بی توجه به این که کیه دوباره سرم و تو دفتر دستک جلو روم بردم
_سلام!
خودکار تو دستم با شنیدن این صدا خشک شد! صدایی که اصلا انتظارش رو نداشتم… سرمو بالا آوردم و با دیدن قیافش متعجب تر هم شدم
چند روزی میشد نیومده بود و به خیالم دیگه هم بعد اون حرفایی که زده بودم نمییومد اما الان با ظاهری که زیاد مرتب نبود و صورتی که نشون میداد این چند روز بهش خوب نگذشته مواجه شدم!
سوال این جا بود چرا مستقیم اومده دفتر من!؟ زوم سر و وضعش بودم که نزدیک میز اومد و تو چشمام خیره گفت:
_جاوید… بهم گفتی لایق مادر شدن نیستم شاید درست باشه!
گفتی آدم عوضیم خب شاید اینم درست باشه!
من ادعا خوب بودن ندارم همون قدر که تو مقصر بودی منم بودم تو رابطه قبلیمون
فقط نگاهش میکردم داشت چی میگفت!؟
ادامه داد
_هی مدام در گوشم میگی هیچی بین من و تو نیست حتی برای دشمنیم بهم نمیتونیم وصل شیم منم این حرفارو قبول دارم!
منو تو دیگه رابطمون درست نمیشه
دیگه قلبامون مثل گذشته برای هم نمیتپه دیگه هیچ پلی نیست اما… اما یه امید سردی هنوز هست چون سرنوشت مثل اینکه این طوری بازی رو قبول نداره!
گیج نگاهش میکردم… حرفاش برام معنی نداشت!
حتی گیج بودم که چرا یهویی اومده تو دفترم و این حرفارو میزنه!
نکنه مسته حالت طبیعی نداره!
فقط خیره نگاهش میکردم که سرش و انداخت پایین و لباش و تر کرد و با صدای خش دار ادامه داد
_من حاملم!
نیم نگاهی به شکم برامدش کردم و آروم لب زدم
_مبارک باشه… چیکار کنم؟
نگاهش و به چشمام داد و با بغض لب زد:
_از تو حاملم!
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
میشه لطفاً خواهش میکنم تا ساعت نه بزارید
زودتر از نه بزار ادمین جون خواهش میکنم
بزار که راحت بریم سر امتحان لطفاااااااا🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏
باشه فردا ۸ میزارم
نویسنده جون میشه یکم پارت ها رو طولانی کنی؟؟
شعت چقدر زیاد بود😐🗿
ای واااای ی کم دیگه لاقل مینوشتی یا حداقل جمعه رو هم پارت بذار لطفا
وای نویسنده جون نمیدونم چطوری ازت تشکرکنم اخه میدونی پارت خیلی طولانی بود چشمام واقعا”اذیت شدن خوندمش ایوای خدا پ چرا تمومی نداره این پارت 😂😂🤣
حمایت از رمانهای خاله فاطی😎
#هشتک_حمایت_❤
بخدا یاس اگه دستم بهت برسه انقد اون هشتک رو تو سرت بزنم کلا آلزایمر بگیری اسمتم یاد نیاد چه برسه به اینکه حمایت کنی 🤣 🤣
میاماون عینکای رو که با غرور زدی از وسط نصفش میکنم 😡
نمی بینی بخاطر فردا پارت نداریم اعصاب ندارم
توام بیا برین تو اعصابم کفاثت 🤨😒😒😒😒
بسم الله الرحمن الرحیم 😱😱😱😱 خواهر به عصاب خودت مثلث باشششش غلط خوردم🤣🤣🤣🤣🤣 خب فدات شممممم منکه همه ی رمانارو نمیخونم میام فقط رمامای خاله فاطی رو هشتک میزنم میرم😎 حالااا منو نژن بچه ژدن نداره🥺🥺💔💔💔😂😂😂😂
🤣 🤣 🤣 🤣 🤣
نزد نصیحت کردم
🤣 🤣 🤣 🤣 🤣 🤣
مظلومی اصلاااا بهت نمیاد عینک بزن خواهر عینک 😂😂😂 😂
😎😎😎😎😎😎😂😂😂
واکنش جاوید خیلی برام جالبهه احتمالا مث یابو بگه تو دروغ میگی و اینا شایدم الان آوا داره خیال میکنه قبل اینکه بره تو دفترش!🙂😑😶
ای بابااااا خب الان ک باید تا پس فردا منتظر باشیممم باززز هوف..نویسنده میدونه چه پارتی رو کی بده ک ما بدبختارو تو خماری بذاره!!
توروخداا یا امروز یه پارت دیگه بدهه یا فردام بذارر
چچچررااااا ععععععذذذذذااااببببببب میدی منو با این پارتات بخدا که ازت نمیگذرم🍃🐢
فاطی جون عزیزت امروز دوتا پارت باشه 🤗
دلارام جون پارت امروزو داده دیگه تا شنبه پارتی نمیزاره
چطوری ؟چخبر؟
سلام خوبی ؟
مرسی خبر سلامتی وجودت عزیزم
علیک سلام اینقد اومدمو رفتم پام درد گرفت 😂
سلامتی خبری نیست
تو چه خبر
کجا اومدی رفتی ؟؟؟
مام سلامتی..
برات پیام گذاشتم اون روز دیگ نبودی
😂😂بله
دیدمشون
عه خداروشکر چشات سالمن پس..
الانم اومدم برات گذاشتم برم پاک کنم دیگ 😂
💔 قلبم
وااااای توروووو بخدا آدرسی از نویسنده بدید
میخوام با ۱۸ چرخ روش رد بشم
واقعاااا مارو اسکل کرده برا خودش
خودت چی فاطی جون چرا همچین میکنی با ما ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
فردا هم که پارت نداریم
بابا جاوید الان باور نمیکنه کهههههه
خدایاااا فردا جمعسسسس پارت نیست کی تا شنبه بمونهههههه ادمیننننننننننن توروخداااااا
با شخصیتی که از جاوید سراغ داریم، احتمال نود به صد باور نمیکنه و اوضاع شیر تو شیر میشه.🥲
بعدش لابد میره تو فاز آزمایش دی ان ای…وااای اَی خدااا من چه میکشم از دست این رمان🤦♀️🙃
خدایی باید این پارت اینقدر کم باشه چرا اخه چرا😐😐
الان وقت خلاص شدن بود فردا هم پارت نداریم
😐 😐 😐
الان باز جاوید قبول نمیکنه حتما کاش بیشتر میزاشتی نویسنده
واییییی و اینگونه طلسم شکسته شد اگه توهم نباشه به حق پنج تن.توروخدا فاطی ی پارته دیگه هم بده تا شنبه من میمیرم