صدای سکوت پارت پنجم - رمان دونی

صدای سکوت پارت پنجم

وای سپهر دعوام نکنه؟چه گوهی بخورم؟

نه خب اگر به سپهر بگم به مامان توهین کرد آروم میشه آره بابا

تقریبا نیم ساعتی رو توی حیاط زیر درخت نشسته بودم هواهم یا جورایی سرد بود

تصمیم گرفتم برم بوفه یه چایی چیزی بگیرم بخورم یعنی چی اینجا نشستم زانوی غم بغل گرفتم؟

حالا من چند روز مدرسه نبودماا ببین چی شد روز اولی

رفتم داخل و از بوفه یه چایی با تیتاب گرفتم آااخ تیتاب خوشمزه‌ی من

رفتم روی ی صندلی نشستم و مشغول خوردن شدم

-اجازه هست بشینم

-هوم؟ آره آره بشین عزیزم

یه دختره اومد و نشست وای خدا چشاشو چه ناناصه

چشای گربه ای سبز داشت

پوستشم با اینکه سفید نبود اما خیلی خوشگل بودد

نگاه ازش گرفتم و ادامه تیتابم رو خوردم

دختر- ببخشید فضولی نباشه اما چرا هی عاه میکشی؟

-من؟

-آره تو همش عاه میکشی

-جدی؟

-جدیه جدی

-استاد بیشورمون از کلاس بیرونم کرد

-حالا کی هست این استادتون؟

-رجاییان

با گفتن اسم استاد شروه کرد به خندیدن

با تعجب بهش نگاه کردم

-چته دختر؟

-فکر نمیکردم بابام انقدر بداخلاق باشه

-چی بابات؟

-آره،رجاییان بابامه

-جدیی؟

-اوهوم

-ببخشید به بابات گفتن بیشور ولیا

-عیب نداره اوه راستی من غزالم و تو؟

-منم هدیه هستم

با هم دیگه دست دادیم،وای باورم نمیشه این دختر رجاییان باشهههه

غزال-خب من دیگه باید برم لطفا شمارت رو بهم بده،امیدوارم،دوستای خوبی بشیم در ضمن سفارش تو رو هم پیش بابام میکنم

-جدی میگی؟

-آره بابا بده شمارتو

شمارم رو بهش دادم و با یه خداحافظی ازم جدا شد

خدایی غزال از اون باباش خیلی خوشگل تره

باید بیشتر باهاش آشنا بشم ببینم برادر داره؟

وایییی حتی فکرشم جالبه یه پسر با چشای رنگی جیخخخخخخ

خدایا تنها موندم خل شدم هییییی

..

بقیه‌ی این چند دقیقه رو با بازی کردن و فکر کردن گذروندم.

بچه ها اومدن جای میز من و نشستن

سیمین با صدای تحلیل رفته ای گفت

-هدیه

میخواستم جوابش رو بدم اما با اخم های پویا رو به رو شدم این چرا این شکلیه؟

شبیه گاوه خخخ:)

روبه کاوه کردم و با چهره بهش گفتم چیشده؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان آخرین بت
دانلود رمان آخرین بت به صورت pdf کامل از فاطمه زایری

    خلاصه رمان آخرین بت : رمان آخرین بت : قصه از عمارت مرگ شروع می‌شود؛ از خانه‌ای مرموز در نقطه‌ای نامعلوم از تهران بزرگ! حنا خورشیدی برای کشف راز یک شب سردِ برفی و پیدا کردن محموله‌های گمشده‌ی دلار و رفتن‌ به دل اُقیانوس، با پلیس همکاری می‌کند تا لاشه‌ی رویاهای مدفون در برف و خونش را از

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شوماخر به صورت pdf کامل از مسیحه زادخو

        خلاصه رمان:   داستان از جایی آغاز میشود که دستها سخن میگویند چشم هاعشق میورزند دردها زخم بودند و لبخند ها مرهم . قصه آغاز میشود از سرعت جنون از زیر پا گذاشتن قوائد و قانون بازی …. شوماخر دخترک دیوانه ی قصه که هیچ قانونی برایش معنا ندارد .     به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان حکم نظر بازی pdf از مژگان قاسمی

  خلاصه رمان :       همتا زنی مطلقه و ۲۳ ساله زیبا و دلبر توی دادگاه طلاقش با حاج_مهراد فوق العاده جذاب که سیاستمدارم هست آشنا میشه اما حاجی با دیدنش یاد بزرگ ترین راز زندگی خودش میفته… همین راز اونارو توی یک مسیر ممنوعه قرار میده…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
رمان دل کش
دانلود رمان دل کش به صورت pdf کامل از شادی موسوی

  خلاصه: رمان دل کش : عاشقش بودم! قرار بود عشقم باشه… فکر می کردم اونم منو می خواد… اینطوری نبود! با هدف به من نزدیک شده بود‌…! تموم سرمایه مو دزدید و وقتی به خودم اومدم که بهم خبر دادن با یه مرد دیگه داره فرار می کنه! نمی ذاشتم بره… لب مرز که سهله… اگه لازم بود تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شهر بی یار pdf از سحر مرادی

  خلاصه رمان :     مدیرعامل بزرگترین مجموعه‌ی هتل‌‌های بین‌الملی پریسان پسری عبوس و مرموز که فقط صدای چکمه‌های سیاهش رعب به دلِ همه میندازه یک شب فیلم رابطه‌ی ممنوعه‌اش با مهمون ویژه‌ی اتاقِ vip هتلش به دست دخترتخس و شیطون خدمتکار هتلش میفته و…؟   «برای خوندن این رمان به کانال رمان من بپیوندید» به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
رمان ماهرخ
دانلود رمان ماهرخ به صورت pdf کامل از ریحانه نیاکام

  خلاصه: -من می تونم اون دکتری که دنبالشی رو بیارم تا خواهرت رو عمل کنه و در عوض تو هم…. ماهرخ با تعجب نگاه مرد رو به رویش کرد که نگاهش در صورت دخترک چرخی خورد.. دخترک عاصی از نگاه مرد،  با حرص گفت: لطفا حرفتون رو کامل کنین…! مرد نفس سنگینش را بیرون داد.. گفتنش کمی سخت بود

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
adinaverisa
adinaverisa
2 سال قبل

ببین نویسنده عزیز
ناراخت نشو این واقعیت تلخه رمانت چرته قلمت ضعیفه غلط املایی داری داستان رمانت زیاد جالب نیست تو انتخاب اسم برای شخصیت های رمانات بیش تر دقت کن
رمان قبلیت هم خوندم لابد هدیه هم مثل عسل امروز عاشق میشه فردا فارغ
من رمان های زیادی خوندم
اول بنویس اشکالاتش رو درست کن بعد با دیگران به اشتراک بگذار
بعدم رو داستان رمانت بیشتر تمرکز کن
یعنی هرچی اومد تو ذهنت رو تبدیل به رمان نکن
همون طور که گفتم من رمانای زیادی خوندم

شیطان مونث، دلارای، آدمکش، مربای پرتقال و….
که واقعا خیلی جالب بودن
بیشتر رمان بخون
اول که اسم رمانت رو خوندم فکر کردم یه رمان خیلی قشنگه ولی بعدش نه
دیدم واقعا خوب نیست

(یه صحبتی هم با ادمین:
واقعا متاسفم که اجازه میدین همچنین نویسنده های بی تجربه، در سایتتون رمان پارتگذاری کنن)
😏

adinaverisa
adinaverisa
2 سال قبل
پاسخ به  Asal_m

یعنی شما نویسنده نیستی و فایل کامله؟

دسته‌ها
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x