6 دیدگاه

هم دانشگاهی جان پارت ۱۵

5
(1)

هم دانشگاهی جان

 

نگاهمو از روی پاهام گرفتم و دادم به ساعتم

ساعت ۸.۵ شبو نشون میداد،بارون هم هر لحظه شدید تر از قبل میشد

خدا میدونه بچها چقد نگرانم شدن و چقدر بهم زنگ زدن

حال اینکه خودمو به ماشین برسونم نداشتم

سرم درد میکرد

دستامم میلرزید

ضعف کرده بودم،از صبح چیزی نخورده بودم.

با نهایت تلاش و استقامت خودمو به ماشین رسوندم دلم نمی‌خواست برم خونه

فضای خونه برام خفگی داشت بارونو دوست داشتم

سوار ماشین نشدم

همونجا کنار ماشین زانو زدم

 

ملخ هم پر نمیزد دیگه نه از این میترسیدم که ارازل بیان ببرنم یا کسی مزاحمم بشه

الان فقط فکر به آریا و خودشو نیاز داشتم

صدای تماس های بی وقفه ی بچه ها میومد

نزدیک یه ساعت همونجا زانو زده بودم

مانتوم خیس خیس بود نمیشد با این وضع تو ماشین یگانه بشینم

مانتومو در آوردم و گذاشتم صندوق عقب و با تیشرت نشستم پشت ماشین

گوشیم داشت زنگ میخورد

محبوبه بود

مثل اینکه بچها بهش زنگ زدن

شاید اگه جواب میدادم حالم بهتر میشد

یا شایدم نه

شیشه های ماشینو کشیدم پایین

دست چپمو از پنجره دادم بیرون و تماس محبوبه رو وصل کردم و زدم رو اسپیکر

 

محبوبه: دختر معلومه تو کجایی؟ چرا جواب بچها ‌رو‌نمیدی؟

نمیگی یه وقت چیزیت بشه؟

دلی؟ دلوین؟ چرا جواب نمیدی؟

 

_ سلام

 

محبوبه: سلام و مرگ سلام و کوفت کجایی؟

 

_ بام تهران

 

محبوبه: دلی چرا صدات اینطوریه؟ هوم؟ کجا رفتی دلی؟ کاری دست خودت نداده باشی؟

 

_ هیچی نیست خوب میشم

پشت فرمونم محبوبه زنگ بزن به بچها بگو دارم میرم خونه

خودم حالشو ندارم

ممنون

 

محبوبه: باشه من بهشون میگم ولی تا نیم ساعت دیگه خونه باشی دلی داشتن از نگرانی دق میکردن

 

_ باشه خدافظ

 

محبوبه: خدافظ

 

راست می‌گفت ۱۵۰ تا تماس و نزدیک ۳۰۰ تا پیام داشتم ازشون

 

با تمام زورم سعی کردم رانندگی کنم نمیدونستم،بدنم جون نداشت

آروم آروم میرفتم تا خودمو برسونم به خونه

پس از گذشت ۱.۵ رسیدم خونه

به محبوبه قول دادم بودم نیم ساعته برسم ولی ۱.۵ ساعت طول کشید

 

هر سه تاشون پایین وایساده بودن از چهره هاشون نگرانی میبارید

 

تا رسیدم پیششون اومدن جلوم مائده پتو به دست اومده بود کنارم تا پیاده شدم انداخت روم

 

مائده: کجا‌بودی دلی؟ چرا انقد دور کردی؟ ساعت دهه دلی چرا به یاد ما نیستی؟

 

یگانه: راست میگه بخدا پیر شدیم این چند ساعتو

 

مبینا: نمیخوای حرف بزنی تو؟ نمی‌بینی حال و روزت چیه؟

 

_ ببخشید بچها

 

بعدم با گریه سرمو انداختم پایین رفتم بالا

یگانه رفت ماشینشو بزنه تو گاراژ مبینا و مائده‌ هم پشت سرم اومدن

 

خودمو انداختم تو اتاق و با همون لباسای خیس افتادم رو تخت

بدنم داغ داغ بود

تو قلبم می‌سوخت..

 

مبینا خودشو انداخت تو اتاق و حالمو دید سریع رفت بیرون دست اون دوتا رو هم گرفت آورد داخل

 

تبمو که گرفتن روی ۴۲ درجه بود نزدیک بود تشنج کنم

 

مائده: تو چیکار کردی با خودت دلی؟؟؟

زنگ بزنین آمبولانس بچها سریع‌باشین تا تشنج نکرده

از هوش رفتم و دیگه نفهمیدم چی شد…

 

(مائده)

 

حال دلوین خیلی خراب بود آمبولانس که اومد بردش بیمارستان و گفت باید بستری شه

من همراهش با آمبولانس رفتم و بچها با ماشین یگانه اومدن پشت سر آمبولانس

 

سوپروایزر اومد بالا سرش گفت باید بره CCU

بردنش CCU ذات الریه کرده بود

تو همین حین تماس های بی وقفه ی آرتین بود که حالمو خراب تر میکرد

همش تقصیر من بود

اگه صبح اونطور نمیشد

 

…..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.4 (5)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.3 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.3 (6)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
e_xiu_om
1 سال قبل

👌🏻🧡

Maede.f
Maede.f
1 سال قبل

خیلی رمان قشنگیه ، دستت درد نکنه
ممنونم از قلم زیبات و پارت گذاریت ❤️⚡️💛

Negar
Negar
1 سال قبل

عزیزم منظورت ICU عه؟؟ چون سی سی یو واسه بیماری های قلبیه

....
....
1 سال قبل

چرا ارزوی عروسکو نمیذاری

دسته‌ها

6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x