رمان آوای نیاز تو پارت 101

5
(1)

 

 

چشمام‌ و با ترس باز کردم‌ و خیره تو چشمای همیشه طلب کارش این دفعه با جرعت گفتم:

_آره!

 

نیشخندی زد سری تکون داد

_که بری آره؟ که من و نمی‌خوای که من تورو نمی‌خوام؟!.. باشه باشه

 

مچ دستم و محکم جوری گرفت که صدای استخون دستم و شنیدم هنوز تو بُهت بودم‌ که یک دفعه کشیده شدم دنبالش… داشت من و می‌کشید سمت اتاق خوابمون و تازه متوجه موقعیت شدم و جیغ زدم و خودم عقب کشیدم

_ولم کن… ولم کن روانی داری چه غلطی می‌کنی… ولم کن

 

بی توجه دستم و محکم تر کشید و حرصی گفت:

_چیه عزیزم؟! می‌خوام بهت بفهمونم می‌خوامت

 

_جاوید ولم کن…ولم کن‌ نمیخوام… ولم کن

 

دیگه صدای جیغام به زجه تبدیل شده بود و همین که هولم داد تو اتاق و در و بست گریم شدید تر شد و ناباور نگاهش می‌کردم‌ که سمتم‌ اومد و با گریه گفتم:

_حالم ازت بهم میخوره… حالم دیگه داره ازت بهم میخوره

 

دونه دونه دکمه های لباسش و بی اهمیت باز کرد و خواستم سمت در اتاق برم که مانع شد و به شدت هولم داد به عقب غرید:

_می‌تمرگی کارم تموم شد ازین اتاق بیرون میریــــ…

 

 

ناباور و اشکین نگاهش می‌کردم که با نیشخند مسخره ای ادامه داد:

_خانمم

 

دستش که روی کمربندش نشست دیگه واینستادم دوباره سمت در اتاق رفتم:

_حق نداری با من مثل یه عروسک خیمه شب بازی…

 

هنوز جملم تموم نشده بود که دستم و از پشت کشید و فکم و بین انگشتای قدرت‌مندش فشرد از لای دندوناش کلمه به کلمه گفت:

_بازی کردن و تازه می‌خوای یادت بدم بتمرگ داری من سگو سگ تر می‌کنی!

 

دستش و چنگ زدم لب زدم:

_دیگه حالم ازت بهم می‌خوره

 

 

نیشخندی زد و همین طور که فکم تو دستش بود به عقب کشید و لب زد:

_بهم بخوره بهم نخوره من تورو خریدم!

 

 

×××

 

 

پاهام و بیشتر تو خودم جمع کردم‌ و ناباور همین طور که قطره های آب روم می‌ریخت به یه گوشه خیره بودم‌ و اشک می‌ریختم‌… باورم‌ نمی‌شد چند ساعت گذشته رو… هیچ جوره باورم نمی‌شد، دوست داشتم خودم و نیشگون بگیرم تا از این کابوس بیدار شم چون هیچ جوره باورم‌ نمیشد آدم چند ساعت پیش جاوید باشه… هق هقی کردم و سرم و رو پاهام بیشتر فشار دادم که صدای در حموم بلند شد و بعد صدای خود نامردش که شرمنده بود

_آوا؟! خوبی؟! بیا در و باز کن

 

نیشخندی زدم‌… خوبم؟! چه سوالی بود!

هیچی نگفتم که دوباره صدای در اومد

_با توام میگم بیا این در لعنتی و باز کن! من… من عصبی شدم از حرفات اون جوری برخورد کردم

 

نیشخندی زدم‌ دستی رو گوشه لبم‌ کشیدم‌ که از ضرب دستش هنوز گز گز می‌کرد بازم‌ سکوت کردم تنها صدایی که وجود داشت صدای آب بود که از دوش حموم رو تن و بدنم‌ می‌ریخت!

 

چند بار‌‌ به در‌کوبید و این‌بار با صدای نگرانی گفت:

_آوا!؟ آوا؟!… آوا داری‌ نگرانم‌ میکنی!

 

 

 

هیچی نگفتم مگه اصلا مهم بود حال من براش؟ این‌بار صدای مشتش بود که به در کوبید گفت:

_دختره ی احمق چیکار کردی!؟

 

نکنه فکر کرده بود کاری دست خودم دادم!

سکوت کردم که چند بار محکم خودش و به در کوبید و تا در حمام باز شه و من گوشه ی حموم‌ نشسته بودم و اصلا برام‌ اهمیت نداشت نگران شده یا الان در می‌شکنه و من و با این‌ وضعیت می‌بینه… فقط خیره به در بودم‌ که با صدای بدی باز شد و کوبیده شد به کاشی های حمام

وَ جاویدی که هراسون نگاهش دور حموم چرخوند و وقتی نگاهش به من که زیر دوش نشسته بودم نشست نفس عمیقی کشید و سمتم اومد و عصبی گفت:

_چرا جواب نمیدی؟! لال شدی؟

 

 

هیچی‌ نگفتم که اومد زیر دوش رو پاهاش نشست و دستی رو صورت خیسم کشید که روش موهام نامرتب ریخته بود… موهای خیسم و کنار گوشم زد و اشکایی که زیر دوش معلوم‌ نبود و با دست کنار زد و لب زد

_زیر دوش آب یخ نشستی!

 

 

هیچی نگفتم و فقط نگاهش می‌کردم‌ که نگاهش شرمنده شد.

نگاهش و ازم گرفت و آب و بست و دست انداخت دور بدنم و مثل پر کاه بلندم کرد و همین طور که خودشم خیس آب شده بود از‌ حموم‌ خارج شد و من بازم‌ ساکت بودم و هنوز تو شُک چند ساعت پیش بودم و هنوزم‌ باورم‌ نمی‌شد جاوید بتونه همچین کاری و بکنه اونم‌ با من!!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
حنا
حنا
1 سال قبل

بالاخره بعد چندین پارت بی هیجان که من واقعا کامل نمیخوندمشون از بس شخصیتا، دیالوگا و قصه ت، داشتن درجا میزدن، یه پارت پرهیجان گذاشتی.
قلمت خیلی خوب و صمیمیه و خاهشا سعی کن دوباره به سمت بی هیجانی نبری رمانتو
ممنون و خسته نباشی

Asal
Asal
1 سال قبل

واییییییییییییییی باید تا فردا صبر کنیم پارت جدید بیاد

Asal
Asal
1 سال قبل

برگاممممم جاوید چقدر گاوعه اه

هلنا
هلنا
1 سال قبل

اوه شت

نوشین
نوشین
1 سال قبل

تجاوز کرد بهش 🔪

دسته‌ها

5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x