هیچی نگفت وَ باز هم حتی نیم نگاهی بهم ننداخت؛ خیره به صفحه تلویزیون بود که کلافه ادامه دادم
_با توام
_مــــهــــم نیست
سری تکون دادم و لیوان قهوم و سر جاش کوبوندم و از جام بلند شدم که این دفعه نگاهش و بهم داد
_بعد به من میگی رفتارات بچه گانست
وارد اتاقم شدم و درش و بهم کوبیدم و روی تخت نشستم.
×××
هر چی منتظر بودم بیاد در اتاق و باز کنه چیزی بهم بگه نیومد… پوفی کشیدم و رو تخت غلت زدم و از پنجره بیرون و نگاه کردم.
مگه چیشده بود که این جوری میکرد؟… یه دو ساعتی بود خودم و حبس کرده بودم و خبری از جاوید نبود حالام که نیومده بود دوست داشتم منم لج کنم و نرم بیرون ولی از طرفی گرسنه شده بودم و از طرفیم بی تفاوتیای جاوید رو مخم رفته بود و دوستم نداشتم مسافرتمون و خراب کنم… این قدر غلت زدم و از این پهلو به اون پهلو شدم که آخر سر طاقتم طاق شد و از رو تخت پایین اومدم و سمت در اتاق رفتم.
در و باز کردم و در کمال تعجب جاوید دیدم که خیره به تلویزیون بود و دست به قهوه و کیکیم که آورده بودم براش نزده بود؛ خونسرد به تلویزیون خیره بود و انگار نه انگار منی وجود داره که دو سه ساعت تو اتاق خودش و حبس کرده… عصبی چشم گردوندم و چشمم رو کنترل تلویزوون روی میز میخکوب شد و حرصی سمتش رفتم، کنترل و برداشتم و تلویزیون و خاموش کردم که نگاهش کشیده شد رو من اخماش رفت توهم
کنترل و برداشتم و تلویزیون و خاموش کردم که نگاهش کشیده شد رو من اخماش رفت توهم، بدون حرف از سر جاش بلند شد و بدون این که حرفی بزنه خواست سمت در خروجی بره که رفتم جلوش و سینه تو سینش طلبکار ایستادم
_کجا؟!
دستی رو صورتش کشید و نگاهش بهم داد
_آوا نرو رو اعصابم بزار برای خودم باشم یه چند ساعتی
از کنارم خواست رد بشه که اجازه ندادم
_نمیخوام مگه چیکار کردم که این قدر
داری بهم بی توجه ای میکنی؟
روش و ازم برگردوند و پوف کلافه ای کشید که طلب کار تر ادامه دادم
_قرار بود مسافرتی باشه که میونمون و درست کنه و همه چیو روشن کنه اما تو…؟
یهو سمتم برگشت و حرصی گفت:
_مــــن چــــــــی؟! هان من چــــی؟
از تُن بلند صداش پریدم و چند قدم رفتم عقب که سمتم اومد
_حتما من بهت گفتم از زندگیت میرم بیرون تا جا برای چیزای دیگه باز بشه سر شبم لباس سک.سی پوشیدم اومدم جلوت رژه رفتم…حتما منم که با دست پس میزنم با پا پیش میکشم آره؟!
به چشمای عصبیش خیره بودم و همینوطور که عقب عقب میرفتم گفتم:
_دیش… دیشب عمد…
پرید وسط حرفم و با هر قدمی که عقب میرفتم جلو میاومد، درست مثل فیلمای عاشقانه ی هالیوودی که داشت به جاهای باریکش میرسید!
_عمدی نبود؟! پس چی بود؟ آوا داری باهام بازی میکنی خستم کردی نمیدونم با خودم چند چندم با تو چند چندم
با پایان جملش دستم و به دیوار پشتم زدم و متوجه شدم دیگه جایی نیست که عقب برم؛ خیره تو صورت عصبیش بودم که ادامه داد
_تکلیفتو تکلیفمو تکلیف این زندگی و مشخص کن! تو زندگی من میمونی یا میری آوا؟!
_مِ..من نباید مشخص کنم که…
اجازه حرف بهم نداد و دستش و گذاشت کنار سرم و بلند تر گفت
_مــــــــــــیــــمــــــــونــــی یا مـیری؟!
کامل چسبیدم به دیوار و خیره تو چشماش گفتم:ت
_جاوی..جاوید م..من
_مــــــیــــمــــــــونــــی یــــا مــــیــــری؟!
چشمام و باز و بسته کردم و حرصی تر از خودش و با صدای بلند تری گفتم:
_مــــیمــــــــونــــــــم
با این حرفم به ثانیه نکشید که لباش رو لبام نشست و حرصی شروع به بوسیدنم کرد!
بوسه هاش دیگه بوسه نبود در اصل داشت لبم و گاز میگرفت؛ مثلی یک آدم قحطی زده لبم و گاز میگرفت و انگار حرصش و داشت سرم خالی میکرد!
حسابی نفس کم آورده بودم که بعد مدتی ازم جدا شد و پیشونیش و چسبوند به پیشونیم. با استرس فقط نفس میگرفتم و تو شُک بودم از حرکتش که دوباره لباش رو لبم نشست اما این دفعه نرم و آروم شروع به بوسیدنم کرد طوری که خودمم بعد مدتی دست انداختم پشت گردنش و ناخودآگاه و باهاش همکاری کردم…
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
عَح جفتتون بیشعورین هر روز هی قهر هی آشتی الکی داره رمانو کش میده
الان سه هفتس هنو هیچ اتفاق خاصی نیوفتاده فقط قهر و آشتیه
وایی بخاین اینجوری ادامه بدین پارت گذاریو ادم دلسرد میشه🙁💔
اینم رفته رفته مثل رمان دلارای میشع هر دو روز دو خط پارت🥲🤦
آخی چقده قشنگ ولی واقعا هی داره پارتا آب میره
پارتای آماده تموم شدن
وقتی از اولش در مصرف پارت صرفهجویی نمیکنی آخرش (وسطش البته) اینجوری میشه ادمین جان
به هر حال ما با وجود هر غرولندی اینجا هستیم و خوانندهایم.
اما واسه موارد بعدی یادت باشه. از اول خیلی معتادمون نکن.
آره طبق برنامه ریزی هایی که کرده بودم رمان ب موقع تموم میشد منم پارت کم نمیوردم ولی خراب شد 😂
فک نکنم زمان زیادی اینجوری بمونه بزودی تموم میشه پارتام دوباره زیاد میشن
چرا هی داره روز به روز کم تر میشه🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬