رمان آوای نیاز تو پارت 183

3.7
(3)

 

 

نگاهی به ظرف ترشی انداختم

با این که تا چند دقیقه پیش داشتم می‌خوردمش ولی با دیدنش تو دست یکی دیگه آب دهنم جمع شد و از جام بلند شدم و گفتم:

_حالا یه ذره دیگه

 

کشید عقب

_نخیر… ضعف میکنی خیلی سابقه فشار خون خوبی هم داری

 

هیچی نگفتم که بی توجه به نگاه خیرم به ظرف ترشی از کنارم رد شد و رفت

از بیکاری دوباره سمت اتاق خودم حرکت کردم و از پله ها داشتم بالا میرفتم که وسط راه نگاهم تو نگاه عسلیش خورد و ایستادم اما اون از پله ها یکی در میون پایین اومد و کنارم ایستاد

_کجا؟!

_آ… اتاقم

 

سری تکون داد و خواستم راهم و بگیرم برم اما صدام زدم

_آوا

 

نگاهم و بهش دادم که لب زد

_نمیخوام حرفی که زدم سر سنگینت کنه همون طور که گفتم تا موقعی که خودت نخوای سمتت نمیام که هیچ حتی بهت فکرم نمیکنم

 

با لبخند گفتم:

_میدونم!

 

_پس… پس بیا کنارم بشین یه چیز بخورم!

 

دستی پشت گردمش کشید و ادامه داد:

– نمی‌تونم تنهایی غذا بخورم یعنی…

 

ادامه ندادو لبخندم از درخواستش بیشتر شد و کم کم خندیدم که لبخندی کنج لبش شکل گرفت و لب زد

_زهرمار!

 

ضربه ای به بازوش زدم

_ببین بد عادتت کردما… باشه بریم مگه این که تو برای ادامه ی حیاتت و این که یه چیزی بخوری از اون اتاق کارت دل بکنی!

 

×××

 

 

همین طور که کاسه ای که محتوای توش ترشی بود و عدالت خانم به همراه غذا فرزان آورده بود و می‌خوردم نگاهم و دور سالن می‌چرخوندم و حرفی نمیزدم چون مابین غذا خوردنش به ندرت حرف میزد

تو سکوت غذاشو می‌خورد منم نمی‌خواستم از غذا خوردن بندازمش اما وقتی نگاهم به گیتار سفید رنگی که طراحی های خاص مشکی روش داشت و تفریبا جز وسایل زینتی خونه به حساب میومد خورد سوالی که خیلی وقت بود ذهنم و درگیر کرده بود و بیان کردم:

_گیتار میزنی؟!

 

نگاهش با مکث روم نشست

نه خشک و خالی گفت که ابروهام و انداختم بالا و ادامه دادم

_دروغ نگو

 

_دروغ نگفتم پرسیدی میزنی گفتم نه!

 

_آهان… اره یادم نبود سوالارو باید دقیق ازت پرسید اصلاح میکنم… گیتار میزدین؟

 

نگاهش و بهم داد

بعد نگاهی به گیتار کنج سالن کرد

_تو از کی تاحالا این قدر ریز بین شدی؟

 

_از وقتی با تو همنشین شدم… پس میزنی

 

_میزدم… ولی اونی که اون گوشه میبینی از ایتالیا رسیده دستم و لطف کن به اون گیتار کاری نداشته باش

 

نگاهمو به گیتار دادمو لبخندی زدم:

_نترس بابا نمیشکونمش ولی خب با چه گیتاری میخوای برای من بنوازی؟!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
InShot ۲۰۲۳۰۵۲۰ ۲۳۴۷۵۳۰۵۶

دانلود رمان لانه ویرانی جلد اول pdf از بهار گل 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     25 سالم بود که زندگیم دست خوش تغییرات شد. تغییراتی که شاید اول با اومدن اسم تو شروع شد؛ ولی آخرش به اسم تو ختم شد… و من نمی‌دونستم بازی روزگار چه‌قدر ناعادلانه عمل می‌کنه. اول این بازی از یک وصیت شروع شد، وصیتی…
IMG 20230123 235630 047

دانلود رمان آغوش آتش جلد اول 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     یه پسر مرموزه، کُرده و غیرتی در عین حال شَرو شیطون، آهنگره یه شغل قدیمی و خاص، معلوم نیست چی میخواد، قصدش چیه و میخواد چی کار کنه اما ادعای عاشقی داره، چی تو سرشه؟! یه دختر خبرنگار فضول اومده تا دستشو واسه…
InShot ۲۰۲۳۰۲۰۷ ۱۶۱۹۳۵۹۶۰

دانلود رمان خشت و آیینه pdf از بهاره حسنی 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :   پسری که از خارج میاد تا یه دختر شیطون و غیر قابل کنترل رو تربیت کنه… این کار واقعا متفاوت خواهد بود. شخصیتها و نوع داستان متفاوت خواهند بود. در این کار شخصیت اولی خواهیم داشت که پر از اشتباه است. پر از ندانم…
InShot ۲۰۲۳۰۲۰۷ ۱۶۲۱۴۷۷۳۵

دانلود رمان در سایه سار بید pdf از پرن توفیقی ثابت 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     ابریشم در کوچه پس کوچه های خاطراتش، هنوز رد پایی از کودکی و روزهای تلخ تنهایی اش باقی مانده است.دختری که تا امروزِ زندگی اش، تلاش کرده همواره روی پای خودش بایستد. در این راه پر فراز و نشیب، خانواده ای که به فرزندی…
IMG 20230123 230118 380

دانلود رمان خاطره سازی 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:         جانان دختریِ که رابطه خوبی با خواهر وبرادر ناتنی اش نداره و همش درگیر مشکلات اوناس,روزی که با خواهرناتنی اش آذر به مسابقه رالی غیرقانونی میره بعد سالها با امید(نامزدِ سابقِ دوستش) رودررو میشه ,امید بخاطر گذشته اش( پدر جانان باعث ریختن…
IMG 20230127 013520 1292

دانلود رمان درجه دو 0 (0)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان :       سیما جوان، بازیگر سینما که علی رغم تلاش‌های زیادش برای پیشرفت همچنان یه بازیگر درجه ۲ باقی مونده. ولی ناامید نمی‌شه و به تلاشش ادامه می‌ده تا وقتی که با پیشنهاد عجیب غریبی مواجه می‌شه که می‌تونه آینده‌اش و تغییر بده. در…
با مرد مغرور

رمان ازدواج با مرد مغرور 0 (0)

بدون دیدگاه
  دانلود رمان ازدواج با مرد مغرور خلاصه: دختر قصه ی ما که از کودکی والدینش را از دست داده به الجبار با مردی مغرور، ترشو و بد اخلاق در سن کم ازدواج می کند و مجبور به تحمل سختی های زیاد می شود.
3

رمان جاوید در من 0 (0)

3 دیدگاه
  دانلود رمان جاوید در من خلاصه : رمان جاويد در من درباره زندگي آرام دختريست كه با شروع عمليات ساخت و ساز برابر كافه كتاب كوچكش و برگشت برادر و پسرخاله اش از آلمان ، اين زندگي آرام دستخوش نوساناتي مي شود.
اشتراک در
اطلاع از
guest

7 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
عسلی
عسلی
1 سال قبل

اگه حامله باشه مسخره میشه . فرزان سرسختم یکمی زود عاشق شد ب نظرم

علوی
علوی
1 سال قبل

این دختره اول اون داداش رو درمون کرد و از اخم و تَخم و سردرد و میگرن بیرون کشید، حالا در حال درمان امراض متعدد این یکی داداشه. ژیلا رو هم بفرستن پیشش بلکه اونم درمان شد دیگه خیلی عوضی خودمحور از دماغ فیل افتاده نبود.

همتا
همتا
پاسخ به  علوی
1 سال قبل

دقیقا
کار خاصی هم نمیکنه ها فقط حرف میزنه باهاشون ولی جواب میگیرن و درمان میشن

علوی
علوی
پاسخ به  همتا
1 سال قبل

گاهی درمان تمام دردهای آدم یه جفت گوش و یه دله! بدون زبون راه‌کار بده، بدون مغز تحلیل‌گر و بدون چشمی که دنبال قضاوت یا ترحم باشه. فقط یه جفت گوش و یه دل!
حیف چیزی که تو کله‌پزی‌ها از بقایای گوسفند راحت می‌شه سفارش داد، بین آدم‌های زنده سخت گیر میاد

علوی
علوی
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

رمان مرا به جرم عاشقی حد مرگ زدند از صدیقه بهران‌فر

دسته‌ها

7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x