رمان آوای نیاز تو پارت 255 - رمان دونی

 

 

فکش منقبض شد که حرصی ادامه دادم

_می‌دونی!

نباید به حرف فرزان گوش میدادم اون‌ گفت بیام بهت حقیقت و بگم اون گفت تو پدر این بچه ای حق داری بدونی اون بود که گفت یه فرصت دیگه به خودتون بدید اما تو!… تو هنوز‌ همون نامرد قبلی ولی من دیگه اون آوا بی کس ساده نیستم!

می‌دونی چرا چون پشتم گرمه خیلیم گرمه پس بدون من نمیام اون آزمایشو نمی‌دم

جاوید آریانمهر من نمیام حالا میخوای باور کن این بچه برای تو میخوای نکن

 

تُن صدام رفته بود بالا و قیافه اونم سرخ شده بود اما من پشیمون نبودم از حرفام باید می‌فهمید من دیگه اون آدم سابق که از روی بی کسیم هر طور دوست داشت باهام برخورد می‌کرد نیستم

جلو اومد ولی من سر جام ایستاده بودم که سری تکون داد و‌ گفت:

_تو الان تو خونه ی من؟… به قول خودت با بچه من!… تو صورت من!… روبه روی من چه زری زدی!؟

این قدر بی حیا و کثافت شدی که اسم اون حروم زاده رو جلو من میاری میگی نخواستی میرم با اون!؟

 

ترسیده یه قدم عقب رفتم ولی نمی‌تونستم بشنوم کسی درباره ی فرزان بد بگه… خیره تو چشماش عصبی و بلند گفتم:

_من نگفتم با کسی میرم‌ گفتم بچت و اگه نخوای هستن براش پدری کنن… تو هم حق نداری راجب فرزان این طوری حرف بزنی حق نداری راجب کسی که بیشتر از تو مردونــــگی و بــــلده این طــــوری حرف بزنــــی

 

نمیدونم جملم چی داشت که با چند قدم بلند خودش و رسوند بهم فکم و مثل همیشه تو مشتش گرفت و فشرد و غرید

_آوا رو اعصاب من نرو… رو اعصــــاب من نرو لعــــنتــــی نزار دست روت بلند کنم تو میدونی سیمام قاطی کنه اسم خودمم یادم میره پس اعصاب من و خورد نــــکــــن

 

با دادی که زد تو خودم جمع شدم که ادامه داد

_تو بعد زایمانت برو گورت و گم کن با هر مرد و نامردی که دلت میخواد ولی الان وقتی ادعا داری بچه من تو شکمته حق نداری اسم هر خری و جلو من بیاری و ازش دفاعم کنی

اون بچه برای من باشه نمیزارم یک ثانیه ازم جدا شه چه برسه یکی دیگه بخواد براش پدری کنه

 

دستم و رو دستش که فکم و گرفته بود و فشار میداد گذاشتم و با چهره جمع شده از درد و با جسارت گفتم:

_میدونم چرا جز و ولز میکنی؟

مشکل تو اینه که همرو مثل خودت میبینی

جلز و ولز میکنی چون فکر میکنی با بچه تو شکمم با فرزان بودم چون خودت با ژیلا بودی در صورتی که فرزان یه نگاه بدم بهم نکردم در صورتی که اون آدمی بود که مردونگیو توش دیدم!

 

فشار دستش زیاد شد و من از اعصبانیت یه لحظه یادم رفت حرفی که میخوام بزنم یه راز بین من و فرزان و بس وَ با خشم زیاد گفتم:

_بدبخت تو خودتم به اون مدیونی!

 

با پایان جملم انگار تازه فهمیدم چی گفتم و خودشم اخماش کم‌ کم باز شد و فکم و با ضرب ول کرد نیشخند زنان گفت؛

_مدیون!؟ من!؟

من مدیون فرزان؟ چه دینی اونوقت!؟

 

نمی‌دونستم چی بگم و فقط نگاهش می‌کردم که ادامه داد

_با تــــــــوام

 

با صداش به خودم اومدم و همون طور که آب دهنم و قورت میدادم به جای این که بگم تو بچگی چه اتفاقی افتاده اون ازش بی‌خبره گفتم:

_مدیونی چون قرار بود من بچتو بکشم ولی اون نزاشت!

مدیونی چون بعد این که ولم کردی اون بود که بهم پناه داد و اون بود که از من و بچت مراقبت کرد!

مدیونی چون اگه نبود حتی نمی‌فهمیدی پدر شدی حتی مدیونی واسه خیلی چیزای دیگه!… خیلی چیزا که حتی روحتم خبر نداره حالا بازم بگو فرزان نامرده و تو مردی

 

خیره تو صورتم بود اعصبانیتش انگار فروکش کرده بود که ادامه دادم

_من نمیام و اون آزمایش لعنتی رو هم نمیدم

 

با پایان جملم پشتم و کردم که برم اما مچ دستم و گرفت… خیره شدم تو صورتش که بعد مکثی آروم گفت:

_بین من و تو فقط همین بچس!… هیچ چیز دیگمون بهم ربط نداره

فرزان و ژیلا و هر کس دیگه ای بهونس!… من و تو اشتباه کردیم حالام حاضر نیستیم همو ببخشیم پس اگه میخوای این بحثا و این دعواها تموم شه برو آماده شو بریم آزمایشگاه

 

اشک تو چشمام جمع شد که ادامه داد

_من دوست ندارم اون آزمایشو بدم تو گوگل درموردش خوندم میترسم خطرناک

 

لبشو تر کرد و خیره تو چشمام‌گفت:

_جایی که میریم معتبر… اگه جواب مثبت بود قول میدم بعدش دیگه کاری بهت نداشته باشم

 

نیشخندی تلخی زدم

_وعده جهنمی که دادیو خوب داری اجرا میکنی!

 

هیچی نگفت که مچ دستم و از دستش کشیدم بیرون و سریع از اتاق خارج‌ شدم

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان زمستان ابدی به صورت pdf کامل از کوثر شاهینی فر

    خلاصه رمان:     با دندوناش لبمو فشار میده … لب پایینیم رو .. اونو می ِکشه و من کشیده شدنش رو ، هم می بینم ، هم حس می کنم … دردم میاد … اما می خندم… با مشت به کتفش می کوبم .. وقتی دندوناش رو شل میکنه ، لبام به حالت عادی برمی گردن و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تموم شهر خوابیدن

    خلاصه رمان:       درمانگر بيست و چهارساله ای به نام پرتو حقيقی كه در مركز توانبخشی ذهنی كودكان كار می‌كند، پس از مراجعه ی پدری جوان همراه با پسرچهارساله اش كه به اوتيسم مبتلا است، درگير شخصيت عجيب و پرخاشگر او می‌شود. كسری بهراد از نظر پرتو كتابی است قطور كه به هيچ كدام از زبان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گل سرخ
دانلود رمان گل سرخ به صورت pdf کامل از زیبا سلیمانی

    خلاصه رمان گل سرخ :   ـ گلی!! صدایش مثل همیشه نبود. صدایش با من قهر بود و من مگر چند نفر بودم که ببینم و بشنوم و باز بمانم؟ شنیده‌ها را شنیده و دیده‌ها را دیده بودم؛ وقت رفتن بود. در را باز کردم و با اولین قدمم صدایش اینبار از زیر دندان‌های قفل شده‌اش به گوشم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم

  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه میزنم و !از عشق قدرت سالوادرو داستان دختریست که به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سمفونی مردگان

  خلاصه رمان :           سمفونی مردگان عنوان رمانی است از عباس معروفی.هفته نامه دی ولت سوئیس نوشت: «قبل از هر چیز باید گفت که سمفونی مردگان یک شاهکار است»به نوشته برخی منتقدان این اثر شباهت‌هایی با اثر ویلیام فاکنر یعنی خشم و هیاهو دارد.همچنین میلاد کاردان خالق کد ام کی در باره این کتاب گفت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هیچ ( جلد دوم) به صورت pdf کامل از مستانه بانو

      خلاصه رمان :   رفتن مرصاد همان و شکستن باورها و قلب ترمه همان. تار و پودش را از هم گسسته می دید. آوارهای تاریک روی سرش سنگینی می کردند. “هیچ” در دست نداشت. هنوز نه پدرش او را بخشیده و نه درسش تمام شده که مستقل شود. نازخاتون چشم از رفتن پسرش گرفت و به ترمه

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
...
...
1 سال قبل

پارت پارت جدیددد 🙏🙏🙏🙏🙏

...
...
1 سال قبل

پارت جدید نداریم؟

سارا
سارا
1 سال قبل

بی وجودترازاین جاوید مگه باز خود نامردش

علوی
علوی
1 سال قبل

باید بهش می‌گفت. هم در مورد اون پدربزرگ بی غیرت و عوضیش هم در مورد اون دستیار مریض بابابزرگه.

ولی وای از این رازداری و حفظ آبرو. البته اینم گفتنش بیشتر از هر کسی به خود فرزان مربوطه

🙃...یاس
🙃...یاس
1 سال قبل

حمایت از رمانهای خاله فاطی😎
#هشتک_حمایت_❤

علوی
علوی
1 سال قبل
پاسخ به  🙃...یاس

حمایت، حمایت ✊✊✊✊✊

دسته‌ها
6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x