رمان آوای نیاز تو پارت 165 - رمان دونی

 

 

 

مات و مبهوت خیره بودم به عکس روبه روم و احساس میکردم نفسم بالا نمیاد دیگه…

روی زمین افتادم و گوشی‌ انداختم کنار و توجه ای به آوا آوا گفتنای نگران آتنا ندادم و چند بار محکم پلک زدم تا شاید تصویر روبه روم عوض شه اما اون عکس و تصویر هیچ تغییری نکردن و من خیره شدم تو چشمای عسلی پسر بچه ای که پسر بچه دیگه ایو رو پاهاش نشونده بود

کنارشم خانمی با چادر گلی ایستاده بود و سر من گیج میرفت از دیدن عکسی که خیلی قبل تَر تو خونه جاویدم دیده بودمش و الان این عکس تو خونه فرزان چیکار می‌کرد؟

عکس تنها یه معنی داشت و من تازه اتفاقی پازل بهم ریخته ایو چیده بودم بهم… خیره به عکس بودم و تمام اتفاقا و حرفا تو سرم می‌چرخید و می‌چرخید

((اصلا میدونی‌ اون کیه؟))

((شدی وسیله ارضا روحش))

((اسم برادرم جابان))

((از‌ من کینه کرده بود و داستان زندگیش باعث بیماری روحی روانیش شد))

(( پدر مادرمو از دست دادم))

((بعضی رفتارات من و یاد جاوید میندازه))

 

وای خدایا من چیکار کرده بودم؟

چرا نفهمیده بودم این همه دلیل و بُرهان جلوم بود چرا نفهمیده بودم؟!

چرا نفهمیده بودم فرزان برادر جاوید!

چشمامو محکم باز و بسته کردم و عکس و چنگ زدم و از جام بلند شدم

 

با قدمای عصبی و بلند قدم برمی‌داشتم سمت اتاق خواب فرزانو بدون این که در بزنم در و محکم باز کردم

طوری که در کوبیده شد به دیوار و نگاهم زوم موند رو فرزانی که یه حوله سفید فقط دور کمرش بود ولی اهمیت ندادم و وارد شدم که اخماش کم کم رفت توهم و خواست چیزی بگه اما اجازه حرفی بهش ندادم و همین طور که سمتش قدمای بلند برمیداشتم با لحن نامحترمانه ای گفتم:

_تــــو!… توی عوضی… تو مریض روانی دوروی کثافت… آشغال میدونی چه بلایی سر جاوید آوردم میدونی چیکار کردم؟

 

 

نزدیکش رفتم محکم کوبیدم تخت سینشو عکس و بالا آوردم و حرصی ادامه دادم

_ایــــن چــــیــــه؟

این عکس چیــــه؟

چرا بهم نگفتی جاوید برادرت؟

منم برات مثل ژیلا بودم… منم برات یه بازی بودم؟ مهره بودم

نگهم داشتی تا بشم مهره ی سوخته! آره؟

 

 

هیچی نمیگفت دفاعیم نمیکرد و حتی مشتای منم به تخت سینش مهار نمیکرد که حرصی تر و با صدای بلند تری داد زدم

_جواب منو بده فرزان… جواب من و بده روانی!

جــــواب بــــده

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان تیغ نگاه به صورت pdf کامل از نیلا محمدی

        خلاصه رمان:   دختری که توی خاندان بزرگی بزرگ شده و وقتی بچه بوده بابای دختره به مادر پسرعموش تجاوز میکنه و مادر پسره خودکشی میکنه بابای دختره هم میوفته زندان و پدربزرگشون برای صلح میاد این دوتا رو به عقد هم درمیاره و پسره رو میفرسته خارج تا از این جریانات دور باشه بعد بیست

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عبور از غبار pdf از نیلا

  خلاصه رمان :           گاهی وقتها اون چیزایی رو ازدست می دیم که همیشه کنارمون بوده وگاهی هم ساده ساده خودمونو درگیر چیزایی میکنیم که اصلا ارزششو ندارن وبودونبودشون توزندگی به چشم نمیان . وچه خوب بودکه قبل از نابودشدنمون توی گرداب زندگی می فهمیدیم که داریم چیاروازدست می دیم و چه چیزایی را بدست

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نبض خاموش از سرو روحی

    خلاصه رمان :   گندم بیات رزیدنت جراح یکی از بیمارستان های مطرح پایتخت، پزشکی مهربان و خوش قلب است. دکتر آیین ارجمند نیز متخصص اطفال پس از سالها دوری از کشور و شایعات برای خدمت وارد بیمارستان میشود. این دو پزشک جوان در شروع دلداگی و زندگی مشترک با مشکلات عجیب و غریبی دست و پنجه نرم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاه دل pdf از miss_قرجه لو

    نام رمان:شاه دل نویسنده: miss_قرجه لو   مقدمه: همه چیز از همان جایی شروع شد که خنده هایش مرا کشت..از همان جایی که سردرد هایم تنها در آغوشش تسکین می یافت‌‌..از همان جایی که صدا کردنش بهانه ای بود برای جانم شنیدن..حس زیبا و شیرینی بود..عشق را میگویم،همان عشق افسانه ای..کاری با کسی ندارم از کل دنیا تنها

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ به صورت pdf کامل از مهدیه افشار

    خلاصه رمان:   سرمه آقاخانی دختری که بعد از ورشکستگی پدرش با تمام توان برای بالا کشیدن دوباره‌ی خانواده‌اش تلاش می‌کنه. با پیشنهاد وسوسه‌انگیزی از طرف یک شرکت، نمی‌تونه مقاومت کنه و بعد متوجه می‌شه تو دردسر بدی افتاده… میراث قجری مرد خوشتیپی که حواس هر زنی رو پرت می‌کنه، اصلا اون چیزی نیست که نشون می‌ده. نه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تریاق pdf از هانی زند

خلاصه رمان : کسری فخار یه تاجر سرشناس و موفقه با یه لقب خاص که توی تموم شهر بهش معروفه! عالی‌جناب! شاهزاده‌ای که هیچ‌کس و بالاتر از خودش نمی‌دونه! اون بی رقیب تو کار و تجارته و سرد و مرموز توی روابط شخصیش! بودن با این مرد جدی و بی‌رقیب قوانین خاص خودش‌و داره و تاحالا هیچ زنی بیشتر از

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Nastaran
Nastaran
1 سال قبل

چه عجب آوا از خواب غفلت بیدار شد البته چه فایده ای داره

'F'
'F'
1 سال قبل

دختره روانیه

Nastaran
Nastaran
پاسخ به  'F'
1 سال قبل

موافقم معلوم نیست از کدوم تیمارستان فرار کرده

ناشناس
ناشناس
1 سال قبل

از بس پارتاتون بلنده آدم چشمش کور میشه تا تموم کنه😶

زلال
زلال
1 سال قبل

اهههه فاطییی ی پارته دیگه توروخدااا چرا انقد کم اخه

دسته‌ها
5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x