رمان آوای نیاز تو پارت 171

5
(2)

 

 

×××

 

 

کلافه و ناراحت از رو تختم بلند شدم و ساعت حدودای سه چهار صبح بود ولی من خوابم نمیبرد و استرس این و داشتم که دوباره حس تنهایی و تجربه کنم

چه حس ترسناکی!

دلم می‌سوخت برای خودم که این طوری زندگی به بازیم گرفته شده بود… شده بودم عروسک خیمه شب بازی و با این حال میدونستم از پس خودمم به تنهایی بر میام

این وسط دلتتگیا فقط اذیتم میکرد که اونم باید باهاش کنار میومدم و اینم میدونستم چیزی که آدم و نکشه قوی ترش میکنه!

سمت تراس رفتم و وارد شدم تا یه هوایی به کلم بخوره و این حال بدیام کنار بره و در کمال تعجب نگاهم به مردی خورد که انگار اونم بی خواب شده بود و روی لبه ی حوض سنگی نشسته بود

 

با تعجب خیره بهش بودم که تو سکوت دست نوازش رو سر سگش میکشید و یه حس دلسوزی نسبت بهش داشتم.

آدما باهاش چیکار کرده بودن که به یه حیوون پناه آورده بود!

انگار نگاهم روش زیادی سنگینی کرد که سرش و سمتم برگردوند و چشماش تو چشمام قفل شد!

 

با مکث نگاهم و ازش‌ گرفتم و برگشتم و وارد اتاقم شدم

پوف کلافه ای کشیدم و روی تختم دراز کشیدم، خواستم چشمامد ببندم بخوابم اما نمی‌تونستم! چند دقیقه گذشتو من فقط از این پهلو به اون پهلو می‌شدم

یه حسی یا یه چیزی هی از درونم فریاد می‌کشید که برو پیشش تنهاش نزار…

وَ خب اگه قبل این‌ ماجراها این اتفاق میفتاد قطعا کنارش میرفتم ولی الان مونده بودم سر دوراهی و در آخر پوف کلافه ای کشیدم و تو جام نیم خیز شدم

نگاهم و به دَر تراس اتاقم دادم و با تردید از جام بلند شدم و سمت در اتاقم رفتم…

 

×××

 

 

از عمارت بیرون زدم و نگاهم به فرزان دادم

نفس عمیقی کشیدم و سمتش قدم برداشتم

مطمعنا از صدای پام متوجه حضورم شده بود اما سرش و بالا نمیاورد

نگاهش و بهم‌ نمیداد و منم بدون حرف کنارش با فاصله نشستم و خیره شدم به جیکوب که از وقتی تو این خونه اومده بودم انگار تنها دوست و همدم فرزان بود

همین طور تو سکوت میگذشت ‌‌و حتی نیم نگاهی بهم نمیکرد که جیکوب پارسی کرد و سمت دیگه ای رفت

رفت‌ ولی فرزان به جای خالیش هنوز خیره بود نگاهش و به من نمیداد

کم کم داشتم تصمیم میگرفتم برم چون نه من حرفی داشتم نه اون ولی بالاخره صدای دو رگش باعث شد توجهم جلب بشه!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.6 (5)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4 (8)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
علوی
علوی
1 سال قبل

سلام
آیا هستید یا نه؟؟

دسته‌ها

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x