خنده عصبی کردم و گوشزد گرانه روی فامیلی جاوید تاکید کردم و سوالی گفتم:
_منظورتون آقای آریانمهر دیگه؟
اخم کمرنگی کرد
_بله
_حتما اشتباهی شده چون این جا دفتر کار منه!؟
ابروشو این بار داد بالا
_جاوید یعنی آقای آریانمهر این طوری به من نگفتن
دستام مشت شد و احساس حسادت تو کل وجودم زبونه کشید… سری به تایید تکون دادم و لبخندی به زور زدم
_عیب نداره درستش میکنم!
با پایان جملم در دفترم و بستم و عصبی و پر حرص سمت اتاق کنفرانس قدم برداشتم و زیر لب غریدم
_دفتر کار من و میدی به یکی دیگه اونم اون دختره که هیچی نشده پسرخاله شده باهات!؟
اخمام پیچید توهم و روبه روی در اتاق کنفرانس ایستادم و صداهای جاوید و چند تا صدای ناآشنا که چک و چونه میزدن سر قیمت به گوشم رسید! میدونستم عصبی میشه از ورود ناگهانیم اونم وسط معاملش اما بیخیال این حرفا در اتاق کنفرانس و بدون هیچ در زدنی یک ضرب باز کردم!
با ورود ناگهانیم سه مردی که روبه روی جاوید و آیدین نشسته بودن سکوت کردن و نگاه های سنگین همشون از جمله جاوید روم نشست!
کامل وارد اتاق کنفرانس شدم و لبخند زنان سلامی دادم و نگاه خیرم و دادم به جاوید که خیره بهم اخمی کرد و سوالی و طلب کارانه گفت:
_خانم برومند!؟
مثل خودش اخمی کردم و کوتاه گفتم:
_تشریف بیارید بیرون!
اخماش بیشتر رفت توهمو جدی شد
_هر چی هست بعد جلسه
با پایان جملش نگاهش و به سه مرد روبه روش داد و انگار که میخواست برای مشتریاش روشن کنه کیم تا سوتفاهمی پیش نیاد
_خانم برومند یکی از سهام داران شرکتمونن
خب کجا بودیم!؟
این جملش یعنی برو بیرون اما من عصبی و بلند این بار صداش زدم
_جــــاویــــد!
باز نگاه اون مردا روم نشست و جاویدم مات زده نگاهم کرد!
عصبی و نمایشی خنده ای کرد و این بارم برای این که سوتفاهم پیش نیاد و از روی اجبار گفت:
_همسرمم هستن
سری به تایید تکون دادم که یکی از مردای طرف قرار داد خطاب به جاوید ادامه داد
_اگه کار واجبیه تشریف ببرید آقای آریانمهر خانواده اولویت هر چیزیه
جاوید به تایید سری تکون داد و
_بله ولی الان فقط یه قیمت مونده تا معامله تموم شه… عزیزم شما برو من بعد جلسه میام باهم حرف میزنیم
نیشخندی زدم و نزدیک میز رفتم
_سر قیمت چونه میزنین پس؟
بعد رو کردم به مشتریا
_چه قیمتی مد نظرتونه!؟
_ما فقط بیست درصد تخفیف خواستیم چون ثبت سفارشامون زیاد اما آقای اریانمهر مرغشون یه پا داره
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 6
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
نویسنده یموقعی خسته نشی انقدر طولانی مینویسی باباشما نویسنده ها چرا انقدر بعضیاتون مارموذتشریف دارید هان اوایل انقدرطولانی وروزی دوپارت همچین که خیالت راحت شد مخاطب داره رمانت قطره چکونی پارت میزاری خجالتم خوب چیزیه والا مخاطب خسته شدانقدر تأکید کرد لطفا”پارتارواضافه کن.
1- حمایت حمایت ✊✊✊✊✊✊
2- این آوای بی دست و پای مظلوم هم برای خودش داره ماده گرگ میشه! خوشم امود. امیدوارم گند بزنه به قرارداد جاوید.
البته شایدم این خرابکاری کار جاوید نبوده و آیدین به خیال خودش چون آوا دیگه قرار نبوده شرکت بیاد، اتاقش رو داده این دختره نچسب
واقعا خجالت نمیکشی دو خط پارت میدی
یک لیوان میخوره توضیح میدی لیوان نصفه اب داره از شیر اب پرش کرده بعد بقیش میمونه برای فردا
کل هفته پارتهایی که فرستادی همشون جمع کنی پارت یک روز حساب میشه
برای خواننده و وقتش ارزش قائل شو
نمیر یکوقت انقدر منویسی 😒😒
خیلی کمه.کاش همه رمانا پارت گذاریشون مثل رمان سایه بود یعنی من کیف کردم بخدا تو اون رمان
اره دقیقا تنها رمانی که برای پارت دادن و کم دادن حرص نخوردم
وهم هم عالی بود همیشه طولانی و منظم