رمان آوای نیاز تو پارت 140

5
(2)

 

 

×××

 

 

جاوید*

 

صدای باز شدن در اتاق و پخش شدن نور باعث شد چشمام‌ و باز کنم و نگاهم و به ژیلا که با لباس تمام پولکش وارد اتاق شد بدم

چشمای بازم و که دید گفت:

_نمی‌خوای بیای تو جمع تا یک ساعت دیگه کمتر سال تحویل ها

 

_سرم واقعا درد میکنه چشمام و نمی‌بینی؟!

 

سری تکون داد و در و پشت سرش بست

سمتم اومد و رو تخت کنارم نشست، احساس کردم بغض داره اما چیزی نگفتم و چشمام و دوباره بستم و ساعد دستم و روی صورتم گذاشتم که صدای غمناکش اومد

_نیومد!

 

 

نفش عمیقی کشیدم‌ که ادامه داد

_یعنی هیچ جایگاهی تو قلبشون تو وجودشون ندارن؟

مگه من بچشون نیستم مگه تیکه ای از وجودشون نیستم؟!

 

 

صداش گریه دار بود و میدونستم چقدر براش مهم بود امشب پدر مادرش و بعد عمری ببینه اما دَم آخری هر دوشون به بهونه های مختلف نیومدن

دستم و از روی صورتم برداشتم و نگاهی بهش کردم‌ که دستمال کاغذی تو دستش و با حرص تیکه تیکه میکرد و خیلی داشت جلو خودش و می‌گرفت تا اشکش در نیاد… تو جام نیم خیز شدم و رو بهش لب زدم

_فراموشش کن

 

 

یهو سمتم برگشت و با چشمای اشکیش و پر حرصش گفت:

_فراموش کنم؟! چیو فراموش کنم؟

این که منو فراموش کردن این که پر عقده شدم؟!‌ پر کمبودم جاوید، پر حال بدم… همرو ریختم تو خودم دم نمیزنم! ولی پر حس نیازم

نیاز به دستای مادری که هیچ وقت نبود مواقعی که نیاز داشتم بهش… نیاز به نوازشای پدری که زندگیو بچه های خودش و داره و انگار نه انگار این گوشه دنیا دختریم داره… پس من چی؟!

سهم من چیه؟!

فقط میشم آدم بده ی قصه و تمام؟

پس تقدیر چی؟!

چرا کسی نمیگه تقدیر این شکلیش کرد پر حس نیاز کردش پر عقدش کرد

 

 

دستی زیر چشمای اشکی پر آرایشش کشید و تو یه حرکت آنی خودش و کشید تو بغلم و من با بهت بهش نگاه می‌کردم

تو بغلم اشک می‌ریخت و به من پناه آورده بود؟

با گریه ادامه داد

_پارسال همین موقع رفتم به بابام سر بزنم ولی اون درگیر بچه های خودش بود و حتی من و به خاطر نیاورد

فردای اون روز بدون حرفی یه راست اومدم ایران و یه بارم بهم زنگ نزد ببینه چرا رفتم اصلا سالمم یا نه اصلا رسیدم خونه یا نه

 

 

خواست ادامه حرفش و بزنه اما گریه اجازه حرف بهش نداد و من متحیر خیره بودم به دختری که تاحالا این جوری ندیده بودمش

از طرفی به قدری حالش بد بود که نمی‌تونستم از خودم جداش کنم یا آرومش کنم پس فقط بی‌اختیار شاید از روی انسانیت دستم و دورش کشیدم‌ و دم گوشش زمزمه کردم

_گریه کن آروم شی!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
c87425f0 578c 11ee 906a d94ab818b1a3 scaled

دانلود رمان به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ به صورت pdf کامل از مهدیه افشار 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   سرمه آقاخانی دختری که بعد از ورشکستگی پدرش با تمام توان برای بالا کشیدن دوباره‌ی خانواده‌اش تلاش می‌کنه. با پیشنهاد وسوسه‌انگیزی از طرف یک شرکت، نمی‌تونه مقاومت کنه و بعد متوجه می‌شه تو دردسر بدی افتاده… میراث قجری مرد خوشتیپی که حواس هر زنی رو…
aks darya baraye porofail 30 scaled

دانلود رمان یمنا به صورت pdf از صاحبه پور رمضانعلی 3 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     چشم‌ها دنیای عجیبی دارند، هزاران ورق را سیاه کن و هیچ… خیره شو به چشم‌هایش و تمام… حرف می‌زنند، بی‌صدا، بی‌فریاد، بی‌قلم… ولی خوانا… این خواندن هم قلب های مبتلا به هم می خواهد… من از ابتلا به تو و خواندن چشم‌هایت گذشته‌ام… حافظم تو را……
aks gol v manzare ziba baraye porofail 43

دانلود رمان بانوی رنگی به صورت pdf کامل از شیوا اسفندی 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   شایلی احتشام، جاسوس سازمانی مستقلِ که ماموریت داره خودش و به دوقلوهای شمس نزدیک کنه. اون سال ها به همراه برادرش برای این ماموریت زحمت کشیده ولی درست زمانی که دستور نزدیک شدنش، و شروع فاز دوم مأموریتش صادر میشه، جسد برادرش و کنار رودخونه فشم…
55e607e0 508d 11ee b989 cd1c8151a3cd scaled

دانلود رمان سس خردل به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:     ناز دختر فقیری که برای اینکه خرجش رو در بیاره توی ساندویچی کوچیکی کار میکنه . روزی از روزا ، این‌ دختر سر به هوا به یه بوکسور معروف ، امیرحافظ زند که هزاران کشته مرده داره ، ساندویچ پر از سس خردل تعارف میکنه…
porofayl 1402 04 2

دانلود رمان آرامش پنهان به صورت pdf کامل از سمیرا امیریان 4 (5)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       دلارا دختری است که خانواده خود را سال ها پیش از دست داده است و به تنهایی زندگی می گذراند. روزی آگهی استخدام نیرو برای یک شرکت مهندسی کامپیوتر را در اینستا مشاهده می کند و برای مصاحبه پا به این شرکت می گذارد…
اشتراک در
اطلاع از
guest

5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Ftma
Ftma
1 سال قبل

رمان خیلییی خر تو خرههه اما فک کنم آوا و فرزان بهم برسن و بعدش ژیلا و جاوید🤔
ولی کاش آیدین و آتنا هم بهم میرسیدن 🙃

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Ftma
Bahareh
Bahareh
1 سال قبل

فکر کنم نویسنده آوا رو برای فرزان در نظر گرفته ژیلارم برای جاوید ما از اول اشتباه فکر میکردم جاوید و آوا برای هم میشن. هم آوا هم جاوید خیلیم زود وا دادن. هر کیم شکست عشقی میخوره بالافاصله جاشو با یکی دیگه پر میکنه این دیگه چه جور عشق و عاشقی.

Prm
Prm
پاسخ به  Bahareh
1 سال قبل

نمیشه گفت زود وا دادن
آوا حاضر بود همه جوره پیش جاوید بمونه حالا چه از سر وابستگی چه از سر عشق اما جاوید نه ، منفعت خودش رو ترجیح داد و این چه جور عشقیه… حداقلش میتونست بره سراغ آوا و سرو صدا راه بندازه و یا بزور بیارش[با جمله اولت خیلی موافقم+++]

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Prm
Prm
Prm
1 سال قبل

به نظرتون تهش کی می‌ره با کی ؟

Prm
Prm
1 سال قبل

آوا شده مرحم درده فرزان
جاویده هم شده مرحم درد ژیلا
و منی که همواره سر دوراهی جاوید و فرزان گیر کردم 😶

دسته‌ها

5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x