رمان آوای نیاز تو پارت 116 - رمان دونی

 

 

×××

 

_میسوزه بابا زهرا

 

_خانوم چیکار کنم یکم تحمل کنین ضدعفونیش کنم

 

نگاهی به زخمم کردم و آه از نهادم بلند شد

چقدر بد شده بود!

دوباره با سوزش زخمم چشمام و بستم این بار دستش و که توش پنبه آغشته به بتادین بود چنگ زدم و گفتم:

_ول کن ول کن‌ نمی‌خوام بابا

 

یکم‌ نگاهم کرد و پوف کلافه ای کشید و پنبه آغشته به بتادین و انداخت تو سینی روی عسلی و گفت:

_تو که خانوم این خونه ای چرا گلدون شکسته رو قایم‌ کردی؟ چرا اصلا نگفتی به کسی خانوم این جایی؟

 

تو صورتش نگاه کردم‌ و جوابش واضح بود.

چون خودمم نمی‌دونستم!

خواستم‌ بگم من خانوم این خونه نیستم و خودمم نمی‌دونم جایگاهم چیه که یهو در اتاق باز شد و قیافه پر اخم فرزان تو چهار چوب در نمایان شد

زهرا با دستپاچگی سلامی داد و من فقط نگاهش می‌کردم که نگاهی به پهلوی زخمیم کرد و بی توجه به سلام زهرا وارد اتاق شد و روبه من توپید

_واقعا عرضه یه پیاز خورد کردن و مدریت خونه نداری تو؟!

 

اخمام رفت توهم

_نمی‌بینی حال منو؟ حوصله خودمم ندارم بعد تو کار می‌زاری رو دوشم؟

 

 

با اخم‌ سمتم اومد

_صبح بهت گفتم حال و حوصلت مال خودت و به من ربطی نداره، تو خونه من بیهوده وقت نمی‌گذرونی

 

 

با دست اشاره ای بهم کرد و ادامه داد

_نگاهش کن ترو خدا زده خودش و ناقص کرده! رو دیوار کی یادگاری نوشتیم اصلا من موندم تیکه گلدون تو پیرهن‌ تو چیکار می‌کنه؟!

 

 

نیم‌ نگاهی به زهرا کردم که با این جمله فرزان‌ رنگش پرید و یه لحظه یاد روزایی که می‌ترسیدم‌ از کار بی کار بشم‌ افتادم

اون روزا که برای خرید قرصای مادرم‌ به پول بیش‌ از حد نیاز داشتم و بزرگ ترین ترسم بیکاری بود… تو چشمای فرزان خیره شدم

_حواسم نبود دستم خورد‌ شکست نخواستم‌ کسی ببینه!

 

 

با تردید نگاهم کرد و دستی رو صورتش کشید اخماش از هم باز شد و دوباده تو حالت خونسردش رفت

_کارت افتضاح بود… بی عرضگی و به معنای کلمه

هنوز خونه کثیف هیچیم سر جاش نیست و یه‌ گلدون عتیقم که از پاریس خریده بودمش تو خونم شکسته وَ رو دستم یه آدم زخم و زیلی مونده‌ که یه عالمه مسئولیت رو دوشش گذاشتم و الان هیچی به هیچی از طرفی کارم و ول کردم اومدم ببینم چشه

مرده یا نه!

 

 

دندونام و روهم فشار دادم و دهن باز کردم دفاعی از خودم کنم که دستش و آورد بالا و جدی گفت:

_هیچی نگو تا قاطی نکردم آوا

 

 

ساکت شدم از جدیت کلامش و یه جور صلابت کلام تو حرفاش بود که من و یاد جاوید می‌نداخت و نمی‌دونم این جدیت کلامشون و از کجا میاوردن که من هر کار می‌کردم نمی تونستم این طوری جدی حرف بزنم!

 

نفس عمیقی کشید و روبه زهرا که گلدونو شکسته بود و الان فقط نظاره گر بود ادامه داد

_تو هم برو دعا کن شکسته شدن گلدون و یکی دیگه به گردن گرفت

 

 

چشمام‌ گرد شد

خیره به زهرا بود و زهرا بیچاره از ترس اصلا‌ نمی‌تونست حرف بزنه و فقط مِن مِن می‌کرد که فرزان بی توجه بهش رو به من‌ ادامه داد

_هر کار می‌کنی بکن فقط گند نزن دوباره… انجام مسئولیت هایی که بهت دادم پیشکشت!

 

 

دستام و مشت کردم از حرص و گفتم:

_من با چه زبونی بگم…

 

 

هنوز حرفم‌ تموم‌ نشده بود که اجازه بقیه حرفم و نداد و پرید وسط حرفم

_بگی چی؟ حوصله نداری؟! با همون زبونی که من میگم همینی‌ که هست

 

 

دیگه اجازه هیچ حرفی نداد و با قدمای بلند از اتاق خارج شد و در و بست و از فرط حرص دستام‌ و فقط فشار می‌دادم و نگاهی به زهرا دادم و گفتم:

_به من گفت بی عرضه؟!

 

 

هیچی نگفت که نگاهم و به در دادم و گفتم:

_حالا که این جوری شد بهت نشون میدم بی‌عرضه کیه

 

 

خواستم صاف بشینم که پهلوم تیر کشید و آخی گفتم!

زهرا هول رو بهم نگاهی کرد:

_چی شد خانم؟

 

جوابی ندادم و تو دلم رفتار فرزان و با جاوید مقایسه کردم

الان اگه جاوید بود اولین چیزی که می‌گفت پرسیدن حال و احوال من بود و شاید به زور می‌بردم درموندگاه بعدش تازه به جونم غر میزد ولی فرزان…

 

چشمام و محکم بستم و زیر لب گفتم:

_نشونت میدم فرزان عظیمی

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.6 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان یلدای بی پایان pdf از زکیه اکبری

  خلاصه رمان :       یلدا درست در شب عروسی اش متوجه خیلی چیزها می شود و با حادثه ای رو به رو می شود که خنجر می شود در قلبش. در این میان شاید عشق معجزه کند و او باز شخصیت گمشده اش را بیابد … پایان غیرقابل تصور !..   به این رمان امتیاز بدهید روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تریاق pdf از هانی زند

خلاصه رمان : کسری فخار یه تاجر سرشناس و موفقه با یه لقب خاص که توی تموم شهر بهش معروفه! عالی‌جناب! شاهزاده‌ای که هیچ‌کس و بالاتر از خودش نمی‌دونه! اون بی رقیب تو کار و تجارته و سرد و مرموز توی روابط شخصیش! بودن با این مرد جدی و بی‌رقیب قوانین خاص خودش‌و داره و تاحالا هیچ زنی بیشتر از

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان خلسه

    خلاصه رمان:       “خلسه” روایتی از زیبایی عشق اول است. مارال دختر سرکش خان که در ۱۷ سالگی عاشق معراج سرد و مغرور میشود ولی او را گم میکند و سالها بعد روزی دوباره او را می‌بیند و …       به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دنیا دار مکافات pdf از نرگس عبدی

  خلاصه رمان :     روایت یه دلدادگی شیرین از نوع دخترعمو و پسرعمو. راهی پر از فراز و نشیب برای وصال دو عاشق. چشمانم دو دو می‌زند.. این همان وفایِ من است که چنبره زده است دور علی‌ِ من؟ وفایی که از او‌ انتظار وفا داشته‌ام، حالا شده است مگسی گرد شیرینی‌ام… او که می‌دانست گذران شب و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قاصدک های سپید به صورت pdf کامل از حمیده منتظری

    خلاصه رمان:   رستا دختر بازیگوش و بی مسئولیتی که به پشتوانه وضع مالی پدرش فقط دنبال سرگرمی و شیطنت‌های خودشه. طی یکی از همین شیطنت ها هم جون خودش رو به خطر میندازه و هم رابطه تازه شکل گرفته دوستش سایه با رضا رو بهم میزنه. پدرش تصمیم میگیره که پول توجیبی اون رو قطع بکنه و

جهت دانلود کلیک کنید
رمان سدسکوت

  دانلود رمان سد سکوت   خلاصه : تنها بودم ، دور از خانواده ؛ در یک حادثه غریبه ای جلوی چشمانم برای نجاتم به جان کندن افتاد اما رهایم نکرد، از او میترسیدم. از آن هیکل تنومندی که قدرت نجاتمان از دست چند نفر را داشت ولی به اجبار به او نزدیک شدم تا لطفش را جبران کنم …

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ااااااااااااا
ااااااااااااا
1 سال قبل

خب که چی الان قراره چی بشه
چرا انقدر کشش میدید الکی، بی مزه تر از این رمان هم ندیدم
رمانی رو طولانی میکنن که حداقل ی جذابیتی داشته باشه
ما تا حالا درگیر دعواهای آوا و جاوید بودیم حالا دعواهای آوا و فرزان 😒😒😒😒😒😒

دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x