ی مسخره بازیام میشی
اگه پایه ی این میشی که باهم مردمو ایسگا کنیم
اگه میای باهم غذا درست کنیم
اگه همه این کارا رو میای باهم تجربه کنیم
منم قول میدم تا ابد عاشقت باشم
آرسین: اگه میگی صبحا ک از خواب پاشدم برم سر کار بوست کنم
اگه از حموم اومدی بیرون موهاتو خشک کنم
اگه هر شب باهم بازی کنیم
اگه باهم بچه آوری کنیم
(یکی زدم تو سرش و زیر لب پرویی نثارش کردم)
پایه ی همه ی این کارام و توهم تا ابد زندگی منه نره خر میشی
_گوه اضافه نخور بگیر بخواب
آرسین:ینیا خوب بلدی منو بگایی
________________
(از زبان شیلا)
(با حس قلقلک چشمامو باز کردم و نظاره گر ارمینی شدم که ته ریشاشو ب شکمم میمالید:)
_نکن
آرمین:بلخره بلند شدی پاشو بریم حموم
_یکی بزنم تو دهنش از کی اینقد لوس شدی
آرمین:از وقتی همین راه حل برای کردن زنم ب مغزم رسیده
_بابای من بود دیشب تا صبح تلمبه میزد
آرمین:دیشب دیشبه امروزم امروز
_رو دل نکنی یه وقت بی صاب
آرمین:پاشو بریم حموم یه راند بریم ناز نیا دیگه
_بیا پایین بچه
(از روی تخت بلند شد و منو انداخت رو کولش)
_مگه کیسه برنج هی رِ ب رِ میندازیم رو کولت پدر صلواتی
(رفت حموم درو بست منو گذاشت زمین و دوشو باز کرد منو برد زیر دوش خوابم میومد برای همین دستامو قفل کمرش کردمو سرمو گذاشتم رو سینش دستاشو گذاشت رو باسـ*نم دستشو پس زدم)
_نکن آرمین
(چسپوندن ب دیوار و با زبونش با سیـ*نه هام بازی میکرد آهی کشیدم که از لبام کام گرفت مردونگیشو بهم چسپوند که متوجه باد کردگیش شدم)
آرمین:تیمورو میبینی چجوری از خواب بلند شده
(و به کارش ادامه داد یکی از پاهامو بلند کرد و آروم مردونگیشو فرو کرد….)
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 6
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
خانم نویسنده رمانت ادامه نمیدی
اسرا بو ناوسی بابه!!!؟
تو هر ماهی یه بار پارت میدی میری حاجی ¿¿
پارت نمیدی
ببخشید من تازه واردم…
این دوستانی که رمانشون داخل سایت بارگذاری میشه از خودمون هستند یا واقعا تو این حوزه تحصیلات کردن؟!
اگر ک مورد اول درسته چطور میشه تو سایت رمان بارگذاری کرد؟
پیشاپیش از پاسخگوییتون ممنونم🙂
پ.ن
مرسی بابت رمان خوبت:)
سلام بیبی نه عزیزم تحصیلات نکردیم و اگه میخوای تو سایت رمان بزاری باید ب ادمین پیام بدی 🕊️🍓
اسرا خودتی ؟
نه پدرمه🤣♥️
اره عزیزم خودمم
جلی قوررر اوه بو پارت دانانی هرچند که دهب ی دستیکیشت بکوتم چوی به نیوی عیشقم عیشقی شیلات چا کردو
هیچکدوماز شخصیتها رو یادم نمیاد نویسنده جان اگه میتونی ادامه بده چون رمانتت خوبع
مرسی 🥺♥️
عزیزم همیشه همین عکسو بزار برای رمانت ♥️♥️
ب جان همین آرسین خودم یادم نمیاد زمانم از چه قرارع😔😂
تورو خدا ادامش بده هنوز تو کفشیم
چ عجب دارم درست میبنم ب خدا
صیغه استادو و پروژه و ….
🤤