هم دانشگاهی جان پارت ۱۵ - رمان دونی

هم دانشگاهی جان پارت ۱۵

هم دانشگاهی جان

 

نگاهمو از روی پاهام گرفتم و دادم به ساعتم

ساعت ۸.۵ شبو نشون میداد،بارون هم هر لحظه شدید تر از قبل میشد

خدا میدونه بچها چقد نگرانم شدن و چقدر بهم زنگ زدن

حال اینکه خودمو به ماشین برسونم نداشتم

سرم درد میکرد

دستامم میلرزید

ضعف کرده بودم،از صبح چیزی نخورده بودم.

با نهایت تلاش و استقامت خودمو به ماشین رسوندم دلم نمی‌خواست برم خونه

فضای خونه برام خفگی داشت بارونو دوست داشتم

سوار ماشین نشدم

همونجا کنار ماشین زانو زدم

 

ملخ هم پر نمیزد دیگه نه از این میترسیدم که ارازل بیان ببرنم یا کسی مزاحمم بشه

الان فقط فکر به آریا و خودشو نیاز داشتم

صدای تماس های بی وقفه ی بچه ها میومد

نزدیک یه ساعت همونجا زانو زده بودم

مانتوم خیس خیس بود نمیشد با این وضع تو ماشین یگانه بشینم

مانتومو در آوردم و گذاشتم صندوق عقب و با تیشرت نشستم پشت ماشین

گوشیم داشت زنگ میخورد

محبوبه بود

مثل اینکه بچها بهش زنگ زدن

شاید اگه جواب میدادم حالم بهتر میشد

یا شایدم نه

شیشه های ماشینو کشیدم پایین

دست چپمو از پنجره دادم بیرون و تماس محبوبه رو وصل کردم و زدم رو اسپیکر

 

محبوبه: دختر معلومه تو کجایی؟ چرا جواب بچها ‌رو‌نمیدی؟

نمیگی یه وقت چیزیت بشه؟

دلی؟ دلوین؟ چرا جواب نمیدی؟

 

_ سلام

 

محبوبه: سلام و مرگ سلام و کوفت کجایی؟

 

_ بام تهران

 

محبوبه: دلی چرا صدات اینطوریه؟ هوم؟ کجا رفتی دلی؟ کاری دست خودت نداده باشی؟

 

_ هیچی نیست خوب میشم

پشت فرمونم محبوبه زنگ بزن به بچها بگو دارم میرم خونه

خودم حالشو ندارم

ممنون

 

محبوبه: باشه من بهشون میگم ولی تا نیم ساعت دیگه خونه باشی دلی داشتن از نگرانی دق میکردن

 

_ باشه خدافظ

 

محبوبه: خدافظ

 

راست می‌گفت ۱۵۰ تا تماس و نزدیک ۳۰۰ تا پیام داشتم ازشون

 

با تمام زورم سعی کردم رانندگی کنم نمیدونستم،بدنم جون نداشت

آروم آروم میرفتم تا خودمو برسونم به خونه

پس از گذشت ۱.۵ رسیدم خونه

به محبوبه قول دادم بودم نیم ساعته برسم ولی ۱.۵ ساعت طول کشید

 

هر سه تاشون پایین وایساده بودن از چهره هاشون نگرانی میبارید

 

تا رسیدم پیششون اومدن جلوم مائده پتو به دست اومده بود کنارم تا پیاده شدم انداخت روم

 

مائده: کجا‌بودی دلی؟ چرا انقد دور کردی؟ ساعت دهه دلی چرا به یاد ما نیستی؟

 

یگانه: راست میگه بخدا پیر شدیم این چند ساعتو

 

مبینا: نمیخوای حرف بزنی تو؟ نمی‌بینی حال و روزت چیه؟

 

_ ببخشید بچها

 

بعدم با گریه سرمو انداختم پایین رفتم بالا

یگانه رفت ماشینشو بزنه تو گاراژ مبینا و مائده‌ هم پشت سرم اومدن

 

خودمو انداختم تو اتاق و با همون لباسای خیس افتادم رو تخت

بدنم داغ داغ بود

تو قلبم می‌سوخت..

 

مبینا خودشو انداخت تو اتاق و حالمو دید سریع رفت بیرون دست اون دوتا رو هم گرفت آورد داخل

 

تبمو که گرفتن روی ۴۲ درجه بود نزدیک بود تشنج کنم

 

مائده: تو چیکار کردی با خودت دلی؟؟؟

زنگ بزنین آمبولانس بچها سریع‌باشین تا تشنج نکرده

از هوش رفتم و دیگه نفهمیدم چی شد…

 

(مائده)

 

حال دلوین خیلی خراب بود آمبولانس که اومد بردش بیمارستان و گفت باید بستری شه

من همراهش با آمبولانس رفتم و بچها با ماشین یگانه اومدن پشت سر آمبولانس

 

سوپروایزر اومد بالا سرش گفت باید بره CCU

بردنش CCU ذات الریه کرده بود

تو همین حین تماس های بی وقفه ی آرتین بود که حالمو خراب تر میکرد

همش تقصیر من بود

اگه صبح اونطور نمیشد

 

…..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد

        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این دفعه نوبت ناز بود که اومده بود انتقام بگیره و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان انار از الناز پاکپور

    خلاصه رمان :       خزان عکاس جوانی است در استانه سی و یک سالگی که گذشته سختی رو پشت سر گذاشته دختری که در نوجوانی به دلیل جدایی پدر و مادر ماندن و مراقبت از پدرش که جانباز روحی جنگ بوده رو انتخاب کرده و شاهد انتحار پدرش بوده و از پسر عمویی که عاشقانه دوستش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مهره اعتماد

    خلاصه رمان :     هدی همت کارش با همه دخترای این سرزمین فرق داره، اون یه نصاب داربست حرفه ایه که با پسر عموش یه شرکت ساختمانی دارن به نام داربست همت ! هدی تمام سعی‌اش رو داره میکنه تا از سایه نحس گذشته ای که مادر و پدرش رو ازش گرفته بیرون بیاد و به گذشته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان از من تنها تو مانده ای به صورت pdf کامل از سارا رحیمی

        خلاصه  رمان:   یکتا شکیبا دانشجوی سال آخر رشته مترجمی زبانه دختری باهوش و درس خوان است که به دو زبان انگلیسی و فرانسه تسلط کامل دارد . یکتا به همراه مادر و مادربزرگش به دلایلی نا معلوم از بدو تولدش در یکی از روستاهای لاهیجان زندگی میکند . مادر یکتا دبیر بازنشسته آموزش و پرورش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاه دل pdf از miss_قرجه لو

    نام رمان:شاه دل نویسنده: miss_قرجه لو   مقدمه: همه چیز از همان جایی شروع شد که خنده هایش مرا کشت..از همان جایی که سردرد هایم تنها در آغوشش تسکین می یافت‌‌..از همان جایی که صدا کردنش بهانه ای بود برای جانم شنیدن..حس زیبا و شیرینی بود..عشق را میگویم،همان عشق افسانه ای..کاری با کسی ندارم از کل دنیا تنها

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آسو pdf از نسرین سیفی

  خلاصه رمان :       صدای هلهله و فریاد می آمد.گویی یک نفر عمدا میخواست صدایش را به گوش شخص یا اشخاصی برساند. صدای سرنا و دهل شیشه ها را به لرزه درآورده بود و مردان پای¬کوبان فریاد .شادی سر داده بودند من ترسیده و آشفته میان اتاق نیمه تاریکی روی یک صندلی زهوار دررفته در خودم مچاله

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
e_xiu_om
2 سال قبل

👌🏻🧡

Maede.f
Maede.f
2 سال قبل

خیلی رمان قشنگیه ، دستت درد نکنه
ممنونم از قلم زیبات و پارت گذاریت ❤️⚡️💛

Negar
Negar
2 سال قبل

عزیزم منظورت ICU عه؟؟ چون سی سی یو واسه بیماری های قلبیه

....
....
2 سال قبل

چرا ارزوی عروسکو نمیذاری

دسته‌ها
6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x